وبگاه تخصصي مجله ميهن، Mihan Magazine Afghanistan
بروزرسانی: ۹:۴۹:۱۹ - سه شنبه ۸ ثور ۱۳۹۴
انتخاب غفورزي شكست انحصار احزاب بر پست صدارت بود

 

غیاثی:مقاله ام در همايش وفاق ملي‌ 29 اسد سال1380بمناسبت چهارمين سال سانحه هوايي باميان.خواستم شانزدهمین سال روز آن حادثه دردناک را،با آن آزین ببندم؛
حوالي ساعت 7 عصر روز سي ام اسد سال 1376 بود كه خبر نا به هنگام، جانگداز و تكاندهنده اي در مشهد برايم رسيد، و چون بنده بر سبيل وظيفه و عادت، اوضاع داخلي كشور و جبهات مقاومت را دنبال مي كردم و لحظه به لحظه به مزار شريف، پنجشير و باميان در تماس بودم و درست بخاطر دارم، اين همان روزي بود كه مجاهدين یا همان نیرو های جبهه مقاومت ملی با يك همبستگي و شور و احساس بي سابقه اي بطرف كابل در حال پيشروي بودند، سنگر هاي دشمن در شمال كابل را در نور ديده و خود را در حسين كوت، كاريز مير و كوه هاي خير خانه در 10 كيلومتري شهر كابل مستقر ساخته بودند. اجيران و نظاميان پاكستان و نيروهاي چند مليتي اسامه بن لادن از شهر كابل در حال فرار گزارش داده مي شد. كه بي ترديد اين همه شور و احساسات و همبستگي مجاهدين و شكست دشمنان داخلي و متجاوزين خارجي اين مرز و بوم در آن برهه ای از زمان، ناشي از همان همبستگي و تبلور وفاق ملي بدست مبارزان و مجاهد مردان خطة باستاني، اين پاسداران استقلال و تماميت ارضي كشور بود كه در اجلاس22-20 اسد سال(76) پنجشيربحضور جمع شخصيت هاي برجستة كشور؛ عزيز؛ عبدالرحيم غفورزي بحيث صدر اعظم افغانستان انتخاب شد. انتخاب شهيد غفورزي بيانگر يك تحول عمده در فكر رهبران مجاهدين تلقي مي شد زيرا قبلاً آنها حاضر نبودند تا پست صدارت را به يك شخصيت غير جهادي ولو يك شخصيت مبارز و هوادار جهاد و مجاهدين، بسپارند. به تعبير ديگر؛ انتخاب او شكست انحصار احزاب بر پست صدارت بود. از يك نظر اين انتخاب و تصميم علاقمندي شديد سران گروه هاي جهادي را به مناسبات خارجي نيز باز گو مي نمود زيرا غفورزي كابينه اي را در نظر داشت كه در آن تعداد زيادي از اشخاص به اصطلاح تكنوكرات و دو نفر خانم شامل بوده كه متكي به دو اصل مهم تخصص و تعهد، انتصاب شده بودند.
آقاي غفورزي دو روز بعد از ايراد بيانية پرمحتوايش كه تعهد و برنامة عمل كابينة او را آيينه داري مي نمود، جهت استحكام هرچه بيشتر كابينه و كسب راي اعتماد و معرفي چند وزير متخصص و با تعهد از جانب حزب وحدت آقاي خليلي، در رأس يك هيأت عاليرتبه كه مي توان آنان را در رديف نخبه گان وطن بحساب آورد؛ چون عبدالعزيز مراد، سيد محمد امين سجادي، عبدالعلي دانشيار، انجنير هاشمي، عبدالكريم زارع، وكيل عبدالحسين مقصودي و دوتن از مامورين وزارت خارجه بنام هاي رفعت و عبدالقهار و يكتن از محافظين بنام توريالي فرمول، منحيث پيام آوران صلح و وفاق ملي عازم ديار باميان گرديدند. و لازم به تذكر است كه از جمع آن عزيزان فقط دو نفر (حاجي عبدالقهار و توريالي فرمول) از اين سانجه هولناك زنده بيرون آمده و فعلاً در قيد حيات اند.
