وبگاه تخصصي مجله ميهن، Mihan Magazine Afghanistan
بروزرسانی: ۹:۴۹:۱۹ - سه شنبه ۸ ثور ۱۳۹۴
گونه هاي داستاني، وتبحر مولانا عبدالرحمن جامي/تا قرن نهم هـ ق

جامی
بدون شك همة ما از دوران كودكي خود كه با خاطرات فراموش نشدني قصه هاي شيرين مادران مان توأم است مطالبي را بياد داريم و اين مسأله را امروز نيز مي‌توانيم دريابيم و بخوبي مشاهده كنيم كه چگونه مادران عزيز براي فرزندان خود داستان مي‌گويند و آنها را لالائي مي‌كنند و خواب ناز را براي فرزندان دلبند خود مي‌خرند.
در هنگام جواني نيز بسياري از خواندن داستانهاي شورانگيز عشقي و حماسي لذت مي‌برند و در سالهاي كمال سختي و مصائب را با خواندن يك داستان آسان نموده و مي‌توانيم اين داستانها را كه منشأ كاميابي ها مي‌توانند باشند سرمشق خود قرار دهيم و از اين راه طعم شكست و ناكامي را بخود بچشانيم، در سالهاي پيري نيز آرامش و آسودگي روان خود را مي‌توانيم كه در داستانهاي اميدوار كننده دريابيم.
اين گوهر گرانبها در صدف مغزهاي سخنوران و نويسندگان بزرگ جان مي‌گيرد و نمك زندگي افراد بشر مي‌تواند باشد. در ادبيات فارسي نيز داستانهائي را سراغ داريم كه شيرين و قابل وصف اند، و بيشتر اين نوع داستانها به نوعي كه در ادبيات اروپا به رمان معروف است مشابهت دارد، چون اشاره اي به رمان كرديم بد نيست بدانيم كه امروزه براي معرفي داستانهاي موجود در بين اقوام مختلفه روي زمين، آنها را با انواع داستانهاي اروپائي مي‌سنجند و با يكي از نامهاي رمان، نوول، قابل، كنت، فانتزي معرفي مي‌كنند (1)، در مغرب از ساليان پيش نويسندگان داستانهاي عشقي و شورانگيزي را مي‌ساختند كه داراي كشش و جاذبه و شوري بود و اين داستانها بخاطر همين مزايا خريداران فراواني داشته و دست بدست مي‌گشت و ماندگار مي‌ماند. اين داستانها كه بيشتر نيز بر پايه تخيل استوار بودند و به شيوه عاشقانه منظم گرديده بودند را رُمان نام نهادند، رمان بطور عموم يك داستان مفصل است كه در آن سرگذشت بنحوي بيان مي‌شود كه خواننده صحنه هاي متنوع آنرا در زمانهاي مختلف دنبال مي‌كند و اين صحنه سازي ها داراي كشش نيز هست كه خواننده را به دنبال خود مي‌كشاند و به او تحمل خواندن دهها صفحه مطلب را مي‌دهد و شوقي در خواننده ايجاد مي‌كند كه مطلب را پي بگيرد و اساساً شهرت و كاميابي يك رمان در آنست كه رمان نويس از قدرت تخيل خارق العاده اي برخوردار بوده و از اين نيروي سازنده در ايجاد داستانهاي خود بهره بجويد. لذا قدرت تخيل و صحنه سازي نويسنده در راه شهرت داستان نقش بسزائي دارد و اما از طرف ديگر بايد دانست كه هميشه اساس يك پيوند عاشقانه و روحي دو عاشق نبوده و به همين جهت نيز رمان را به گونه هايي منقسم كرده اند، داستانهايي كه نويسنده آنها از يك امر تاريخي الهام گرفته باشد به آنها رمان تاريخي مي‌گويند چه نويسنده يك واقعة تاريخي را گرفته و با قدرت تخيل خود آنرا پرورده، و تصرفاتي را نيز در آن انجام داده و با شور و خيال انگيزي خود داستانهايي را ارائه داده است، كه اين همان رمان تاريخي است.
دسته ي ديگري از رمانها حاوي مطالبي پيرامون زندگي ساده و بي آلايش روستا نشينان و شبانان است كه به اين دسته از رمانها، رمان روستايي مي‌گويند، گروهي ديگر از رمانها، رمان هاي آموزشي هستند كه نويسندگان اين نوع رمانها مي‌كوشند تا مطالب و نكات آموزشي خوبي را در خلال رمان خود به خواننده بياموزند كه اين رمانها را رمان آموزشي گفته اند، قلم زناني را نيز داشته ايم كه در خلال رمان خود از عادت ها و سنت هاي قومي خود ياد كرده و آنها را با لحن كنايه آميز بيان نموده اند كه اين نوع رمان را رمان هجو آميز خوانده اند.
