وبگاه تخصصي مجله ميهن، Mihan Magazine Afghanistan
بروزرسانی: ۹:۴۹:۱۹ - سه شنبه ۸ ثور ۱۳۹۴
آن چه شاملو را “شاملو” کرد

برای پی بردن به نقش و جایگاه شاملو ، در شعر و فرهنگ معاصر ایران ، کافی است لحظه ­ای در ذهن­ مان، با فرض این که شاملویی وجود نداشته ، تمامی شعرها ، ترجمه­ ها و دیگر آثار فرهنگی او را پاک کنیم. می­ بینید که خلاء عظیمی شکل می­ گیرد که پر کردنش ممکن نیست. هم­ چنین، بدون وجود این آثار ، محال است بسیاری از تحولات بعدی را که در شعر ما اتفاق افتاده ، درک کرد.
حتا اگر چند جنبه ­ای بودن حضور شاملو را که تقریبن نمی­ توان بدیلی برای آن یافت ، نادیده بگیریم و فقط و فقط ، به دستاورد شعری وی بسنده کنیم ، باز حذف یا نادیده گرفتن این دستاورد ، به شکستن پلی می­ ماندکه سبب می­ شود یا آن طرف پل بمانیم و یا این سوی پل. شاید آدم­ های چندکاره و به قولی چهل صنعت کم نداشته باشیم ، ولی اغلب آن­ ها متأسفانه همه­ کاره و هیچ­ کاره هستند و کم تر کسی مثل شاملو ، به هر حیطه­ ای که پا گذاشته ، تأثیری عمیق و راه­گشا از خود به جا گذاشته است. البته ، روشن است که جایگاه اصلی شاملو را باید در شعرِ فارسی جست ، ولی در ترجمه­ ی شعر نیز الگویی که او با ترجمه­ ی درخشان شعرهای لورکا به دست داد ، بدیلی ندارد و هنوز در این قلمرو ، کاری که به اندکی از مقبولیت کار وی دست یافته باشد ، پدید نیامده است. در ترجمه­ ی داستان هم ­نثر غنی و پربار او ، از جمله بهترین نثرهای داستانی محسوب می­ شود . شاملو در ادبیات کودک کشورمان هم جایگاه
ویژه ­ای دارد و هر چند آثار معدودی در این زمینه آفریده ، بعضی از کارهایش ، مقبولیتی فراگیر و عام به دست آورده است.
در این میان ، شاملو در دو دهه­ ی چهل و پنجاه ، حضور مؤثری نیز در ژورنالیسم ادبی داشته و کتاب هفته ، جنگ خوشه و کتاب جمعه و … همه و همه ، گواه کاری مسئولانه ، حرفه­ ای و دموکراتیک است. از این­ ها مهم­ تر ، کار عظیمی است که او با همکاری آیدا در فرهنگ ­نویسی انجام داده و حاصلش ، کتاب کوچه­ ای است که آدمی شگف ت­زده می­ شود چه گونه چنین حجم عظیمی از کاری گسترده و تحقیقی ، توسط یک تن انجام گرفته ؟ مگر نه این که بخش ناچیزی از کتاب­ های کوچه­ ی شاملو ، قاعدتن می­ بایست کار سال­ های سالِ چندین و چند مؤسسه و مرکز فرهنگی بوده باشد؟
شاید تنها موردی که شاملو به آن دست انداخته ، ولی حاصل کار ، چنان که باید و شاید ، مقبولیت نیافته ، تحقیقات ادبی- تاریخی وی باشد . حافظِ شاملو ، درست است که به اعتبار نام وی ، فروش بسیار خوبی داشت ، ولی مخالفان بسیاری را به نقد او واداشت که در اغلب موارد ، حق با آنان بود.
برخوردهای شاملو و تحقیقات ادبی- تاریخی او نیز چندان بار علمی نداشته و به همین سبب ، دیدگاه او درباره­ ی فردوسی یا سعدی ، با نقدِ گاه خشمگینانه ­ی مخالفان رو به­ رو شده است. صاحب این قلم نیز زمانی با نقد داوری­ های شتابزده­ ی شاملو ، پی برد که نگاه او به تاریخ کشورمان، نگاهی تقلیل­ گر، مطلق­ بین و در یک کلام، آنارشیستی بوده است.
