وبگاه تخصصي مجله ميهن، Mihan Magazine Afghanistan
بروزرسانی: ۹:۴۹:۱۹ - سه شنبه ۸ ثور ۱۳۹۴
تانك قهرمان / داستان کوتاه به مناسبت 26 دلو1367 سالروز اخراج عساکر شوروی

جنرال گريگوريانس بعد از سه هفته جنگ سنگين كه باعث تلفات غير قابل پيشبيني براي نيروهايش شده بود، سخت برآشفته و عصبي در مقر فرماندهي اش اين سو و آنسو مي‌رفت و با خود غرولند مي‌كرد و هر لحظه منتظر تماس «سوكولف» وزير دفاع بود تا از او نتيجه سه هفته جنگ و تلفات را بپرسد كه اين امر سخت او را مضطرب و سردرگم ساخته بود چرا كه جواب قانع كننده‌اي براي وزير دفاع نداشت، او مي‌دانست كه وزير دفاع نشسته در كاخ هاي مسكو نمي‌تواند وضعيت ميدان جنگ را درك كند و از طرفي هم به گريگوريانس اجازه داده نمي‌شد تا از ضعف هاي نيروهايش سخن به ميان آورد؛ او چند هفته پيش با نشستي كاملاً محرمانه با «سركولف» وزير دفاع؛ مارشال اخروميف و جنرال راديوف طرح كاملاً جدي و محرمانه اي را در يكي از كاخ‌هاي وزارت دفاع طرح كرده بودند، وزير دفاع كه خودش را مغز متفكر اين طرح مي‌دانست و بر محرمانه بودن اين طرح سخت پا فشاري مي‌كرد، تا حتي ببرك كارمل رئيس دولت تحت حمايتش از آن نبايد با خبر شود، گفت: «رفقا توجه داشته باشيد كه طرح بدين قرار به اجرا در خواهد آمد؛ ابتدا دره پنجشير توسط 200 فروند هليكوپتر و 60 فروند جهت بايد سخت بمباران شود، بعد از كوبيدن اهداف از پيش تعيين شده توسط بمباران سنگين، 4 تا 5 هزار نيرو كماندو بايد در نقاط مشخص شده ديسانت شود؛ تأكيد مي‌كنم؛ بخصوص در «دشتك»، «رخه» و آستانه كه محل اصلي بود و باش مسعود است. همانطور كه مي‌دانيد هدف اصلي از اين عمليات، دستگيري و به قتل رساندن احمدشاه مسعود؛ مغز متفكر اين جبهه است كه با اين كار مي‌توان بزرگترين و سرسخت ترين نيروهاي اپوزيون را از بين برد كه ادامه كار براي ما سهل خواهد شد…

بعد از سخنان جدي وزير دفاع، گريگوربانس كه بعنوان فرمانده اين عمليات انتخاب شده بود؛ به وزير دفاع قول همه جانبه داده بود كه ظرف فقط چند هفته با دستگيري مسعود، به مقاومت در پنجشير خاتمه دهد و پيروز از ميدان جنگ بيرون آيد.

جنرال گريگوربانس با مرور تصميمات وزير دفاع و جنرال هاي سپاه چهلم، اينك خودش را زمين گير در دل دره‌اي تنگ كه كوه هايش براي افراد غير بومي و هم آور جلوه مي‌كرد، مي‌ديد و نيروهايش بعد از سه هفته تحمل حملات چريكي نيروهاي احمدشاه مسعود سخت دچار سردرگمي شده بودند، آنها هيچ هدف مشخصي را براي خود نمي‌ديدند، چرا كه هر لحظه از جهت غير قابل پيش بيني به آنها حمله مي‌شد.

حضور افسري باعث شد تا جنرال گريگوريانس از حركت باز بماند، افسر بعد از اداي احترام به او گفت:

«نيروهاي ما در مناطق «منجهور»، صفي الله، و ملسبه، دچار ضربات سختي ازطرف دشمن شده اند. ما اشتباه كرده ايم كه بدون توجه به موقعيت دشمن نيروي هاي خود را تا انتهاي دره پيش برده ايم، احمدشاه مسعود ما را فريب داده است، او با باز گذاشتن مسير دره تا «پريان» باعث پراكندگي نيروهاي ما شده، و طرح مشبوح ما را به هم زده است.»

جنرال حرف افسر را قطع كرد و گفت:

«اين احمدشاه مسعود بر اي ما تبديل به كابوسي شده است، او در همه جا هست و در هيچ جا نيست، بايد براي هميشه به حضور او در اين دره خاتمه دهيم.»