همانطوريكه قبلاً ذكر آن رفت حوالي ساعت7 عصر روز سي ام اسد بود- در حاليكه سخت سرگرم پخش اخبار آزادي وجب در وجب اراضي اشغال شده وطن به رسانه هاي خبري بودم- كه ناگهان خبر باور نكردني و اندوه بار سقوط هواپيماي حامل عبدالرحيم غفورزي صدر اعظم و هيأت عاليرتبه همراه ايشان را كه به خلباني مهدي بگراموال به راه افتيده بود، دريافت كردم؛ و خوب به ياد دارم كه بمجرد پخش اين خبر دردناك ديگر از پيشروي مجاهدين به طرف كابل خبري نبود. گويي همه به ماتم نشسته بودند و ديگر توان شليك بر مواضع دشمنان وطن براي شان باقي نمانده بود و ديگر كسي بخاطر آزدي كابل و مردم به اسارت گرفته شدة آن دقيقه شماري نمي كرد. گويي همة آرزو هاي مردم و مبارزان سنگر نشين به يأس مبدل شده بود.
به نظر من بروز همچو حالتي اهميت اين حركت سياسي جديد و همبستگي ملي سنگر داران مقاومت ملي را در آن مقطع زماني نشان مي داد كه خواست مردم را نيز در خود جا داده بود. مردمي كه در اوج شادي و احساسات به سوگ نا به هنگام عزيزان شان نشستند. انا لله و انا الیه راجعون
و اما وفاق ملي، استقلال و تماميت ارضي افغانستان، عنواني است كه قرار شد بنده بايستي پيرامون آن سخني چند در حد برداشت و فهم قاصر خويش حضور شما سروران گرامي، به عرض برسانم:
واعتصموالبحبل الله جميعاً و لاتفرقوا* اين نداي ملكوتي قرآني است، قرآني كه«مومن به» ما مسلمانان بوده و است، ندايي كه حضرت حق تعالي بندگان با ايمانش را به وفاق و همبستگي دعوت مي كند و از تفرقه و چند پارچگي بر خذر مي دارد. نداي آسماني اي كه در آن حركت جمعي مسلمانان تجلي يافته، نزاع و اختلاف در آن به شدت نكوهش شده است.
بلی، ندايي كه حتي در سرزمين وحي (مكه) در قلب سران گروه هاي جهادي جايي بخود نيافت، چونكه منافع شخصي و گروهي و منافع كشور هاي به ظاهر حمايتگر گروه هاي جهادي و سازمان هاي استخباراتي آنان، اجازه ورود اين نداي آسماني رادر قلب بزرگان ما، نمي داد.
بهر حال،‌ در جامعه‌ي بحران زده و از هم گسيخته اي مانند افغانستان بايستي بيش از همه چيز از همبستگي اجتماعي و وفاق ملي داد سخن زد؛ سخن كه چه، بايد در راه وصول به آن گامهاي متين و عملي برداشت.
در كشوري كه جنگ هاي تحميلي به بهانه هاي مختلف تا سرحد تجاوز آشكار نظامي و مداخلة بي شرمانة سياسي گاهي از سرحدات شمالي و گاهي هم از سرحدات جنوبي آن شكل مي گيرد. استقلال و تماميت ارضي آنرا تهديد و شكسته و بطرف نابودي سوق مي دهد و مردمان آنرا اسير، ذليل و ناتوان مي سازد، رسيدن مردم اين سرزمين به يك ملت، بدون اتكاء به فرهنگ و معنويت و بدون دستيابي به همبستگي و وفاق ملي در كشور امكان ناپذير به نظر مي رسد.
البته قبل بر آن بحران هويت و عدم خود آگاهي ملي كه به اثر بيش از دو دهه جنگ هاي تحميلي و خانمانسوز در كشور رونما گرديده، از اهميت خاصي بر خوردار بوده كه بايد در يك مبارزه ملي و فرهنگي به آن پرداخته شود. تا همه با هم در متن جامعه و در كنار مردم؛ خود و مردم، جامعه و فرهنگ، دين و معنويت،تاريخ، افتخارات و ارزش هاي مشترك ميهن را بشناسيم،درك كنيم و به آن احترام گذاشته و از آن صيانت نمائيم.