با وجود این ، همان طور که خود شاملو گفته ، قصد اصلی او این بوده که ما را از ­بت­ سازی
و پذیرش یک جانبه­ ی مفاخر فرهنگی­ مان بر حذر دارد . مشکلی که ذهن اسطوره ­ساز ما متأسفانه هنوز هم اسیر آن است و مانع شده که برخوردی انتقادی با ماترک فرهنگی خود داشته باشیم. عجیب­ تر از همه این که این روزها گویا می­ خواهیم از شاملو هم اسطوره بسازیم!
باری ، آن چه شاملو را شاملو کرد ، به همه­ ی این­ ها و نیز به مطلب مهم­ تری بر می­ گردد که آن ، ایمان خلل ناپذیرش به کاری است که انجام می­ داده . شاید این عشق و ایمان (قدیس­ گونه)
این روزها چندان باب نباشد ، ولی نباید از یاد ببریم که فقط و فقط ، با چنین عشق و ایمانی است که می ­توان در شرایطی که هنرمندان ما همیشه در آن می زیسته­ اند و یا به قول خود شاملو ، در کوه ناممکن­ ها نقبی زد.

2
اما ببینیم دستاورد شعری شاملو چه بوده و چه مایه از شهرتی که نصیبش شده ، محصول نوآوری و خلاقیت او و چه بخشی از آن ، حاصل شرایط و موقعیتی که در آن زیسته و خلاصه­ ی کلام ، فضای فرهنگی آن دوره بوده است.
تجربه­ ی شخصی این قلم ، به عنوان یک شاعر و خواننده­ ی شعر ، گواه آن است که کار یک شاعر پیشرو و بزرگ ، خلاف شاعران خوب اما متوسط و میان­ مایه ، به چند اثر شاخص و درخشان او محدود نمی­ شود . شاید از بین مجموعه اشعاری که شاملو سروده ، هر کس با ذوق و سلیقه­ ی خود ، نتواند بیش از بیست تا سی قطعه کار درخشان گزین کند . این در مورد شعرهای نیما یا فروغ و هر شاعر بزرگ دیگری هم صدق می­ کند . اما دامنه­ ی تأثیرگذاری شعر شاملو ، بیانگر آن است که شعرهای ناکامل، متوسط و گاه ضعیف او نیز حاصل چیزی است که به تعبیر این قلم ، گویای روحیه­ ی تجربی ، جسور و پیشرو یک شاعر درجه­ ی یک است.
نخستین کتاب تأثیرگذار شاملو ، هوای تازه­ ی اوست که در قیاس با بضعی از مجموعه­ های بعدی او مثل باغ آینه ، آیدا در آینه ، شکفتن در مه و … چندان قوی محسوب نمی­ شود ، ولی همین کتاب ناپخته ، با اشعار جورواجور و نا هم­ سطح که در آن ، از شعر کلاسیک و نیمایی و شعر منثور گرفته تا بعضی از بهترین شعرهای شاملو جمع شده ، از چنان شور درونی و تمایل تجربی برخوردار است که پس از گذشت سال­ ها ، هنوز وقتی آن را می­ خوانی ، حیرت­ زده می­ مانی که چه انرژی خلاقه و عظیمی در جان شاملو بوده که او را برانگیخته تا در جست­ و جوی راهی نو ، چنین خودش را به هر سویی بکشاند و به قولی به در و دیوار بکوبد! و این همان خصیصه­ ای است که گفتیم یک شاعر پیشرو را از یک شاعر خوب ، متمایز می­ کند و شاملو از همان آغاز و دست کم در دو دوره­ ی آغازین کارش ، چنین بود.

3
آن چه شاملو به پیشنهادهای نیما افزود و شاید در حد و اندازه­ ی سنت­شکنیِ نیما پر اهمیت و جریان­ ساز بوده باشد ، شعری است که امروزه به شعرِ سپید مشهور است. کشف و ارایه­ ی نوعی وزن کیفی که دیگر بر کمیت هجاهای بلند و کوتاه متکی نبود و از لایه­ های درونی­ تر زبان بر می­ جوشید ، انقلاب شاملو در شعر فارسی به شمار می­ آید.