در جبهه مجاهدين گل حيدر خود را به مقر فرماندهي احمدشاه مسعود رساند و به گزارش آخرين وضعيت جبهه پرداخت.

«آمر صاحب! ما در حملات پي در پي و جنگ و گريز با نيروهاي روسي ضربات سختي را به آنها وارد كرده ايم؛ آنها فعلاً سخت دچار سردرگمي شده اند. اگر صلاح مي‌دانيد، حملات خود را تشديد كنيم. نيروهاي روسي را وادار كنيم تا به طرف مناطق مين گذاري شده حركت كنند كه از اين طريق مي‌شود ضربات مضاعفي را بر آنها وارد كرد.»

احمدشاه مسعود بعد از مكث كوتاهي گفت:

«با اين وضعيتي كه براي دشمن بوجود آمده؛ بدون شك فرماندهان آنها براي بالا بردن مورال نيروهاي شان دست به حربه هاي جديدي خواهند زد، به احتمال زياد نيروهاي تازه نفسي را وارد معركه جنگ خواهند كرد، بنابراين ما بايد حساب شده عمل نماييم و انرژي خود را بيهوده حدر ندهيم، چون طبق اطلاعاتي كه من دارم؛ روسها قصد آن دارند تا با اين عمليات، كار را با ما يكسره كنند. ولي خوشبختانه تا به فعلاً به لطف خدا پيروزي از آن ما بوده است. البته ما نبايد اين وضعيت را شكست مطلق دشمن تصور كنيم و تمام داشته هاي خود را از سر احساسات حدر دهيم، به ياد داشته باشيد كه اين عمليات را شخص وزير دفاع شوروي رهبري مي‌كند.»

احمدشاه مسعود بعد از تشريح وضعيت جنگ، به چند تن قوماندان هاي خود كه راهي خط مقدم بودند گفت:

«روسها در اين حمله از شيوه «مشبوح» استفاده كرده اند، آنها منطقه را كاملاً با ابراز جنگي شان اشباح كرده اند. ما بايد باز هم به دشمن اجازه دهيم تا با پيشروي شان پراكنده تر شوند. از اين طريق بهتر مي‌توان بر دشمن مسلط بود.»

q

جنگ وارد چهارمين هفته خود مي‌شد ولي روسها با 15 هزار نيروي خود هنوز نتوانسته بودند به حداقل اهداف از پيش تعيين شده خود برسند.

چند جنرال سپاه چهلم در مقر رهبري جنگ در كاخ دارالعمان بي صبرانه از چند روز گذشته منتظر دريافت ثمر دهي عمليات بودند تا پيروزي بدست آمده را بعنوان «هديه اي به وزير دفاع» با خود به مسكو ببرند، ولي هيچ خبري از پيروزي نبود و هر دم اخبار يأس آلودي از مقر فرماندهي شان در خط مقدم جبهه گزارش مي‌شد.

مارشال اخروميف كه ديگر از شدت اعصبانيت كاخ دارالعمان جايش نمي‌داد، دستور داد تا خط ارتباطي را با خط مقدم جبهه با جنرال گريگو ريانس برقرار كنند. بعد از چند لحظه ارتباط برقرار شد، جنرال اخروميف با صداي كه از آن خشم و نا اميدي را مي‌شد فهميد؛ از جنرال يانس خواست تا گزارش جبهه را بدهد.

جنرال يانس بالكنت گفت: «اوضاع… متأسفانه اوضاع طبق خواست ما نيست. مادر دام نيروهاي مسعود گرفتار شده ايم، آنها با جنگ هاي نا منظم شان روحيه سربازان ما را خراب كرده ما تا فعلاً 5 هليكوپتر خود را از دست داده ايم و تا حالا يك هزار نفر از نيروهاي ما قهرمانانه كشته شده اند. خلاصه بايد اين وضعيت را عوض كرد…»

مارشال اخيروميف داد زد: «مگر اين مسعود چقدر نيرو دارد كه 15 هزار سرباز قهرمان ما با تمام تجهيزات شان نمي‌توانند بر او مسلط شوند و يا او را دستگير نمايند، بايد اين اوضاع به نفع ما تغيير كند وگرنه من هيچ جوابي ندارم تا به مسكو بفرستم از طرفي وزير دفاع دوام اين عمليات بي حاصل را شرم آور خوانده اند، تمام سعي تان را بكنيد رفيق يانس! با روحيه قهرمانانه اي به پيش برويد… » آهنگ صداي قهرمانانه، قهرمان چندين بار در گوش جنرال گريگوريانس چون پژواكي منعكس شد و ناگهان جرقه اي در ذهن اين جنرال سالخورده روشن شد قبل اينكه مارشال اخيروميف تماسش را قطع كند، با صداي فرياد گونه اي گفت:

«جناب مارشال! من براي بالا بردن روحيه نيروهاي مان فكري به ذهنم رسيد، فكر كنم مثمر ثمر واقع شود اگر اجازه بدهيد اين پيشنهادم را مطرح كند.»