گاهي خالقان رمانها از زبان قهرمانان داستانهاي خود وقايع داستاني را براي خوانندگان بازگو مي‌كنند كه اين نوع رمانها را رمان نامه يي يا مكاتبه يي ناميده اند.
برخي ديگر از رمانها حادثه يي يا پليسي هستند كه اين رمانها از نظر خوانندگان جوان مورد استقبال قرار گرفته و روي همين اصل است كه بيشتر جوانها به رمانهاي پليسي علاقه نشان مي‌دهند كه البته بايد يادآور شد كه برخي از اين رمانها داراي جنبه هاي مثبت است و در خواننده نيز تأثير خوبي را دارند و برخي ديگر از اين رمانها در خواننده تأثير منفي گذاشته و در روح روان وي اثر بدي مي‌گذارد كه اين مسأله بايد مورد توجه قرار گيرد و بيشتر رمانهائي كه داراي جنبه هاي مثبت هستند مطالعه گردند.
در دوران معاصر بخاطر ماشيني شدن زندگي و وارد شدن ماشين در زندگي مردم حوصله را از ميان برده است و ديگر خوانندگان حوصله آن را ندارند كه داستانهاي بزرگ را مطالعه كنند و اندك اندك داستاهاي كوتاه جاي داستان هاي بزرگ را گرفته اند اين نوع داستان كوتاه را «نوول» مي‌نامند، اين داستانها بار سنگيني را بر مغز خواننده نگاشته و صحنه سازي هاي داستانهاي بزرگ يا رمان را ندارند، نوعي ديگر از داستانها را قابل مي‌نامند كه زمينه ساز اين نوع داستانها وهم و تصور غير واقعي است و قسمتي از قابل هاي ادبيات جهان شامل تخيلات حماسي است و از اين نوع قابل در اساطير يونان، ايران و هندوستان وجود دارد و براي نمونه مي‌توان از جام جهان نماي كيخسرو يا آيينه اسكندر نام برد، در روايات مذهبي ايران و هند و ديگر كشورها هم از اين نوع قابل را مي‌توان يافت، برخي از انواع قابل ها بر زمينه ي اخلاقي بنا شده اند و در اكثر اين نوع داستانها قهرمان انسان نيست و بطور نمونه ميتوان از كتاب كليله و دمنه نام برد كه بازيگران داستانهاي كوتاه اين كتاب شيرو خرگوش و روباه و گاو و خر و شغال هستند و اينان صحنه سازان اين كتابند، از اين نوع قابل در مرزبان نامه هم مي‌توان مشاهده كرد در اروپا نوعي داستان كوتاه ديگر نيز وجود دارد كه كنت ناميده مي‌شود، كنت از جهاتي با قابل مشابهت دارد و همانند قابل ساخته ي تخيل است اما فرق آن با قابل اينست كه در قابل بيشتر مسايل اجتماعي و جمعي مورد توجه قرار مي‌گيرد و در كنت گوشه هايي از يك زندگي خانوادگي صحنه سازي مي‌شود و اين صحنه سازي ها گاهي شگفت انگيز و حيرت آور نيز هست كه كشش و جذبه ي خاصي را دارد و بطور كل بايد گفت، هنر داستان نويسي در نوع قابل بيشتر مشاهده مي‌شود تا كنت، فانتزي نيز نوعي نوشته است كه به معني موهوم و وهمي مي‌باشد و البته تمام انواع داستان ها مي‌توانند وهمي و موهوم باشند ولي بطور كل فانتزي نوعي داستان است كه نويسنده زمينه يي را مي‌سازد و به قهرمان خود صفات يا نام دگرگونه يي مي‌دهد و با ايجاد اين دگرگوني انديشة خود را بيان مي‌كند و معمولاً در فانتزي ها جنبه هاي كميك و خنده آور آن زيادتر است، و البته بايد يادآور شد كه ادبيات كودكان شامل انواع داستانهاي ذكر شده نيست و خود نامهاي ويژة خود را دارد. تا اينجا از ادبيات اروپا و انواع داستانهاي اروپائي نام برديم كه البته انواع ذكر شده در ادبيات خود ما نيز موجود است نه