امروزه در مطبوعات ما افغان ها، استعمال واژه هاي: وحدت ملي،‌استقلال ملي ،وفاق ملي، حاكميت ملي، اقتدار ملي، قهرمان ملي، حكومت ملي، ارزش هاي ملي و غيره مروج شده است كه هر كدام ما از اين واژه ها و مفاهيم؛ درك، برداشت و تعريف متفاوت خود را داريم، يكي استعمال اين واژه ها را حلال و آن ديگري حرام و قرين كفر، لائيكيت، ليبراليستي و آن يكي ديگر هم، آنرا با احتياط به كار مي‌گيرد تا مبادا مرتكب گناهي شود در حاليكه واژه هاي مذكور هر كدام از مؤلفه هاي اقتدار سياسي و امنيت ملي مملكت پنداشته مي شود و وجود هريك ضامن تماميت ارضي و منافع ملي كشور مي باشد. كه در عين زمان خود اين واژه ها در كشور ما عامل تشتت فكري در ميان حلقات با سواد و نهاد هاي فرهنگي كشور بوده است. چه خوبست جهت وضاحت موضوع نقل قولي از مصلح و متفكر شرق علامه سيد جمال الدين افغاني(ره)داشته باشيم؛ كه گفت: «تشكيلات هيچ دولت و حكومتي نمي تواند با فراغت استقرار پيدا كند، مگر با اتكاء به دو قدرت: يكي قدرت ملي كه عموم مردم را با اتحاد، وحدت و يگانگي، فتح و غلبه به دشمن دعوت مي كند، احساسات و غرور ملي را بر مي انگيزد، ديگر قدرت ديني و ايجاد نيروي ايمان است كه در كنار قدرت ملي اتحاد كلمه را بوجود مي آورد و يگانگي و تفوق خود را بر مخالفان و دشمنان تحميل مي كند.»
و هكذا، ما در عين حاليكه، اساسي ترين عنصر وحدت ملي دين مقدس اسلام را مي دانيم معتقديم كه بايست بر حسب منطق و ساختار اجتماعي افغانستان و رسالت ميهني و شرعي خويش تحت شعاع اين عنصر اساسي، در راستاي تحول كيفي و بنيادي هويت هاي قبيله اي و قومي به هويت ملي گام هاي متين و ارزشمندي برداريم.
بلي در اينجا علامه سيد جمال الدين(ره)براي تفوق بر دشمنان و پيروزي يك ملت از اتحاد كلمه و داشتن دوقدرت ديني و ملي نام مي برد و براي ملت هاي مسلمان در جهت بوجود آوردن اين دو قدرت بخاطر استقرار نظام و حكومت در سرزمين هاي شان فرمول ارائه مي كند.
چون مي داند كه قدرت ديني از خود آگاهي ديني و قدرت ملي از خود آگاهي ملي منشاء مي گيرد. و ما تلفيق و بارور شدن اين دو قدرت را در كشور خواهانيم.
لذا مردم افغانستان در سالهاي نچندان دور، با خود آگاهي ديني اي كه داشتند، توانستند دشمنان دين و ناموس وطن را با تمام ساز و برگ بين المللي آن شكست دهند و از خانة مشترك شان يعني افغانستان عزيز بيرون برانند و افتخار بس عظيم و جاودانه اي را به خط زرين ثبت اوراق تاريخ كشور ساختند و اما امروز مي بينيم در عدم و يا كمبود خود آگاهي ملي است كه نمي توانيم براي دشمنان استقلال ، تماميت ارضي، سلامت ديني و ناموس وطن كه لباس دين به تن دارند تعريفي پيدا كنيم. چونكه ديروز همه دست و زبان بسته بطرف او منحيث برادر بزرگ، كشور دلسوز به جهاد، نماينده سياست خارجي جهاد… مي‌نگريستيم. از همينجاست كه بعضي از شخصيت هاي سياسي- فرهنگي كشور و نهاد هاي فرهنگي و مطبوعاتي افغانستان در بيرون، ناخود آگاه تحت تأثير شعار انتر ناسيوناليزم اسلامي قرار گرفته از واقعيت هاي جاري در كشور چشم پوشي مي كنند و حتي گاهي پاكستان و اعمال جنايت بار و ضد انساني مليشيا و عساكر متجاوز آنرا به نحوي توجيه و تبرئه نموده و اسامه بن لادن را نه تنها يك متجاوز و جنايتكار جنگي نمي دانند، بلكه او را مستحق و حق بجانب نيز تلقي مي كنند.
