وبگاه تخصصي مجله ميهن، Mihan Magazine Afghanistan
بروزرسانی: ۹:۴۹:۱۹ - سه شنبه ۸ ثور ۱۳۹۴
بالاخره ســـــــعدی بزرگ‌تر است یا حــــافظ؟!

بی‌گمان، سعدی یكی از نام‌دارترین سخن‌سرایانِ جهان است كه بسیاری از اندیشمندان را به ستایش واداشته است؛ شاعری كه اندیشه‌های نورانی و افسون‌گری‌های هنری او در سخن چنان رستاخیزی برپا كرده كه شهرت او را در زمان‌ها و مكان‌های دور و نزدیك به شایسته‌گی گسترده است.

در میان شاعران و نویسندگان نامی پارسي، او تنها كسی‌ست كه در هر دو عرصة شعر و نثر، با توان‌مندی شگفت‌آور خویش، آثاری بی‌همانند آفریده است، به گونه‌یي كه شعرِ او به شیوایی نثر، و نثرِ او به زیبایی شعر، در بالاترین جایگاه هنری قرار گرفته است.

این ارزش تنها در زبان فارسی این‌چنین درخشان نیست، بلكه در هر جای دیگری كه سخن سعدی امكان حضور یافته، نام صاحب خود را به بلندی بركشیده است. به قول امرسون، شاعر، نویسنده و اندیشمند امریكایی: «سعدی به زبان همة ملل و اقوام عالم سخن می‌گوید و گفته‌های او مانند هومر، شكسپیر، سروانتس و مونتنی، همیشه تازه‌گی دارد.»1

امرسون، كتاب گلستان را یكی از اناجیل و از كتب مقدس دیانتی جهان می‌داند و معتقد است كه دستورهای اخلاقی آن، قوانین عمومی و بین‌المللی است.2

اگر بخواهیم سعدی را با برخی دیگر از قله‌های بلندِ شعر فارسی بسنجیم، همواره سعدی را بیشتر از دیگران در میانِ مردم خواهیم دید. مثلاً هنگامی كه سعدی و مولوی را از دیدگاهِ پیوند و ارتباط آن‌ها با مردم جامعه مقایسه كنیم، می‌بینیم كه مولوی، پروازی بسیار بلند دارد آن‌قدر بلند كه بیشتر اوقات از دسترس مردم و حتا از دیدرسِ آن‌ها هم خارج است.

اما سعدی، از رویِ زمین، مستقیم به سوی هدف حركت می‌كند. از همین رو در دسترسِ مردم است و مردم می‌توانند به ساده‌گی با او همراه شوند. یا وقتی سعدی را با حافظ می‌سنجیم، می‌بینیم كه گرچه حافظ هم به گسترده‌گی در میان طبقه‌های جامعه نفوذ پیدا كرده،

اما حافظ مثل یك پدرِ مقدس و قابل احترام است كه باید او را دوست داشت، به او مهر ورزید و او را بزرگ داشت. اما سعدی مثل یك دوست صمیمی است كه بسیاری اوقات با او شوخی هم می‌كنند.

از سوی دیگر، حافظ از آسمانی‌ترین سخن‌سرایان جهان است. بهره‌وری او از عالم بالا، با هوشیاری شگفتِ او در حوزة زبان و توانمندی بی‌همانندش در به‌كارگیری امكانات بیانی، گره خورده و او را بر ستیغ بلند سخن فارسی نشانده است.

سه عنصر و ویژه‌گی مهم را همیشه باید در پیوند با حافظ و برای درك و دریافت شعر حافظ در نظر داشت: 1ـ توانمندی شگفت هنری حافظ و پدید آوردن سخنی لایه لایه و پيچ در پيچ.

2ـ پیوند معنوی با كتاب وحی و اُنس همیشه‌گی با قرآن مجید و به‌دست آوردن روحانیتی ستایش‌برانگیز كه لقب «لسان‌الغیب» و «ترجمان‌الاسرار» را برای او به ارمغان آورده است.