به نامهاي ذكر شده بلكه مشابه آنها، بدين دليل گفتيم مشابه كه در فارسي گاهي دو يا چند واژه به معني واحدي بكار مي‌روند و بطور دقيق معاني آنها نيز مشخص نيستند و مثلاً ما نمي‌دانيم كه (حسب حال)، (ترجمه احوال) و (سرگذشت) داراي چه مفاهيمي هستند در حاليكه از نظر معني تقريباً به هم نزديك هستند و شايد در ادبيات خودمان بتوانيم دو واژه داستان و حكايت را به جاي رمان بكار ببريم هر چند كه باز مي‌بينيم كه قابلهاي ما را در كتابها با عنوان حكايت ذكر كرده اند و روي همين معذورات بايد بگوئيم ما در زبان فارسي چندين واژه فارسي و عربي (داستان، قصه، حسب حال، حكايت، سرگذشت، ترجمه احوال سانحه، حادثه، واقعه، حديث، نادره، اسطوره، نقل و ماجرا و……….) را بجاي گونه هاي داستان بكار مي‌بريم و اينها كه گفته آمد در ادبيات ما به فراواني يافت مي‌شوند. و خلاصه براي اين واژه ها حدومرزي وجود ندارد و بهتر آنست كه بجاي اين واژه هاي مرز ناشناس از همان واژه هاي اروپايي استفاده بعمل آيد چون همانطوري كه گفتيم با اين واژه هاي فارسي خودمان بنحو احسن نمي‌توانيم مطالب را برسانيم و درك مطلب كنيم.
از اختلاف نداشتن معادل هاي فرنگي براي واژه ي داستان كه بگذريم بايد ادعا كنيم كه بهترين داستانهاي جهان را در ادبيات خود داريم و اين مطالب را همگان قبول دارند،‌در ادبيات فارسي داستان سرايي از همان قرون اوليه شروع و تا حال ادامه دارد. در ادبيات فارسي داستانهاي منظوم و منثوري داريم كه در اين ميان منظومه هاي داستاني ما بيشترند و آن بخاطر نفوذ شعر در دل مردم است كه از داستان هاي منظوم بهتر استقبال كرده و مي‌كنند، و باز اين منظومه ها انواع مختلفي را دارند كه بنامهاي منظومة تاريخي، حماسي، مذهبي، عرفاني و اخلاقي ياد مي‌شوند كه شاعران تواناي ادبيات پارسي با به نظم كشيدن دُرّ كلام دري، داستانهائي را بيان داشته اند كه از بهترين و معروف ترين و شيوا ترين اين منظومه هاي داستاني مي‌توان از شاهنامة فردوسي(2) كه خود يك منظومه تاريخي حماسي است نام برد، هر چند كه شاهنامه را قبلاً نيز به نظم كشيده بودند و حتي گونه ي نثري آنرا نيز به رشته ي تحرير در آورده بودند ولي منظومه حكيم طوس از نوعي ديگر است كه نقد و بررسي آن خود دفتري جداگانه را مي‌طلبد ولي همين مقدار كه بدانيم كه شاهنامه وي يكي از بزرگترين شاهكارهاي ادبيات جهان به شمار مي‌آيد بس است. البته در داستانسرايي نظامي استاد مسلم اين فن است و پس از او بيشتر كساني كه به داستان سرايي پرداخته اند پيرو شيوة او بوده اند و چنانچه داستان سرايي در قرن هفتم و هشتم ضمن اينكه از رواج خيلي خوبي برخوردار بود ولي تا حد زيادي داستان سرايان اين دو قرن پيرو شيوة نظامي بوده اند و بيشتر داستان سرايان اين عهد و عهد مورد نظر ما (قرن نهم) متأثر از روش داستان سرايي نظامي بوده اند، هر چند كه بايد يادآور شد كه مقلدان نظامي مانند خسرو و خواجو و بعدها جامي از ابتكار مطالبي برخوردار بوده اند ولي در كل ميتوان آنها را جزو مقلدين نظامي به حساب آورد، در اين ميان همانطور كه گفته آمد منظومه هاي داستاني عرفاني نيز سروده شده است كه در ادبيات فارسي از شهرت بسزائي برخوردارند.