اين ها مسايلي اند كه هنجار هاي فرهنگي و سياسي مجامع و محافل فرهنگي و سياسي كشور را در عالمي از نا هنجاري هاي عمومي جامعه، تشكيل مي دهد كه نهايت تأسفبار و ملالت آفرين است.
همبستگي اجتماعي يا به عبارت ديگر وفاق ملي، عبارت از قواعد حقوقي حالت بالفعل و عيني جامعه ميباشد؛ يعني هر كجا زندگي اجتماعي از دوام و قوام بيشتري بر خوردار است آن جامعه نيز ميل بيشتر به وضع قوانين حقوقي خواهد داشت، همچنين، پايداري و ثبات اجتماعي و ملي خود ناشي از افزايش روابط ميان افراد يك جامعه مي باشد كه اين افراد از يك سازمان بندي متشكل تبعيت مي كنند. وقتي كه جامعه به مثابه يك موجود زنده عمل ميكند، همة افراد آن در خدمت كليتي هستند كه بقاي سيستم را تداوم مي بخشد.
پس از آنكه جامعه به يك پارچگي و انسجام يا همان وفاق ملي- كه امروز مروج است- رسيد، در آن جامعه، ملت يگانه سر بلند نموده و اين ملت حاكم بر سرنوشت خود خواهد بود. و در راه ترقي و تعالي كشور و در محور استقلال سياسي مملكت گام بر مي دارد.
رسيدن حتي به وفاق ملي، چه رسد به وحدت ملي، در افغانستان در شرايط و اوضاع كنوني به معني واقعي آن كار بس دشواري به نظر مي آيد. چونكه وحدت ملي نيم بندي هم كه در طي سالهاي ثبات و امنيت افغانستان، (1350ـ 1330) در ميان اقوام مختلف و با هم برادر كشور بوجود آمده بود با پيروزي كودتاي كمونيستي در افغانستان، شيرازه آن بهم خورد و آرام، آرام گروههاي به اصطلاح سياسي افغانستان به جناح ها و فرقه هاي قومي مبدل شدند. كه اين امر نيز لطمة سنگين ديگري بود بر پيكره نيم جان وحدت ملي در كشور كه متلاشي شدن شيرازه اردوي ملي را نيز در پي داشت. ولي بهر صورت بنده معتقد هستم كه در دوران جهاد خوبترين زمينه براي ايحاد همبستگي و وفاق ملي و حركت بطرف احياي وحدت ملي نيم بند در افغانستان، بوجود آمده بود. چرا كه در حقيقت مردم افغانستان بصورت عموم از هرقوم و قشر و مذهبي كه بودند، در برابر حكومت كمونستي و تجاوز شوروي، وارد ميدان مبارزه شدند كه در واقع با اين حركت مردمي؛ جهاد و مجاهدين در سنگر هاي دفاع از دين و ناموس وطن، مورد حمايت ملي قرار گرفت و پشت دشمن اشغالگر به لرزه در آمد. اما گروه هاي جهادي ما در خارج از كشور با انگيزه ها و شعار هاي صرفاً ديني و مذهبي اي كه در ميان شان ايجاد مي گرديد، نتوانستند قدرت ملي را در افغانستان علي رغم بروز طبيعي زمينه هاي آن، بوجود بيآورند. ليكن در ايجاد قدرت ديني در ميان افراد جامعه موفق بودند و توانستند در كالبد اعتقادات سنتي مردم روح تازة اسلامي بدمند و باتأسف گراف اين موفقيت تا حدي بلند رفت كه اسباب زوال قدرت خود شان را نيز فراهم آورد.
عرض من اينست كه در خود آگاهي ديني مردم ما هيچ شك و شبه اي راه ندارد كه مي توان- قوت و سلامت آنرا با اندك كار فرهنگي سالم و معنويت افزا، تضمين نمود، ليكن خود آگاهي ملي پديده اي است كه بايد، چون خود آگاهي ديني در جامعه رشد و رسوخ پيدا كند و قوت بگيرد. كه تا ازين طريق بنابر ارشادات مصلح و متفكر جهان اسلام علامه سيد جمال الدين (ره)در كنار قوت ديني و نيروي ايمان، قوت ملي بوجود آمده، اسباب نجات كشور از كام آناني كه هيچ گونه مجوز شرعي براي جنگ و كشتار در افغانستان بدست ندارند و لباس دين به تن كرده اند فراهم آيد كه در آن صورت مي توان از استقلال و تماميت ارضي كشور پاسداري كرد.