3ـ هوشیاری و دردمندی اجتماعی؛ به گونه‌یي كه هرگز از زخم‌ها و دردهای جامعة خود غافل نبوده است. و این ویژه‌گی‌ها دست به دست هم داده و باعث شده كه حافظ با هنری‌ترین شیوه‌های بیانی، شدید‌ترین و پلیدترین رذایل اخلاقی جامعة خودش (ریا، دروغ، تزویر و…) را هدف بگیرد و آن‌ها را افشا كند.

حافظ خود، شخصیتی غریب و پیچیده است. او با شگردی شگفت و ترفندی هنری، چنان پدیده‌های متناقض و متعارض را در كنار هم نشانده و آن‌ها را با هم آشتی داده است كه زیباتر از آن از دست كسی دیگر بر نیامده است.

همین هم‌نشینی پدیده‌های متعارض و متناقض موجب شده است كه سلیقه‌های گوناگون و طبایع مختلف، چهرة خود را ـ هر كس به گونه‌یي ـ در آینة سروده‌های حافظ ببیند.

حاصل جمع این تعارضات چنان است كه سروده‌هایی از حافظ را هم در دعا می‌خوانند و هم بر سكوی میخانه، هم بر سر منبر، هم در مجلس ساز و سرور، هم در كلاس فلسفه، هم در حلقة خانقاه و همه‌جا و همه‌جا.

این اختلاف نظر در مورد شخصیت حافظ هم وجود دارد: از یك‌سو او را فردی ناآرام، آزاداندیش، عصیان‌گر و پرخاش‌جو می‌بینیم و از سویی دیگر او را فردی متفكر، روشن‌بین و ژرف‌اندیش.

از یك‌سو او را عارفی دل‌آگاه و واصل می‌بینیم كه پرده‌های راز را یك‌سو زده و تا ناشناخته‌ترین سرزمین‌های اسرار پیش رفته و از سویی دیگر، او را شاعری چیره‌دست و افسون‌كار می‌بینیم كه آتش به جان همة واژه‌ها زده و هنری‌ترین شعر هستی را آفریده است.

با این همه، از میان سخن‌سرایان نامدار فارسي هیچ كدام به اندازة سعدی و حافظ همانندی و همسانی ندارند. در حالی كه این دو نیز با هم تفاوت‌های بسیار دارند.

هر دو در شیراز زاده، زیسته، نام برآورده و درگذشته‌ اند و بنیان سخن هنری هر دو بر مفاهیمی همچون عشق، حقیقت‌جویی، جمال‌پرستی، مبارزه با كج‌رفتاری‌های اجتماعی، ریا، تزویر، دروغ و… نهاده شده است.

همان‌گونه كه پیش از این گفته شد، سعدي در میان سخنوران زبان فارسی، تنها كسی است كه هم در نثر و هم در شعر، اثر عالی و درجة اول آفریده است به علاوة حضور همیشه‌گی در میان مردم و آمیزش او با گروه‌های مختلف اجتماع. كه اين عامل، تأثیر بسیار در عمومی‌تر شدن سخن او گذاشته است.

حافظ بیش از آن‌كه سخنی عمومی داشته باشد، كلامی ویژه دارد. به عبارتی دیگر، روی سخن سعدی همة طبقات اجتماع هستند، اما حافظ مخاطبانِ خاص برگزیده و روی سخن او با آن‌هاست. هر چند امروز، مخاطبان عمومی هم به ساده‌گی با شعر حافظ پیوند می‌خورند و دست‌كم می‌توانند لایة بیرونی شعر حافظ را ببینند و دریابند.