از بزرگ نامداران سرايندة منظومه هاي عرفاني مي‌توان از سنائي و عطار نام برد كه زحمات همين دو نامدار عارف در دورة پيشين مقدمة كار، ديگر نام آوران قرون بعد بوده است، منظومه مفصل و جامع عرفاني كه در قرن هفتم توسط جلال الدين محمد بلخي معروف به «ملاي روم» سروده شده از بزرگترين مثنوي هاي با ارج و قدر زبان فارسي است كه مولانا در اين مثنوي مباحث عرفاني را با ايراد تمثيلات ساده و معاني دشوار عرفاني و حِكَمِي را بزبان ساده اي بيان نموده است كه بياني با چنين سادگي در ادبيات فارسي كم نظير است.
دنبال كار عطار و مولوي در سرودن منظومه هاي عرفاني بعدها گرفته شد و شاعران زيادي منظومه هاي عرفاني جالبي را سرودند، از جمله عراقي، عشاق نامه را سرود و شيخ محمد شبستري، گلشن راز را و اوحدي مراغه اي، جام جم را و امير خسرو دهلوي، مطالع الانوار را و خواجو، روضه الانوار را و عماد فقيه كرماني، مثنوي هاي مونس الابرار و محبت نامه و صحبت نامه و روضه المحبين و مصباح الهدايه را منظوم كرد.
و اما مثنوي هاي (3) داستاني اخلاقي نيز در ادبيات ما فراوانند كه بهتر از همه كارسنايي است كه در اوايل قرن ششم منظومه معروف حديقه الحقيقه را سروده، امابوجود آوردن منظومه اي فقط در باب تربيت و وعظ و بيان حكم از سعدي آغازيدن گرفت و كار او بنام بوستان سعدي در اين راه سنگ تمام و كمال را گذاشت و الحق كه كلام دلنشين و دل انگيز و دلرباي او در بيان مطالب اخلاقي از گونه اي ديگر است و از لطف و استواري خاصي برخوردار است.
و اما داستانسرايي تا قرن مورد نظر ما يعني در قرن نهم بيشتر تقليد از كار نظامي و خسرو بوده است، هر چند كه شاعران اين عهد از ابتكار موضوعات جديد براي داستانهاي منظوم خود غافل نبوده اند. از جمله بهترين داستانهاي منظوم اين عهد كه در تذكره ها ياد شده است مي‌توان از مثنوي هاي داستاني ناظر و منظور و كتاب دلرباي كاتبي و منظومه «حسن و دل» فتاحي نيشابوري و يوسف و زليخا و ليلي و مجنون جامي و ليلي و مجنون مكتبي شيرازي و حالنامه يا گوي وچوگان مولانا محمود عارفي هروي و شمع و پروانه اهلي شيرازي و منظومه هاي داستاني شيرين و خسرو و ليلي و مجنون و هفت منظر هاتفي و منظومه هاي شيرين و خسرو و ليلي و مجنون و عاشق و معشوق ميرزا قاسمي گنابادي و منظومه بلقيس و سليمان نظام استر آبادي نام برد.
ولي اظهر من الشمس است كه كار مولانا جامي در اين روزگار از وجهه و اعتبار خاصي برخوردار است. قدرت جامي در به نظم كشيدن داستانهاي دل انگيز فارسي يادآور قدرت و عظمت حكيم گنجه، نظامي بزرگ است و بحق كه بايد به عارف جام لقب خاتم الشعرايي زبان پارسي را دادچه پس از او شاعري به چنين شيوايي و فصاحت نتوانسته است مطالب و موضوعات مغلق را با بياني ساده ادا نمايد.‌(4)
جامي شاعري را فرود شأن خود مي‌ديد ولي با اين وجود سرآمد معاصران خود بود هر چند كه اطناب و اصراراو شعرش را گهگاه ملال انگيز مي‌نمايد ولي باز شيريني كلامش خستگي خواننده را رفع مي‌كند، وي مضامين عربي را به شعر فارسي برگردانده است و الحق كه خيلي خوب از پس اين كار برآمده است. ذوق لطيف جامي را از خلال مطالعه آثارش مي‌توان دريافت و روشني بيان او بر همگان مسلم است.