رسیدن به چنین وزنی ، علاوه بر این که به شکلی ماهوی، در تعریف هزار ساله از وزن در شعر فارسی تجدیدنظر کرد و گستره­ ی وزن را فراتر برد ، در خدمت تأکید بیشتر بر
فرم­ گیری شعر بود . در شعر شاملو ، وزن دیگر عنصری تزیینی نیست که هم­ چون عنصری از عناصر سازنده­ ی فرم به شمار می­ رود که نه قصد خودنمایی دارد و نه به شکلی تصنعی ، مرز بین شعر و نثر را مشخص می­ کند . به این ترتیب ، وجه موسیقایی وزن، به همان صورتی که نیما مدنظر داشت ، یعنی به مثابه­ ی نوعی هارمونی ، خود را به رخ می­ کشد . شاید سخن گفتن از وزن در شعر سپید ، با توجه به تعریفی که بیش از هزار سال در شعر فارسی از وزن رایج بوده ، بسیار بحث­ انگیز باشد . اما به گمان این قلم، هیچ شعر کاملی نمی­ تواند بی­ وزن باشد و سخن گفتن از موسیقی شاملویی ، جای چند و چون فراوان دارد . موسیقی از جمله عناصر سازنده­ ی وزن است و نمی ­تواند جایگزین آن شود . بنابراین، همان­ گونه که پیش از وزن عروضی ، وزن هجایی در سروده ­های فارسی رواج داشت ، می­ توان وزن شعر شاملو و به طور کلی ، شعر سپید را وزن کیفی نامید و یا هر عنوان دیگری که مناسب ­تر باشد . درست است که قواعد و نظام درونی چننی وزنی ، از شعری به شعر دیگر ، فرق می­ کند و هنوز دقیقن آشکار نگشته و شاید هیچ­ وقت هم آشکار نگردد ، ولی این واقعیت ، مانع آن نمی­ شود که در وجود چنین وزنی شک کنیم.
پس ، می­ توان گفت شاملو از این لحاظ ، از نیما جلوتر رفت و هر چند در آغاز راه ، به دلیل خام بودن اولین تجربه­ هایش ، در شعرهایی چون «تا شکوفه­ ی سرخ یک پیراهن» ، با انتقادهای تندی از طرف نیما مواجه شد ، در ادامه­ ی کار ، نمونه­ های بسیار قدرتمندی از این نوع وزن (وزن کیفی) آفرید که به زودی ، شعر سپید را تثبیت کرد و موجی از شاعران سپیدسرا را به دنبال آورد . اما همان گونه که در نوشته ­ای دیگر گفتم ، حرکت شاملو که از نبوغ او سرچشمه می­ گرفت و با ذات زبان فارسی، هم­ خوانی بیش­تری در قیاس با وزن عروضی داشت که از شعر عربی به فارسی راه یافته بود ، به گونه ­ای دیگر ، حامل نوعی انحراف بود که به آن اشاره خواهم کرد . نزدیک کردن زبان شعر به زبانِ نثر یا زبان طبیعی ، از جمله شعارهای اساسی نیما محسوب می شد . علتش هم این بود که نیما برای گریز از زبان خیلی شاعرانه شده و انتزاعی شعر کلاسیک فارسی ، به چیزی نیاز داشت که با عین گرایی او که نوعی تمایل هستی­ شناسانه­ ی متعلق به دوره­ ی مدرن بود ، هم­ساز باشد . او در پی آن بود که تجربه­ ی زیسته­ ی خود و انسان امروز را در زبان فارسی کشف و بازتولید کند . برای این کار ، چه چیزی مناسب­ تر از زبان زنده­ ی دوره­ ی خودش بود ؟ مگر نه این که زبان روز ، حاصل تجربه و زیست انسان همان دوره است؟ البته ، میزان توفیق خود نیما در این زمینه ، شاید چندان چشمگیر نبوده باشد که به گمان من ، علتش بیش از هر چیز به مشکل وزن نیمایی بر می­ گردد که به نوعی دنباله­ ی وزن عروضی به حساب می­ آید ، اما رهایی شاملو از وزن کمّی نیز متأسفانه ، کم­ تر به او مجال داد تا از این امکان گران­بها ، به سود نزدیکی به زبان طبیعی بهره بگیرد . ناگفته نماند که شاملو ، تجربه­ های مهمی در زبان روزمره­ ی شکسته داشت که فی­ المثل شعر درخشان پریا را در پی آورد ، ولی این تجربه­ ها اغلب ، وامدار محتوایی فولکلوریک و افسانه­ ای­ است…