واژة يا بهتر بگوييم پديدة ديگريكه تا هنوز در ميان ما و خاصتاً نهاد هاي فرهنگي و جامعه روشنفكران افغانستان تبيين نگرديده و نظرية شفافي پيرامون آن ارائه نمي گردد «جنگ» است. البته منظورمن، هم نفس پديدة جنگ است و هم چگونگي جنگ جاري در افغانستان، باز هم هر كدام تعاريف و طرز تلقي هاي خاص خود را از اين پديدة نا ميمون و در عين حال مهم و سرنوشت ساز داريم. جمعي آنرا دفاع مشروع در برابر تجاوز بيگانه، يكي آنرا وسيلة امرار حيات، ديگري مستحب و آن يكي ديگرهم حرام و نا مشروع و برخي هم جنگ منافع و قدرت تلقي مي كند.
آن دسته از متفكران و انديشمندان هموطن ما كه جنگ جاري در افغانستان را حرام، نا مشروع يا جنگ منافع و قدرت مي پندارند نمي دانم با وجود ابعاد گسترده و فاجعه بار اين جنگ تحميلي كه ناشي از مداخله و تجاوز آشكار پاكستان و ايادي فرامنطقه اي اش در خانه مشترك افغان ها جريان دارد، چگونه به اين باور رسيده است؟! و همينطور عده‌اي نا آگاهانه و يا آگاهانه و غرض آلود و يا ديكته شده آنرا يك جنگ داخلي تبليغ مي نمايند كه اين خود آفت ديگري است در جامعه كه بي ترديد راه رسيدن به وفاق ملي را ميان افراد جامعه طولاني تر مي سازد. اين فاجعه آنقدر عمق دارد كه مردم داخل افغانستان حتي اگر نا بينا هم بودند آنرا ديدند و با تمام وجود لمس كردند و اگر ناشنوا بودند آنرا شنيدند گوش هاي شان را با ميله هاي تفنگ باز كردند و مجامع بين المللي، افكار عامة دنيا، سر منشي ملل متحد و…هم به آن اعتراف نمودند.
البته در اين شكي نيست كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در حاليكه دولت اسلامي و مردم افغانستان آماده و منتظر اعاده صلح و امنيت و آماده پاسداري از ارزش هاي جهاد و نواميس ملي ميهن و در آرزوي تأمين عدالت اجتماعي، اعمار مجدد خرابه ها و باز سازي اقتصاد كشور و به اميد اتخاذ روابط دوستانة سياسي و همزيستي مسالمت آميز در منطقه و جهان بودند؛ كه كابل پايتخت و مركز قدرت سياسي و سمبول وحدت ملي وطن در اوج جنگ هاي تحميلي و ديكته شده خارجي در شعاع اختلافات تنظيم هاي جهادي در جهت بقدرت رساندن حكمتيار و شركا اش به كام جنگ و آتش فرو رفت، حكمتيار با حمايت همه جانبة شركاي داخلي و خارجي اش كه عمدتاً از اسلام آباد و ندرتاً از ساير كشور هاي مداخله گر منطقه اي و فرامنطقه اي دستور و مشورت مي گرفت چهار آسياب كابل را به پايگاه سياسي، نظامي و تبليغاتي خود تبديل ساخته بود و با اولين شليك راكت از اين پايگاه جهنمي در چار آسياب، آتشي در گرفت كه تا هنوز شعله هاي آن زبانه مي كشد. به اين ترتيب اميد و انتظارات مردم به يأس مبدل و خاك كلبه هايشان به توبره برداشته شد.
خلاصه اگر جامعه فرهنگي و سياسي افغانستان به اين همه هنجار ها و اين همه نا هنجاري هاي جامعه، تعريف مشترك و شفافي ـ كه مردم ما بتوانند زير شعاع آن در امر اداي تكاليف شرعي و ميهني خويش، حفظ تماميت ارضي كشور، ايجاد و فاق، همبستگي، وحدت ملي و امثالهم قدم بر دارند ـ ارائه ندهند، طرح اين واژه ها و مفاهيم سنگين و با اهميت، چون گِل خشكي را مي ماند كه به ديوار زده شود.