آثار سعدی به ویژه به دلیل این‌كه بیانِ حكمت عملی و اخلاق عملی است، ترجمه‌پذیرتر از سروده‌های حافظ است. از همین‌روست كه خاورشناسان و جهان‌گردان سعدی را بیشتر می‌فهمند و بیشتر می‌شناسند.3

تكیة حافظ بیشتر به كلیات هستی‌ست و توجه سعدی به جزییات زنده‌گی. حافظ بیشتر به مفاهیم انتزاعی، آرمانی و كلی می‌پردازد و سعدی بیشتر به مفاهیم محسوسِ دست‌یافتنی. در حوزة اندیشه، حافظ، ژرف‌تر؛ درنگ‌آمیزتر و متفكرتر از سعدی جلوه می‌كند

و سعدی روان‌تر، دوان‌تر و گسترده‌تر از حافظ؛ یعنی سعدی بیشتر در طول و عرض جولان می‌دهد و حافظ بیشتر در عمق و ارتفاع. از همین‌رو سعدی بیشتر پیش می‌رود و حافظ بیشتر فرا می‌رود. سال‌ها پیش یكی از نویسنده‌گان گفته است:

1. «به نظر می‌رسد سعدی دنیا را آن‌طور می‌دید كه همة ما می‌بینیم به‌جز حافظ. و حافظ دنیا را طوری می‌دید كه هیچ‌یك از ما نمی‌بینیم حتا سعدی.»4

در معماری كلام، پیوند هنری واژه‌گان و تراكم معانی هیچ كدام از شاعران پارسي به پای حافظ نمی‌رسند، هم‌چنان كه در ساده‌گی، روانی و شیرینی سخن هیچ‌كس به سعدی نمی‌رسد.

اما انگار به مرزهای زبان حافظ آسان‌تر می‌شود نزدیك شد تا مرزهای زبان سعدی. زیرا به نظر می‌رسد با فرا گرفتن برخی از آرایه‌های ادبی و شگردهای حافظانه ممكن است

به رنگ سخن حافظ نزدیك شد و كلامی هم‌رنگ آن كلام ـ و نه هم‌جنس آن ـ آفرید، اما سخن سعدی كه بدون یاری گرفتن از آرایه‌های ادبی، زیبا و هنری آفریده شده است، سخنی به شدت تقلیدناپذیر است.

ساده‌سرایی همسایة دیوار به دیوار ابتذال است. با كم‌ترین لغزشی، سخن مبتذل خواهد شد و بندبازی‌های سعدی روی این نخ بسیار نازك، شگفت‌آور است. تا كسی به كمال با ماهیت زبان فارسی و انرژی واژه‌ها و توان تألیف آن‌ها آشنا نباشد، هرگز نمی‌تواند سخنی به ساده‌گی سخن سعدی و هنرمندی او پدید آورد.

سعدی با سروده‌های خودش گویی می‌خواهد گریبان ما را از دستِ هیاهوی بی‌نتیجة جهان پیرامون رها كند و ما را به یك آرامشِ دل‌پسند فرا بخواند، آرامشی كه ممكن است حتا تصنعی باشد. امّا حافظ علاقه‌مند است كه تردیدها، تشكیك‌ها و پرسش‌ها را در جان ما بیدار كند و درون ما را بخراشد و بر آشوبد تا خواب‌مان نبرد.

شعر سعدی مثل شیشه است و شعر حافظ مثل آینه. در شعر سعدی خود او و قوانین جامعة او نمایان است، اما در شعر حافظ خواننده خودش را آن‌گونه که دوست دارد می‌یابد.

از لحاظ شخصیت، سعدی مردی پرتحرك، زودجوش، زبان‌آور و برون‌گراست و حافظ فردی ساكن‌صفت، كم‌جوشش و درون‌گرا.5

در سدة هفتم و در زمان سعدی در شیراز اتابكانِ زنگی فارس حكومت می‌كنند؛ همان‌هایی كه با هوشمندی و درایت توانستند جلوِ هجومِ ویران‌گرِ مغول را بگیرند و سعدی دوستدار این حاكمان است و با آن‌ها روابطِ نزدیك دارد.