به نظر می­ رسد سنت­ شکنی شاملو که گرایشی عمیقن آوانگارد و رادیکال بود ، ناخودآگاه شاعر را چنان وحشت­ زده کرد که او به جبران این سنت­ شکنی ، عنصر سنتی دیگری را جایگزین آن کرد . رجوع شاملو به نثر کلاسیک فارسی در قرن چهارم و پنجم ، می تواند بیانگر این رویکرد باشد. همان­ گونه که پیش­تر هم گفتم: «شعر سپید در آغاز راه ، با کنار گذاشتن وزن عروضی و نیمایی ، نوعی وزن کیفی یا درونی را جانشین آن ساخت . البته ، در بسیاری از شعرهای سپیدی که به ویژه توسط شاملو در دهه­ ی چهل سروده شد ، شاعر با فاصله­ گیری از زبان زنده و روزمره و بهره­ گیری از پاره­ ای ویژگی­ های نثر کلاسیک فارسی… خلاء وزن عروضی را پر کرد . این ویژگی­ ها به دلیل نامأنوس بودن با زبان زنده ، خود به عناصری چشمگیر در شعر شاملو تبدیل شد که اساسن با درونی بودن وزن در شعر سپید تعارض داشت . به عبارتی ، این زبان پر طنطنه ، به اندازه­ ی وزن عروضی ، بر شانه­ ی شعر سنگینی می­ کند و به آن جلوه ­ای بیرونی می­ دهد… اگر تعریف ما از وزن ، همانا سنگینی باشد ، این رویکردی منفی نخواهد بود ، ولی اگر منظور ما از وزن ، به تعبیر نیما ، رسیدن به نوعی هماهنگی و هارمونی ساختاری باشد ، چنین رویکردی به زبان شعر ، خلاف مقصود خواهد بود.»

4
دستاورد دیگر شاملو را در شعر ، می­ بایست در فرم­ های بدیع و بکری جست که وی در ادام ه­ی فرم­ های نیمایی و در توسع ­بخشی به آن ، با آفریدن شعرهای درخشانی چون ترانه­ ی آبی به آن دست یافت. البته فرم­ های شاملویی، بیش از آن که مثل فرم­ های نیمایی ، زمانمند و مکانمند باشد و یا هم­ چون فرم در شعر کلاسیک ، از گونه­ ای فرم موزاییکی برخوردار باشد ، جایی بین این دو گونه فرم شعری دارد.
درست است که فرم در بخش عمده ­ای از شعرهای شاملو که بیشتر به تصویرسازی مبالغه­ آمیز و بیان مفهومی متکی است، خیلی ریزبافت و به تعبیری بلوری نیست ، ولی پیشنهادهای شاملو را در این زمینه می­ توان در بهترین شعرهایش ، مثل همان موردی که ذکر شد و یا شعرهای دیگری نظیر مرثیه برای فروغ ، کاشفان فروتن شوکران و … جست­ و جو کرد . شاید عنصری که در فرم­ گیری شعرهای شاملو ، بعد از موسیقی ، بیشترین نقش را بازی می­ کند ، نوعی تکرار ترجیع­ وار بعضی از گزاره­ های زبانی باشد که البته ، این تکرار با تغییراتی جالب همراه است که به گفته­ ی براهنی در مورد شعر ترانه ی آبی ، از ترکیب ثابت ها و متغیرها پدید می­ آید . به هر حال ، بحث در این زمینه ، به مجال و فرصت بیشتری نیاز دارد که امیدوارم در نقد و نظرهایی که از این پس ، منتقدان در مورد شعر شاملو انجام می­ دهند ، به آن پرداخته شود.
