وبگاه تخصصي مجله ميهن، Mihan Magazine Afghanistan
بروزرسانی: ۹:۴۹:۱۹ - سه شنبه ۸ ثور ۱۳۹۴
بار دو اندوه

این نوشته در مراسم بزرگداشت استاد محمد مسعود رجایی خوانده شد:
انسان ها در خاطرات هم زنده اند و با خاطرات شان زندگی می کنند. بشر آن قدر از مرگ نمی هراسد که از فراموشی می ترسد. انسان های زیادی امروز در منطق معمول زنده اند که در واقع مردگانی بیش نیستند و کسان زیادی در منطق معمول مردگان به شمار می روند اما زنده تر از هر زنده ای در دنیای ما تأثیر گذاراند این حرف نیازی به دلیل و برهان ندارد وقتی تا امروز نام بزرگانی مانند حافظ و سعدی و مولانا و خیام و بیدل و دیگرانی از این دست بیشتر از هر زنده ای بر زبان می رود و کلام شان سایبان مطلایی است بر سر و دل پارسی زبانان.
حضرت حافظ در بیتی مشهور گفته است:
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

و در بیتی دیگر به همین شهرت می گوید:
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
امروز در فراق عزیزی گرد هم آمده ایم که دلش به عشق زنده بود وهموراه قلم و قدم به خیر و نیکی زد. این حرف ها نه به معنای مرده پرستی ست که در دوران زندگی استاد نیز می شد به جرأت در موردش گفت. مردی که سال های زیادی از عمرش صرف تدریس در دانشگاه شد و سال های زیادی نیز به عنوان رییس انجمن ادبی هرات خون دل خورد. این نوشته کوتاه و نه در خور که قصدش اظهار ارادتی ست به روح استاد بر گرد فضایل اخلاقی و معنوی وی نمی چرخد؛ از تواضع و فروتنی و انسانیت و دلسوزی او نمی گوید که گمان نمی کنم در این جمع بر کسی پوشیده باشد بلکه صحبت از خون دل او و همانندان اوست در سرزمینی که شاخه های درخت تنومند فرهنگ و ادبیات هر روز دسته ای می شود برای تبر سیاسمتدارن و اهل زور و زر.
برای کسانی که به نیکی می اندیشند و به زبان و ادبیات و فرهنگ دل می سوزانند و عشق می ورزند در این سرزمین خون دل خوردن امری بعید نیست.
استاد محمد مسعود رجایی را بیشتر از ده سال بود که می شناختم و می شناسم و خوب می دانم یکی از سوال هایی که همیشه آزارش می داد پرسش از اورنگ هشتم (نشریه تخصصی انجمن ادبی هرات) بود. به یاد دارم هر بار که در این مورد از او پرسیده ام ابراوانش در هم رفته بود و گفته بود پول نداریم!
قدیمی ترین انجمن ادبی افغانستان، مهم ترین مرکز ادبی این کشور تا به امروز و تنها نهادی که در سخت ترین و بحرانی ترین برهه های تاریخی با قامتی افراشته ایستاده است و عده ای در آن قلم زده اند تا بزرگترین افتخار این کشور و این سرزمین یعنی زبان و فرهنگ از یاد برده نشود چرا توان مالی چاپ یک نشریه سی چهل صفحه ای را آن هم به صورت فصل نامه نداشته باشد؟
این سوالی است که مسوولین فرهنگی این کشور باید به آن جواب بدهند؟ در حالی که در طول ده سال گذشته میلیارد ها دالر به هزار و یک بهانه روا و ناروا مصرف شده است؟
وقتی نوشته سعید حقیقی را با عنوان اندوه جدایی یک دوست در صفحه فارسی بی بی سی خواندم دو جمله آزار دهنده تکانم داد:
” زمانی هم عده ی از فرهنگیان هرات برای درمان رجایی دست به دامان ریاست جمهوری شدند ولی می گویند که پاسخ درستی نشنیدند.
دوستان او در بسیاری موارد مجبور بودند که با جمع آوری اعانه پول درمان او را فراهم کنند، کاری سخت و زجر دهنده.”
این دو جمله جایگاه و اهمیت فرهنگ و ادبیات را در این سرزمین نشان می دهد و همچنین سختی گام نهادن در این مسیر پر از خطر و اضطراب را که عده ای گمان می کنند هر کس شکم سیری داشت از سر تفنن پنجه ای هم به این تار می زند.
استاد رجایی یکی عمر با معاش معلمی زندگی کرد اما با عزت و سربلندی و استاد رجایی های زیادی امروز همین وضعیت را دارند.
قسمتی از اندوه برنامه امروز به از دست دادن استاد رجایی این مرد فهیم و فرزانه و متواضع و دوست داشتنی بر می گردد و قسمتی دیگر از آن، اندوهیست که سال ها استاد با آن دست و پنجه نرم کرد شاید او سخت ترین سال های عمرش را در انجمن ادبی هرات گذرانید در حالی که با حضور همه فرهیختگان و دوستانش این کانون می توانست برای او مأمنی برای فرار از همه دلتنگی های و دشواری های زندگی بشود. او رنج همه کارهایی که می توانست انجام دهد اما زمینه اش فراهم نبود را سال های سال کشید و همه ما این درد را از نزدیک دیدیم.
یاد و خاطره استاد زنده و گرامی باد

روح الامین امینی

نظر دادن مسدود گشته است.

آخرین نوشته ها