وبگاه تخصصي مجله ميهن، Mihan Magazine Afghanistan
بروزرسانی: ۹:۴۹:۱۹ - سه شنبه ۸ ثور ۱۳۹۴
تپه های چون فیل های سفید؛ نیاز و وازدگی انسان مدرن

تپه های چون فیل های سفید؛ نیاز و وازدگی انسان مدرن

حضور فزاینده و پیوسته ی حس نیاز و وازدگی در اکثر داستان های همینگوی، بیشتر منتقدین را بدین مساله واداشته است که همینگوی را نویسنده ی نهیلیست و اگزیستنسالیست بخوانند.

پوچ گرایی به یقین در معانی ضمنی و آشکار نوشته های همینگوی، هر از چندگاهی دیده می شود. این دلزدگی ها و

تپه های چون فیل های سفید؛ نیاز و وازدگی انسان مدرن

جاوید نورزاد

حضور فزاینده و پیوسته ی حس نیاز و وازدگی در اکثر داستان های همینگوی، بیشتر منتقدین را بدین مساله واداشته است که همینگوی را نویسنده ی نهیلیست و اگزیستنسالیست بخوانند.

پوچ گرایی به یقین در معانی ضمنی و آشکار نوشته های همینگوی، هر از چندگاهی دیده می شود. این دلزدگی ها و وازدگی ها را در داستان کوتاه و مشهور “یک گوشه ی پاک و پرنور” و نیز در همین داستان ” تپه های چون فیل های سفید” و دیگر داستان ها و نوشته های همینگوی به وضاحتِ تمام و عیان، حضور دارند.

خودکشی همینگوی با تفنگ شکاری اش در یک صبح تابستانی ۲ جولای ۱۹۶۱ نیز قضیه پوچ اندیشی و هیچ گرایی همینگوی را به نوعی تشدید بخشیده است.

من، اما ته دلم این نظریه ی منتقدین را به سادگی نمی تواند بپذیرد. چطور ممکن است نویسنده ی شهیر داستان امید بخش “پیر مرد و دریا” پیام آور پوچی و دلمردگی در هر دم و باز دم زندگی باشد؟

“پیر مرد دریا” نگاه متفاوتی نسبت به هستی و بودن دارد: انسان ممکن است در گیر و دار ناملایمات و ناکامی ها و ناشادناکی های زندگی بار بار بیفتد ولی آن چه دست انسان را برای دوباره خواستن و دوباره ایستادن می گیرد، همانا امید است و نپذیرفتن شکست در کارزار زندگی. این است پیام آن نویسنده ی” پیر مرد و دریا” که همگان نهیلیستش می خوانند!؟

من به این باورم که دریغ و درد همینگوی نه از حقیقت وجودی زندگی بل از واقعیتی بس تلخی ست که انسان ها خود بانی آن بودند. و یا به معنای دیگر جنبه ی تراژیک داستان های همینگوی بیش از هر چیز زاده ی دلزدگی و یک نواختی زندگی ملال آوریست که ساخته و پرداخته ای دست خود بشر است.

بشر امروز خود، روح و روان و اندیشه اش را در پس میله های مدرنیته و تکنالوژی زندانی کرده است. مدرنیته و مدرن شدن عواقب بس ناگواری در پس و پشتش نهفته دارد که همگان آن را نادیده گرفته اند. مدرنیته به همان پیمانه که در پیشرفت تکنالوژی و اندیشه و قرائت های جدید کاربرد داشته است، به همان پیمانه نیز عاطفه کش، عقل گرا، حسابگر، جزمی و دگم بوده است. این است دریغ و درد ارنست همینگوی!

و اما داستان “تپه های چون فیل های سفید”؛

موضوعی را که طرح این داستان دنبال می کند، جار و جنجال دو زوج بر سر سقط کردن و نکردن جنین است و بس.

این داستان در روزگار همینگوی و با معیار های داستان نویسی آن روز به هیچ گونه نمی شد اسم داستان را بر آن نهاد. در آن روزگار داستان قصه ای بود که بشود آن را بر سر میز نان خوری برای دیگران تعریف کرد. اما این داستان هرگز گفته نمی شود. این داستان به نوعی فاقد ماجرا، حادثه پردازی و شگفت انگیزی است. اما به شدت داستان است.

مشکل این داستان در این است که به سادگی سرنخ هایش را به دست خواننده نمی دهد. سرنخ های این داستان در معانی تلویحی و دلالتگر این اثر است. و ناگفتگی این اثر نیز از همین سبب است.

یکی دیگر از ویژه های زیبا شناختی و روانشناختی این داستان که به حق همینگوی آغاز گر و ابداع گر این ویژگی است؛ غیاب و نبود نویسنده در داستان است. همینگوی همیشه در داستان هایش حادثه می آفریند و خودش از کنار حادثه می گذرد. همینگوی باورمند است که نویسنده نباید در داستان هایش داوری کند و سر انجام به نتیجه برسد. آن چه برای همینگوی در داستان نویسی مسئله و دغدغه است، ارج گزاری و بها دادن به مخاطب است. او دوست دارد مخاطب مصرف کننده ی محض نباشد. این مخاطب محوری در داستان های همینگوی مخاطب را بدان وا می دارد که بیشتر تولید کننده باشد تا مصرف کننده. از همین سبب است که در داستان های همینگوی بسیار به ندرت “قید” و “صفت”  استفاده می شود. در این داستان فقط  یک بار قید” معقولانه” به کار گرفته است که باید به کار میرفت. – که در پی رس بدان خواهم پرداخت –  در این داستان هرگز گفته نشده است که دختر زیبا و مرد فریب کار. یا دختر با عصبانیت و انزجار چنین گفت. این بدان معناست که مخاطب به دریافتی که پس از خواندن اثر می رسد بر مبنای نیت و داوری مولف نباشد. بل بر مبنای دریافت و تآویل بی واسطه و بی شایبه باشد که خود- مخاطب- بدان رسیده است. در  چنین  فرایند و شیوه ای مخاطب به نوعی تولید معنا و اندیشه می کند و خود را در داستان شریک می داند. و از کشف و دریافت معنا و پیام داستان لذت می برد.

همینگوی نمی خواسته است که نیت و سیلقه اش  را بر داستان و مخاطبش تحمیل کند. و از همین سبب است که شخصیت های داستان “تپه هایی چون فیل های سفید” بی نام هستند.

قید “معقولانه” در آخر داستان نشانه و کنایه ایست از دنیای مدرن. سنجش معیارهای زندگی مدرن بر مبنای عقل و عقل گرایی محض شناخته می شود. و درست در همین جاست که عاطفه ناکی و انسانی اندیشیدن بسان “افسطین” – پسری که قرار است به دنیا بیاید- در نطفه خشکیده می شود. فرجام سخن این که همینگوی یک دید به شدت انتقادی از مدرنیته و ماشین زدگی دوران مدرن دارد.

نظر دادن مسدود گشته است.

آخرین نوشته ها