سكندر به دیوار رویین و سنگ بكرد از جهان راه یأجوج تنگ تو را سدّ یأجوج كفر از زراست نه رویین چو دیوار اسكندر است

محیط ادبیِ فارس هم برای سعدی رضایت‌آفرین و خرسندكننده است و سعدی بارها از مردمِ ادب‌شناس و اهل معرفت شیراز سخن گفته است.

هـــزار پیــــرو ولـی بیـش اندر وی كه كعبه بر سرِ ایشان همی كند پرواز و:

در اقصای گیتی بگشتم بسـی

به سر بردم ایام با هر كسی

تمتع به هر گوشه‌یي یافتم

زهــر خرمنــی خوشــه‌یي یافتم

چو پاكـان شیــراز، خاكـــی نهــاد

ندیدم كه رحمت بر این خاك باد…

امّا محیط اجتماعی و ادبی شیراز زمان حافظ اصلاً مورد رضایت او نیست. زیرا شیرازِ زمان حافظ، شهری‌ست كه ریا، تظاهر، دروغ و تزویر در آن آشكارا شدّت گرفته است و یا شاید اساساً محک حافظ برای راضی بودن از جامعه با محک سعدی متفاوت است.

عقاب جور گشوده است بال در همه شهر

كمان گوشه نشین و تیر آهن كو

شهــر خالــی است ز عشــاق مگـر كـز طرفـی

مردی از خویش برون آید و كاری بكند

مـی صوفــی افكــن كجــا می‌فروشنــد

كه در تابم از دستِ زهد ریایی

ز زهد خشك ملولم كجاست بادة ناب

كه بوی باده مدامم دماغ تر دارد

بیار باده رنگین، كه یك حكایت راست

بگویم و بكنم رخنه در مسلمانی

به خاك پای صبوحی كشان كه تا منِ مست

ستــاده بــر در میخـــانه‌ام به دربانی

به هیــچ زاهـــد ظاهـرپرست نگذشتـم

كه زیر خرقه نه زنار داشت پنهانی

ابواسحاق اینجو، شاه‌شجاع و امیر مبارزالدین سلاطین زمان حافظ اند. حافظ به‌جز ناخرسندی و ناخشنودی كه با محمدبن مظفر دارد، با حاكمان دیگر زمان خود روابطی نزدیك و محترمانه دارد، اما هرگز مانند سعدی قصاید اغراق‌آمیز در مدح آنان نگفته و اگر چنین کرده، حداقل آن اشعار را در کنار آثار دیگرش حفظ نکرده و بنابرین به دست ما نرسیده است.

سعدی شیخ است و حافظ خواجه. به عبارت دیگر، سعدی در حوزة اندیشه‌های دینی هرگز آن بی‌پروایی‌ها، تشكیك‌ها و تردیدهای حافظ را ندارد و حافظ به دلیل تمركز مدام بر چیستی و چه‌گونه‌گی هستی، آن زودباوری‌ها و ساده‌پنداری‌های سعدی را ندارد.

از دیدگاه حافظ:

همه‌كس طالب یارند چه هشیار و چه مست

همه‌جا خانة عشق است‌چه مسجد چه‌ كنشت

خواجه بارها بر مفاهیمی هم‌چون مفاهیم زیر پای فشرده است كه: گـر پیـر مغـان مرشـدِ ما شـد چـه تفـاوت در هیـچ سـری نیسـت كه سرّی ز خدا نیست

به همین دلیل از دیدگاه حافظ هرگز حكایتی هم‌چون حكایت زیر از گلستان پسندیدنی نیست: در عقد سرایی متردد بودم. [در خرید خانه‌يی تردید داشتم] جهودی گفت: بخر كه من كدخدای قدیم این محلّتم و نیك و بد این خانه چنان كه من دانم، دیگری نداند. هیچ عیبی ندارد.

گفتم: به‌جز آن كه تو همسایة منی. خانه‌یي را كه چون تو همسایه است ده درم سیـمِ كـم‌عـیــار ارزد

لـیـكــن امـیــدوار بـایــد بـــود كـه پس از مرگ تو هزار ارزد.

