وبگاه تخصصي مجله ميهن، Mihan Magazine Afghanistan
بروزرسانی: ۹:۴۹:۱۹ - سه شنبه ۸ ثور ۱۳۹۴
آسیب های نظام ریاستی


این روز ها افغان ها نام نویسی را برای دریافت کارت رای دهی انتخابات ریاست جمهوری آینده شان در یک فضایی که بسختی میتوان آنرا پررنگ توصیف کرد، شروع کرده اند.
چشم انداز انتخابات گمانه زنی های زیادی را در بر خواهد داشت. برخی از برگزاری آن شک دارند. دیگران از آن ترس دارند که رئیس جمهور حامد کرزی از طرح های غیرمستقیم استفاده خواهد کرد تا دوران ریاست جمهوری اش را با انجام اقدامات اضافی، طولانی کند.
قدرت های ناتو به رهبری امریکا خواهان اقداماتیست تا الزامیت خروج شان را در آخر سال 2014 تحت پوشش قرار دهند.
اگر انتخابات طبق برنامه در ماه اپریل برگزار شود، رئیس جمهور آینده میتواند دولت خود را در ماه جون تشکیل دهد. این امر شش ماه ناتو را فرصت میدهد تا بارش را ببندد و برود.
سوال اصلی اینست که آیا سیستم ریاست جمهوری ای که توسط واشنگتن بعد از اخراج طالبان از کابل در سال 2001 تحمیل شد، در افغانستان کارآمد است.
دوران بیشتر از یک دهه کرزی موضوعات کمی را حل کرده است. برخی از افغانها از نظر فکری او را به عنوان یک رئیس جمهوری نورمان ارزیابی کردند . آنها اورا از طریق منشور فرهنگ سیاسی افغانستان میبینند، مردی که توسط قدرتمندترین قبیله که توانایی آنرا دارد تا فرمانروایی خود را در کشور تحمیل کند، حمایت میشود. هدف از “قدرتمندترین قبیله” 120000 سرباز ناتو بوده است.
در فرهنگ سیاسی افغانستان، مشروعیت یک حکمران برای رسیدن به سلطه از توانایی قبیله اش ناشی میگردد. بناً اگر “قبیله” ناتو بخاطر تامین سلطه در آنجا دیگر حضور نداشته باشد، هیچگونه دلیلی برای دادن مشروعیت به کسی که در سال آینده رئیس جمهور میشود، وجود نخواهد داشت.

در سال 2002، هنگامی که نیروهای ائتلاف به رهبری امریکا سیستم سیاسی افغانستان بعد از طالبان را مورد بحث قرار دادند، برخی از ما بدین باور بودیم که صدور سیستم ریاست جمهوری امریکایی یک اشتباه است. افغانستان با داشتن 18 جوامع قومی و مذهبی همیشه یک فدراسیون غیرمنسجم بوده است که اقتدار سمبولیک شاه را در کابل تائید کرده است. باوجود یک حس قوی افغاندوستی در میان تمام جوامع و قبیله ها، هیچ تمایلی برای یک دولت متمرکز وجود نداشته است.
یک دلیل برای شکست کمونستها که قدرت را در سال 1978 در کابل بدست گرفتند، تحمیل حکمت مرکزی با یک رئیس جمهوری که قدرت اجرائیوی منحصر به فرد را اعمال میکرد، بود.
قبل از افغانستان، امریکا سیستم ریاست جمهوری خود را برای شماری از دیگر کشور ها با نتایج ناخوشایند صادر کرده بود. در فیلیپین، تحمیل سیستم ریاست جمهوری امریکا منتج به حکومت استبدادی برای چند دهه گردید. یک تجربه مشابه درکوبا استبداد باتیستا را بوجود آورد که بعداً منجر به حکومت استبدادی برادران کاسترو شد. در کوریای جنوبی، سیستم ریاست جمهوری منجر به پنج دهه حکومت های استبدادی شد که توسط نظامیان حمایه میشد.
تا سال 2002 تجربه نشان داده بود تا آنجا که به جوامع ماقبل دموکراتیک مربوط میشود، سیستم ریاست جمهوری یک دستورالعمل برای دیکتاتوری به شمار میرفت.
در مقابل در جائیکه امریکائیان فرهنگ سیاسی بومی را مدنظر گرفتند، نتیجه دموکراتیزه کردن شتابزده بود. این موردیست که در آلمان فدرال و جاپان روی داد. درهر دو کشور،سیستم پارلمانی دولت نسبت به ریاست جمهوری مطلوب بود.
تجارب مبارزه با استعمار در سالهای 1940 تا سالهای 1960 نتایج مشابه را به وجود آورد. فرانسوی ها سیستم ریاست جمهوری را برای مستعمرات سابق شان صادر کردند تا فقط شاهد ظهور دیکتاتورها در بسیاری از ملت های استقلال یافته باشند.
برعکس، بریتانیه سیستم پارلمانی شانرا به مستعمرات سابق صادر کردند که در اکثر موارد نتیجه دموکراتیزه کردن آهسته اما پیوسته بود. هند نیز به یک کشور دموکرات تبدیل شد که حداقل تا حدی مدیون سیستم پارلمانی میباشد.
پاکستان کشور همسایه که سیستم ریاست جمهوری را انتخاب کرد، چشم انداز دموکراتیک آن همیشه در نوسان بوده، دوره های طولانی حکومتهای نظامی را تجربه کرده است.