هم ­چنین ، نباید از یاد ببریم که بسیاری از ما از طریق شعر شاملو ، با بخشی از شعر مدرن جهان آشنا شده ایم . منظورم این است که در بسیاری از شعرهای شاملو ، نوعی گفتمان بینامتنی بین او و متن­ های شعری امروز جهان وجود دارد که در نوع خود ، کم­ سابقه است. این تمایل به ارتباط­ گیری با دنیای بیرون ، به همه­ ی ما کمک کرد تا افق دیدمان را گسترده­ تر بگیریم و از قشری گری و تأکید جزم­ اندیشانه به آن چه خود داریم ، بپرهیزیم . کافی است این گرایش شاملو را با گرایش شاعر بزرگ هم­ نسل او یعنی اخوان ثالث قیاس کنیم تا به اهمیت آن پی ببریم . البته ، شاملو چوب این تمایل جهان وطنانه ­اش را خورد و بارها در معرض این اتهام قرار گرفت که از روی دست شاعرانی چون ناظم حکمت ، پابلو نرودا ، مایاکوفسکی و … شعر نوشته است. امروز هم به شاعران نسل ما که می­ خواهند تجربه­ های خودشان را در شعر داشته باشند ، چنین اتهام هایی زده می­ شود ؛ هم­ چنان که زمانی ، خود نیما را متهم می کردند که از روی دست شاعران فرانسوی شعر می­ نویسد.
در این جا نکته ­ی دیگری هم شایسته­ ی توجه است ؛ شاملو تنها شاعر ایرانی بود که نامش ، در فهرست نهایی جایزه بگیران نوبل قرار گرفت و اگرچه ، به هر دلیل نتوانست این جایزه­ ی معتبر را برای فرهنگ ایران به ارمغان بیاورد ، همین حضور چند باره­­ ی نامش در این فهرست ، برای ما اعتباری فراهم آورد که تاکنون ، کس دیگری چنین نکرده است . گو این که هنرمندان دیگری هم­ چون نیما و هدایت و … نیز از چنین شایستگی و اعتباری برخوردارند.

5
اما در مورد آسیب­ شناسی شعر شاملو چه می­ توان گفت؟
کار هر شاعری را می­ توان در متن سه زمینه­ ی تاریخی بررسی کرد : تاریخ شعر جهان ، تاریخ شعر کشور و تاریخ شعر خود شاعر. ما به جایگاه شعر شاملو در تاریخ شعر جهان کاری نداریم ، اما با بحثی که در مورد دستاورد شعری او داشتیم ، متوجه شدیم که جایگاه شاملو در شعر فارسی ، جایگاه یک شاعر پیشرو ، صاحب سبک و نوآور است ؛ یعنی بزرگ­ ترین جایگاهی که یک شاعر می تواند در زبان خود بیابد . علاوه بر این ، شاملو این بخت را داشته که در دوره ­ای، به عنوان یک شاعر ملی قد علم کند . حتی همین حالا نیز از چنین جایگاهی برخوردار است . گیرم که در آینده­ ای شاید خیلی نزدیک ، دیگر چنین نباشد . در این جا ، ذکر این نکته هم بی­ مناسبت نیست که بخشی از اعتبار شاملو ، محصول منش وی در مقام یک روشنفکر مستقل ، جسور و یک منتقد همیشگی و خستگی ­ناپذیر قدرت (به ویژه قدرت­ های سیاسی) است . هم ­چنان که در سال­ های اخیر ، چنین نقشی را چند تن دیگر و از جمله هوشنگ گلشیری نیز بر عهده داشت. پذیرش چنین نقشی ، به خصوص در مقام یک هنرمند درجه اول ، کاری توان­ فرساست که از عهده ­ی هر کس بر نمی­ آید . این نوعی راه رفتن بر لبه­ ی تیغ است و بسیاری از این تیغ زخم دیده ­اند و یا نتوانسته اند دیگر هنرمند باقی بمانند و یا این که حفظ هنرشان را در گرو بی­ اعتنایی به سرنوشت اجتماعی و سیاسی خود و کشورشان دیده اند.