در اخير با توجه به نكاتي كه عرض گرديد، چه راهي را بايد در پيش گرفت؟ آيا باز هم به تضاد ها دامن زد؟ يا اينكه راهي ديگر بر گزيد و آنهم راهي بهتر از وفاق ملي و همبستگي اجتماعي در مرحله كنوني پيشرو نخواهيم داشت. راهي كه ديگران طي كرده به نظم اجتماعي رسيدند و در نهايت به انسجام و استقرار امنيت و ثبات.
و اما در در جامعه ما كه جنگ هاي چندين ساله مردم مارا پارچه، پارچه كرده، شيرازه سالم اجتماعي- قومي، خانوادگي و سلامت ديني- مذهبي جامعه افغان را پاشان ساخته است و همينطور احساسات قومي- قبيله يي منحط و عجين با تحجر مذهبي اي كه با ارائه تفكر نا سالم از دين از سوي تحميل كنندگان جنگ در منطقه و سوداگران فقر، افيون، نفاق و سياهي در جامعه تزريق و تحريك شده است، ايجاب مي كند تا فرد، فرد جامعه ما احساس مسئوليت كند و در راه نجات كشور و مردم دست در دست هم داده در جهت همبستگي و تفاهم ملي حركتي جديد را آغاز نمائيم. نگذاريم بيش از اين مردم سرزمين باستاني و با افتخار ما غرق مصيبت باشند، آواره و سرگردان شوند، تحقير و اهانت شوند، شايد تجربيات چندين سال اخير كافي باشد. نمي توان بدون اتحاد و همبستگي و تفاهم و درك وپذيرفتن يكديگر راهي بسوي آيندة روشن و نويد بخش براي مردم و ميهن جستجو نمود. و اگر خداي نا خواسته چنين نبود به تعبير علامه سيد جماالدين افغاني شامل واژه خائن به وطن و مردم محسوب خواهيم شد. مصلح و متفكر شرق در اين زمينه چنين مي گويد كه من باب حسن ختام به آن اشاره مي كنم.
«مقصود ما از خائن تنها كسي نيست كه كشور را به نقد يا به بهاي كم و زياد به دشمن تسليم كند و باز هم خائن به وطن تنها كسي نيست كه پاي دشمن را در زمين وطن باز كند، بلكه كسي كه توانا باشد از نفوذ بيگانگان در كشور جلو گيري كند يا به هر وسيله اي كه شده ضربتي بر پيكر اجنبي وارد آورد ولي از اين كار امتناع ورزد، در هر لباسي كه باشد و به هر صورتي كه جلوه كند او نيز{خائن} است. بنابر اين اگر كسي بتواند تدبيري بيانديشد و حركات دشمنان را بي اثر سازد و از آن خود داري كند در حقيقت به ملت خويش خيانت كرده است، بر ملت ضعيفي كه از حيث عدد كم باشد عيب نيست كه دولت قوي و جابر با قهر و غلبه او را محكوم سازد، ولي ننگي را كه هر گز روز گار نشويد(فراموش نكند) آن است كه ملتي يا چند نفر از رجال آن ملت در راه تسليم به قدرت بيگانه قدم بر دارد، اعم از اينكه اين عمل در اثر غفلت در شئون ملي باشد يا تحصيل منفعت مادي.» كه البته در اينجا هدف علامه سيد جمال از اجنبي نيروي متجاوز بيگانه است كه با زور و سرنيزه يك كشور مستقل را اشغال و مردم آنرا مقهور و اسير خود ساخته است، مي‌باشد.
ياد و خاطره شهيدان وفاق ملي گرامي و راه شان پر رهرو باد.
ا ز توجه تان تشكر

اين متن سخنان من در همايش وفاق ملي‌ 29 اسد سال 1380 ـ كه به مناسبت بزرگداشت از چهارمين سال سانحه هوايي باميان از طرف بنياد فرهنگي- سياسي امين در مشهد برگذار شده بود . كه بنا بر اهميت مطالب آن بار دیگر به نشر آن اقدام شده است.

نظر دادن مسدود گشته است.

آخرین نوشته ها