مثال آخر بعد از سرنگونی صدام حسین در عراق میباشد. عراقی ها سیستم ریاست جمهوری امریکایی را رد کردند. در عوض، آنها سیستم پارلمانی به سبک انگلستان را انتخاب کردند. عراق تاکنون به یک کشور باثبات دموکرات تبدیل نشده است و هنوز هم با تهدیدات برگشت به یک حکومت استبدادی روبرو است. اگرچه این کشور توانسته است دولت ها را از طریق انتخابات سه بار تبدیل کند و باوجود زیگزاگهای فراوان، این کشور در مسیر دموکراتیزه کردن همچنان باقی مانده است.
در مقابل، تلاش برای اعمال سیستم ریاست جمهوری در مصر بعد از مبارک منجر به یک کودتا علیه رئیس جمهور منتخب و یک بحران با عواقب غیرقابل پیش بینی گردید. چیزی که یکبار دیگر ما آنرا در جوامع ماقبل دموکراتیک دیدیم،یک سیستم ریاست جمهوری میتواند فقط از طریق اعمال زور حفظ شود. یک رئیس جمهوری که نتواند مخالفینش را در جاده ها سرکوب کند، بعید است که دیر دوام کند. برای انجام این کار، او به نیروهای مسلح نیاز خواهد داشت که معنای این امر حکومت نظامییست صرفنظر از آنکه کی نقش رئیس جمهور را بازی میکند.
یک سیستم پارلمانی دامنه بیشتری را برای تقسیم قدرت فراهم میکند و در صورتی که نیاز باشد، سازش و چرخش پرسونل وجود دارد. بهتر این بود که محمد مرسی نخست وزیر میبود تا رئیس جمهور. پارلمان یا حتی حزب خودش میتوانست او را با شخص دیگری که مورد توافق همه باشد، جاگزین کند. باوجود آنهم هیچگونه میکانیزم سیاسی یا حقوقی ای برای برطرفی او قبل از ختم دورانش وجود نداشت. یگانه راه برطرفی او، روی آوردن به یک کودتا بود.
بیائید به افغانستان برگردیم، یکی از دلایل شکست نهایی طالبان، تلاش شان برای تحمیل تعبیر شان از سیستم ریاست جمهوری ملا محمد عمر با قدرت اجرایی منحصر به فرد بود.
بعد از خروج ناتو، اردوی ملی افغانستان در موقفی نخواهند بود که نقش قبیله مسلط را که ایجاب میکند یک رئیس جمهور را در قدرت حفظ کند، بازی نماید.
بهترین گزینه برای افغانستان اصلاح قانون اساسی تحمیل شده امریکا و جاگزینی سیستم پارلمانی به عوض سیستم ریاستی میباشد.
یک نظام پارلمانی اجتماعات مختلف ملت را اجازه خواهد داد تا از طریق ائتلاف سازی و تقسیم قدرت دور هم جمع شوند.
بجای انتخابات ریاست جمهوری، برای افغانها بهتر خواهد بود تا یک مسوده جدید قانون اساسی را طرح و یک همه پرسی را برگزار کنند تا مورد قبول مردم قرار بگیرد.
نویسنده: امیر طاهری
منبع: شرق الاوسط مورخ 12 جولای 2013
بازگردان: ابوپارسا

نظر دادن مسدود گشته است.

آخرین نوشته ها