مارشال گفت:

«شما فقط بلد هستيد پيشنهاد ارائه بدهيد، پيشنهادت را بگو.»

جنرال يانس گفت:

«من پيشنهاد مي‌كنم براي تقويت مورال نيروهاي ما در پنجشير، كه صد در صد هم نتيجه بخش خواهد بود، «تانك قهرمان» را همراه با يكي از افسران قهرمان جنگ «پراگ» را به صورت فوري به افغانستان بفرستيد و با جلو روي اين تانك، بدون شك سربازان ما همه قله ها را فتح خواهند كرد. و با اين روحيه مي‌توان پرونده مسعود افغان را براي هميشه بست كه با اين كار بزرگترين مانع در افغانستان از سر راه ما برداشته خواهد شد!»

مارشال بعد از مكثي گفت:

«فكر خوبي است، حضور «تانك قهرمان» مي‌تواند شور سربازان ما را برانگيزد. من فوراً با هماهنگي افسران بلند پايه ارتش، تانك را توسط يك هليكوپتر به ميدان جنگ خواهم فرستاد.»

qq

بعد از 24 ساعت «تانك قهرمان»؛ تانكي بازمانده از جنگ دوم جهاني كه در «پراگ» در دوشنبه سياه مردم پراگ را به خاك و خون كشيده بود، توسط هليكوپتري بر دروازه پنجشير پياده شد.

خبر آمدن تانك قهرمان كه در آن يك افسر كهنه كار روسي نشسته بود توسط شخص جنرال گريگوريانس در سراسر جبهه مخابره شد؛ روحيه خاصي در جبهه روسها دميده شد و آنها خود براي حمله نهايي كه پاكسازي كامل نيروهاي احمدشاه مسعود بود آماده مي‌كردند.

نزديك ظهر دوشنبه بود كه تانك قهرمان جلودار ديگر نيروهاي روسي بسوي مركز فرماندهي احمدشاه مسعود در حركت بودند؛ فريادهاي انقلابي سربازان روسي همه جا را پر كرده بود و سرمست به جلو مي‌شتافتند.

احمدجان يكي از كماندوهاي جبهه مجاهدين خود را به احمدشاه مسعود رساند و گفت:

«آمر صاحب فكر كنم در جبهه روسها اتفاقي افتاده است، آنها دارند بسوي ما مي‌آيند؛»

مسعود بعد از ديدباني موقعيت دشمن گفت:

«هر سري است در وجود همان تانكي كه آراسته و جلو رو نيروهاي روسي است، مي‌باشد، بايد اين تانك منهدم شود.»

احمدجان مسلسلش را به گردن آويخت و با برداشتن يك دستگاه «آر.پي.جي» به طرف مسير حركت تانك براه افتاد، او آرام آرام از دل سنگ ها خودش را به مسير رودخانه پنجشير رساند و منتظرماند تا نيروهاي روسي به او نزديك شوند.

تانك قهرمان كه ظاهري كاملاً آراسته و رنگ آميخته داشت هر لحظه به تيررس احمدجان نزديك تر مي‌شد. احمدجان بعد از اينكه تانك در حدود 200 متري او رسيد از پشت سنگ بالا خزيد و تانك را هدف قرار داد: در اولين شليك موشك آر.پي.جي در چند متري تانك به زمين نشست، نيروهاي روسي مقر شليك آر.پي.جي را به گلوله بستند، احمدجان جايش را عوض كرد و دومين موشك را به طرف تانك شليك كرد.

موشك برگرده تانك نشست و تانك به آتش كشيده شد. افسران و سربازان روسي در كمال شگفتي سوختن تانك و افسران داخل آنرا نظاره مي‌كردند و هيچ كاري هم از دست شان بر نمي‌آيد.

جنرال گريگورياني بعد ازخبر شنيدن انهدام تانك قهرمان، كلاه اش را به زمين كوبيد و فرياد زد:

«مادر افغانستان به بن بست رسيده ايم؛ بن بست»

نيروهاي روسي بعد از دو روز ديگر، در حاليكه پيكر سوخته تانك قهرمان را با خود از داخل دره به بيرون حمله مي‌كردند، بدون هيچ دست آوردي دره را به مقصدي نامعلوم ترك مي‌كردند.

نویسنده: ناصر فرزان

نظر دادن مسدود گشته است.

آخرین نوشته ها