حال بپردازیم به تاریخ شعر خود شاملو و ببینیم که در مسیر شاعری خود ، چه افت و فرودهایی را تجربه کرده است . غیر از خود نیما که نه فقط یک شاعر نسل اولی که تنها شاعر یک نسل بود و در عمر شصت و چند ساله­ اش که دست کم ، دو سوم آن را به شاعری گذراند ، همواره سیر تکاملی داشت و تعدادی از بهترین کارهایش را در چند سال پایانی عمرش سرود ، متأسفانه اغلب شاعران بزرگ معاصر ما ، پس از یک دوره­ ی کوتاه درخشش و شکوفایی ، به سراشیب تکرار درغلتیدند و به قول گلشیری ، به «جوانمرگی ادبی» دچار شدند. از هم ­نسلی­ های شاملو ، اخوان ثالث از میان سالی به بعد (اواخر دهه­ ی چهل) ، اصولن شعر نو را کنار گذاشت و به قصیده ­سرایی رو آورد . نصرت رحمانی نیز نه به این شدت ، وضعی مشابه داشت و … در مورد شاملو البته ، نمی­ توان به این صراحت حرف زد ، ولی او نیز به گواهی متعصب ترین دوستدارانش ، در بیست ساله­ ی آخر عمرش ، نتوانست آثاری هم­سنگ بهترین کارهای دوره­ ی شکوفایی ­اش که سرشار از تازگی بود ، بیافریند . در مراسم تشییع با شکوه پیکر شاملو ، شعرهایی از او را که جمعیت می­ خواند، می­ توان گواه این داوری گرفت ؛ چرا که تقریبن صد در صد این شعرها ، شعرهای دهه­ ی چهل و نیز دهه­ ی پنجاه شاملو بود و کم ­تر شعری (مگر چند شعر استثنایی) از دوره­ ی پایانی وی ، ورد زبان مردم نبود.
سبب در چیست ؟ به گمان این قلم ، اولین و مهم­ ترین دلیل این افت خلاقیت ، به دیدگاه رایجی برمی­ گردد که در بین شاعران و منتقدان شعر دهه­ ی چهل رواج داشت. از این دیدگاه ، اگر شاعری به زبان ویژه ای در شعر دست می­ یافت ، می­ بایست تا پایان ، به این ویژگی وفادار بماند. غافل از این که زبان نیز مثل هر موجود زنده­ ی دیگر ، تنها به این دلیل زنده است که تغییر می­ کند و گاه حتی از بن متحول می­ شود . علاوه بر این ، اگر فرض کنیم که عمر حرفه­ ای یک شاعر ، چهل سال باشد و در این چهل سال ، شرایط و موقعیت زندگی او و نیز فرهنگی که در آن کار می­ کند ، تغییرات بسیاری به خود می­ بیند و این دگرگونی­ ها در زبان نیز بازتاب می ­یابد ، چه گونه می­ توان روی زبانی پا فشرد که فی­ المثل ، محصول ده سال یا بیست سال اول عمر هنری یک شاعر است ؟ مگر این که این حکم قابل تردید را پذیرفته باشیم که زبان و به تبع آن شعر ، نه حاصل تجربه­ ی تاریخی انسان که کارکرد انتزاعی قوه­ ی تجریدساز ذهن آدمی است!
اگر می­ بینیم شاملو در موقعیت تاریخی خاصی ، شعری می­ سراید که گویی همه­ ی خواسته­ های خودآگاه و ناخودآگاه بخش عمده­ ای از روشنفکران ایرانی را که در آن دوره ، بیشتر بر مسایل حاد سیاسی متمرکز بود ، بازتاب می­ داد و زبان خاصی نیز برای این بازگویی فراهم آورده بود که مقبولیت یافت ، آیا با تغییر این موقعیت تاریخی ، چنان زبانی باز هم کاربرد داشت ؟ پاسخ ، بدون تردید ، منفی است. هم­ چنان که تغییر شرایط سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی ما در بیست سال گذشته و چند شقه شدن روشنفکری ما نشان داد که زبان و بیانی نو لازم است تا شاعران ما بتوانند عمق تجربه­ ی انسان ایرانی را در این دوره ، بازآفرینی کنند . نه فقط شاملو که هیچ یک از شاعران هم نسل او و دو نسل پس از او نیز نتوانست شاعر حقیقی دگرگونی­ های بنیادی سال­ های اخیر باشد.