و در سراسر دیوان حافظ هرگز سفارش‌هایی هم‌چون سفارش زیر دیده نمی‌شود:

خـلاف رای سـلـطان رای جـسـتـن

به خون خویش باشد دست شستن

اگر خود روز را گوید شب است این ببایـد گفـت: آنـك مـاه و پرویـن! [یعنی حتا اگر در روز روشن پادشاه بگوید که شب است، تو باید بگویی که بلي آن‌هم ماه و آن‌هم ستاره‌های آسمان !]

(گلستان، باب اول) اشكال این سخن آن‌گاه آشكارتر می‌شود كه بدانیم این سخن، سخنِ داناترین وزیر فارسي، یعنی بزرگمهر، دربارة عادل‌ترین پادشاه از دیدگاه سعدی، یعنی انوشیروان، است. حكایت از باب نخست گلستان است كه مشاوران و بزرگان در مساله‌یي مهم از مسايل مملكت در حضور انوشیروان به رای‌زنی پرداخته ‌اند و اختلاف نظر دارند.

بزرگمهر رای پادشاه را تایید می‌كند. از او می‌پرسند: چه برتری در رای پادشاه بود كه آن را تایید كردی؟ می‌گوید: «به موجب آن‌كه انجام كار معلوم نیست و رای همه‌گان در مشیت است كه صواب آید یا خطا. پس رای پادشاه اختیار كردم تا اگر خلاف صواب آید، به علت متابعت ایمن باشم.»

و سپس آن دو بیت شعر گفته می‌شود. حافظ مضمون سروده‌های خود را بیشتر از زبان پیرِ مغان، پیرِ می‌فروش، هاتف غیبی و شخصیت‌هایی از این دست بیان می‌كند؛ گویی واقعاً از عالم غیب الهام می‌گیرد و همواره در این فضا گردش می‌كند و شاید همین توجه به عالم غیب و سرگردانی و تحیر در این عالم است كه حافظ را به بیان اندیشه‌های خیامی نزدیك كرده است.

انگار حافظ بیشتر متعلق به عالم غیب است و سعدی بیشتر متعلق به عالم شهود.آیا وحدت و انسجام غزل‌های سعدی و پاشانی غزل‌های حافظ با این دو عالم غیب و شهود و دریافت‌های متفاوت از آن دو عالم، ارتباطی ندارد؟ سخن آخر آن‌كه به دشواری می‌توان سعدی و حافظ را برای تعیین برتری یك از آن‌ها بر دیگری سنجید و به نتیجه رسید.

سعدی هم‌چون دریا زیبا، گسترده و تماشایی‌ست و حافظ هم‌چون كوه سربرافراشته، باشكوه و شگفت‌انگیز است. چه‌گونه می‌توان یكی را از دیگری برتر دانست؟!

پانوشت‌ها: 1ـ ستاری، جلال، مقام سعدی در ادبیات فرانسه، مجلة هنر و مردم، دورة جدید، شمارة هشتاد و سوم، شهریور 1348. 2ـ همان.

3ـ انصاری، نوش‌آفرین، نظر برخی از سیاحان اروپایی دربارة سعدی و حافظ، مقالاتی دربارة زنده‌گی و شعر سعدی،‌ به كوشش دكتر منصور رستگار فسایی، دانشگاه پهلوی، 1350، ص 14.

4ـ یمینی، عبدالعظیم، جهان‌بینی تحلیلی سعدی و جهان‌بینی تركیبی حافظ، ارمغان، سال پنجاه‌وسوم، دورة چهارم، شمارة 9، آذر 1350، ص 621. 5ـ اسلامی ‌ندوشن، محمدعلی، بررسی متوازی سعدی و حافظ…، هستی، بهار 1372، ص147.

نویسنده: داکتر کاووس حسن‌لی

نظر دادن مسدود گشته است.

آخرین نوشته ها