در بيان مقاصد صوفيه شعر او روشني خاصي را دارد و هيچيك از شاعران صوفي انديشه، وحدت وجود را بخوبي و روشني او بيان نكرده اند چنانكه شعر شاه نعمت الله ولي در اين مورد لطف و ذوق و رنگ شاعرانه اي ندارد و حتي شعر شمس مغربي روشني شعر جامي را ندارد. جامي ضمن اينكه در دربار بر زرق و برق سلطان حسين بايقرا ارجي به سزا داشت و از احترام خاص و لطف نظر سلطان برخوردار بود و همة امكانات زندگي را در دسترس داشت ولي باز درويش ساده پوش بود. اوضاع و احوال آنروزگار چنان بود كه دربار سلطان حسين مركز تجمع شاعران، موسيقي دانان، خطاطان، قصه سرايان، و پهلوانان و… بود. (5)
و هرات آنروز پنج دروازه، چهار بازار و چندين مدرسه و دهها قصر و باغ عظيم داشت و در ثروت و جلال غرق بود. توانگران به تقليد از سلطان كه فلج بود در تخت روان حركت مي‌كردند تخت هاي روان نشسته و حركت مي‌كردند، زرق و برق و ضيافت هاي باغ هاي (سپيد، جهان آراي، زاغان) زبانزد خاص و عام بود، در اين ضيافت ها عياران و پهلوانان هنر نمائي ها مي‌كردند و مجالس را گرم نگه مي‌داشتند و از طرف ديگر ثروت و عظمت سلطان و وزيرش اين بهشت ذوق و هنر را غرق در جلال و زيبائي كرده بود و باز براي بهره جستن از اين بهشت دست ساخته، هنرمندان بزرگ از هر طرف به اين ارض موعود رو مي‌آوردند. در بين همة اين كيفيات، همانطوري كه گفته شد كسي حشمت و جاه عارف جام را نداشت، درويشي ساده پوش ولي در حقيقت سلطان معنوي هرات.
وي مناعت طبع خاصي داشت و ستايشگر سلطان و وزير نبود بلكه سلطان و وزير بودند كه براي دست يابي به محشر او بر يكديگر سبقت مي‌جستند، وزير دانشمند (امير علي شيرنوائي) هر وقتي كه مهلت مي‌يافت آنرا مغتنم مي‌شمرد و به ديدار عارف جام مي‌شتافت و سلطان نيز، وي را به دربار دعوت مي‌كرد و از محضرش كسب فيض مي‌نمود، درويش شاعر مسلك و دانشمند هرات خانه يي ساده و جامه يي بي تكلف داشت و بيشتر اوقات به روي خاك مي‌نشست و كساني كه او را بر در سرايش با چنين حالتي مي‌ديدند گمان نمي‌كردند كه اين همان مرد با نفوذ قلمرو سلطان باشد، اما همين درويش يك تا قباي، هنگامي كه مجلس بحث برپا مي‌شد بر همة علما و فضلاي وقت چيره مي‌گشت و مغلوب شان مي‌كرد و هيچكدام از علماي وقت داعية برتري بر وي را نداشتند، اين عارف كمال يافته در محرم سال 898 به سن هشتادو يك سالگي دارفاني را وداع گفت و مرگ اوضايعه يي بس بزرگ بشمار آمد سلطان با آنكه پاهايش ياراي حركت را نداشت بر جنازة او حاضر آمد و هاي هاي گريست، و امير علي شيرنوائي صاحب عزاي واقعي شد، و بدين سان زندگي نام آوري بزرگ خاتمه يافت اما نام او بعنوان خاتم الشعراي زبان پارسي در تاريخ ادبيات فارسي ماندگار ماند.
در مقالات بعدي سعي خواهد شد تا در حد توان مطالب و مواردي را در زمينه آثار و احوالات جامي عليه الرحمه تقديم خوانندگان عزيز گردد تا بيشتر مورد استفاده قرار گيرد.
محمد حسن فيضي كفاش
پي نوشت ها:
1- ادبيات امروز ايران- تأليف دكتر محمد استعلامي چاپ مؤسسه انتشارات امير كبير چاپ پنجم 2536- (بخش ادبيات اروپا)
2- تاريخ ادبي ايران- تأليف ادوارد براون جلد اول.
3- كتاب مقالات تربيت- مقاله هاي فارسي- اثر محمد علي تربيت به كوشش حسين محمد زاده صديق چاپ اول 2535 انتشارات دنياي كتاب.
4- تاريخ ادبي ايران- تأليف ادوارد براون جلد سوم (از سعدي تا جامي) ترجمه وخواشي از علي اصغر حكمت چاپ چهارم 1357
5- كتاب جامي تأليف علي اصغر حكمت- چاپ حيدري 1363 انتشارات توس.

نظر دادن مسدود گشته است.

آخرین نوشته ها