غیر از این ، همان طور که فروغ فرخزاد ، زمانی به درستی گفته بود ” شاملو شاعر
بهانه­ هاست”. این حکم در مورد اخوان­ ثالث هم صدق می­ کند . در حالی که چنین چیزی در مورد نیما نمی­ توان گفت. سبب این است که بنیان­ های هستی­ شناسانه­ ی شعر نیما بسیار قوی بود و همین عامل ، سرنخی است که می­ توان از نخستین کارها تا واپسین شعرهایش را با آن پی گرفت. بهانه را معمولن در بیرون جست­ و جو می­ کنند و اگر ما به بهانه­ های خاصی عادت بکنیم که زمانی در بیرون پیدا می­ شود ، پس از مدتی ، وقتی نتوانیم چنین بهانه­ هایی در بیرون بیابیم ، ناچار می­ شویم برای کارمان ، بهانه­ هایی جعل کنیم که دیگر از تجربه­ ی بلافصل ما بر نمی­ جوشد.

6
اگر «عین­ گرایی» را در تقابل با «ذهن­ گرایی» شعر و فرهنگ سنتی، مهم­ ترین تحول نیما بدانیم که در وضعیت جدید انسان ایرانی (و در مدرنیته ­ی غربی) ریشه داشت ، می­ توانیم کار هر یک از شاعران پس از نیما را از این زاویه نیز بررسی کنیم. به نظر می رسد که شعر شاملو ، از این جنبه ، چندان پیشرو نباشد . بخش عمده ­ای از شگردهای شعری او ، در دل شگردهای شعر کلاسیک فارسی ریشه دارد که مهم ترین آن ، تصویرسازی­ های متکی بر عنصر بدیعی اغراق است. این شگرد ، فرزند خلف دیدگاه دوآلیستی و خیر و شری دیدن جهان است که از مانویت گرفته تا آیین­ های عرفانی و … بدان آغشته­ اند. شعر شاملو نیز اغلب درگیر چنین نگاهی است و به همین سبب ، گرایش حماسی و اسطوره ­ساز در شعر او ، کاملن مشهود است. چنین دیدگاهی ، گیرم آمیخته با نوعی اومانیسم غلیظ که محصول مدرنیته است ، در بنیاد خود ، دیدگاهی عمیقن سنتی محسوب می شود.
پیش از این ، کسان دیگری مثل عنایت سمیعی و مسعود توفان این ساختارهای سنتی را در شعر شاملو دیده و به آن اشاره کرده ­اند و این برای شاعر پیشرویی چون شاملو که همواره ، تمایل عمیق خود را به گریز از چارچوب­ های محدود قومی و فرهنگی ، با صدای بلند اعلام کرده ، غبنی بزرگ است . البته گریز از سنت ، به واقع هم توان­فرساست و همین که شاعری بتواند کم­ ترین فاصله­ ای از آن بگیرد ، برد بزرگی به شمار می­ آید . شاید به همین دلیل باشد که خود شاملو ، در شعری چنین سروده : «وشاخه­ ها را از ریشه جدایی نبود !”
با این تفاصیل، پیش ­بینی این که شعر شاملو در آینده ، چه میزان از نفوذ و تأثیرش را از دست می­ دهد، شاید چندان سخت نباشد . با این حال ، تردیدی نیست که اگر از شاملو ، ده شعر درخشان هم در گلچین­ های شعر باقی بماند ، چیزی از دست نداده است. این را علاوه کنیم به آن که نام شاملو ، همیشه در تاریخ شعر فارسی ، به عنوان پدید آورنده­ ی شعر سپید باقی می­ ماند.

7
و نکته­ ی آخر ، همان گونه که دوستی گفته ، هر کس شاملو را انکار کند ، خودش را انکار می­ کند . اما فرق است بین اسطوره­ سازی از شاملو یا هر بزرگِ فرهنگی دیگری و چماق کردن او برای کوبیدن بر سر نسل جدیدی که ناگزیر است به راه خودش برود و نگاه تحلیلی و انتقادی به او و حاصل کارش و این چیزی است که ما از خود شاملو آموخته ­ایم.

 

نویسنده: مهرداد فلاح

 

نظر دادن مسدود گشته است.

آخرین نوشته ها