وبگاه تخصصي مجله ميهن، Mihan Magazine Afghanistan
بروزرسانی: ۹:۴۹:۱۹ - سه شنبه ۸ ثور ۱۳۹۴
خرد واندیشه در شعر ناصر خسرو بلخی

خرد واندیشه در شعر ناصر خسرو بلخی

ناصرخسرو بلخی،شاعر توانای زبان دری واندیشمند پرخاشگر قرن پنجم هجری،نخستین شاعر زبان دری است که فکررا در خدمت اخلاق نهاده ودانش وخرد را عنوان اندیشه.

وفکر خویش در طول مهارتهای ذهنی خود ساخته است.

اوعقیده دارد که شایستگی انسان در خرد و تفکر وی نهفته است،که این مقوله ووالایی خرد انسانی در شعر و ادبیات فارسی دری و در سخن وقلم شعرای گوناگون این زبان به شیوه های متفاوت افاده شده است ودرین میان ناصر خسرو تمام قد و یک سروگردن بلندتراز دیگران در میانه میدان اندیشه وخرد انسانی ایستاده و با تمام قوت ازان دفاع و پاسداری نموده است،زیرا میگوید:

من آنم که در پای خوکان نریزم             مر این قیمتی لفظ در دری را

درین دو مصرع کوتاه ناصر خسرو روبروی صلابت واقتدار جغرافیای استبداد سیاسی خراسان میایستد ودر مقابل سلطه های َ«غزنی»و«بغداد» و ائتلاف بزرگ سیاست ومذهب رسمی آنزمان نه میگوید وحتی سیطرهء شاخه های فرعی  و کوچک این هسته های زور را تمکین نکرده وتحمل نمیکند.(۱)

این اندیشمند را که حجت خراسانش گفته اند و ستم وملامت دیگران را در راه وروش خردمندانه خود با مقاومت خویش بر خود خریده،همیشه فراخوان به گفتار و کرداروپندار نیک را، سر لوحه کارش قرارداده و میگوید:

جانت به سخن پاک شود زانکه خردمند         از راه سخن بر شود از چاه به جوزا

او در جایی دیگر سخن را بذری میشمارد که برزمین مراودت ومعاشرت انسانی افشانده میشود و جان انسان را به دهقان تشبیه میکند،تااین جان پاکیزه تخم پاک بیافشاند وحاصل پاک بردارد.

جهان زمین وسخن تخم و جانت دهقان است     به کشت باید مشغول بود دهقان را

منظور ازین سخن ناصر،پاکیزه سرشتی  را گرامی داشتن است،تا خلق خدا با کردار نیک و آیین خوش خویی وآزاد اندیشی براه آیند و در مسالمت زیست کنند،زیرا هدف وی اینست تادرمعاملات ادبی،سخن پاکیزه باید گفت تا پاک شنید و گوهر سفت و گوهری بود.(۲)

ناصر خسرو در بعضی موارد بردوش شعرش لحنی را سوار میکند،که ازان خواننده پیام اصلی اجتماعی آمیخته با خردش را در مییابد:

چند گویی که چو هنـــگام بهار آید         گل بیاراید وبــــادام ببــــار اید

روی بستان را چون چهره دلبندان      از شکوفه رخ وازسـبزه عذارآید

روی گلنار چو بزداید قطره شــــب        بلبل از گل به سلام گل نار آیــد

این چنین بیهده ها نیز مگو با مـن        که مرا از ســخن بیهده عار اید

این شاعر انسانمنش بدینوسیله میخواهد بگوید که سخن گفتن از گل وبلبل بهار، کاری بیهوده است و باید بهاری را جستجو کرد که شکفتن شکوفه خرد انسان در آن مطرح باشد و گل دلهارا به هم پیوند دهد.(۳)

ناصر خسرو بعد اینکه در متن بسیاری علوم متداول زمان تعمق نموده ودریافتهایی را حاصل آورده است،به این نتیجه دست یازیده که باید سفر کرد وخطر کرد،تا پختگی را بدست آورد و اوست که همیشه خامی را نکوهش کرده است:

برخاستم از جای وســفر پیش گرفتـــــم         نز خانم یاد آمـــد ونز گلشن ومــــنظر

گاهی به زمینی که دراوخاک چــو اخکر          گاهی به دیاری که دراو آب چو مرمر

پرسنده همی گشتم ازین شهربدان شهر         جوینده همی رفتــم ازین بحر بدان بر

به همان سان که سفر دورودراز ناصرخسرو،سردوگرم زیاد دارد و دران ناملایماتی را دیده، به همان پیمانه آن درونمایه های هنگفتی را که او به اندیشه اش افزوده وآثاری در بسیاری زمینه های فکری،دینی،علمی وفلسفی در قالب نظم ونثر ایجاد کرده است، مایه اعجاب همگان تا امروز است واز جهتی هم سفرنامه وی اثریست ممتاز، چه از نگاه محتوا و چه از نقطه نظر چوکات ادبی آن کمتر در درازنای تاریخ ادبیات فارسی دری سراغ آنرا میتوان داشت.او در باره تعدد آثارش میگوید:

منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن        زین چرخ پرستاره فزون است اثر مرا

ولی آنچه که درین مقال مورد نظر ماست،مقوله خرد در شعر این شاعر خراسانیست،که او اصل خرد را مایه جلال وکمال سخن واندیشه اش قرار داده واصل خرد را مایه جان ونهاد انسان دانسته و عقیده دارد که وی بواسطه خردش زنده است:

کشتی خرد است دست در وی زن         تا غرقه نـگردی اندرین دنیا

دل زخرد گشـــــت پر زنــــور مرا         سرزخرد گشت بی خمار مرا

سنگ سیه بودم از قیاس و خــرد         کرد چنــــــین در شهوار مرا

او عقیده مند است که به دین هم باید از مسیر خرد راه جست،یعنی دین را بوسیله تعقل  شناخت و دین شناختی را بر شانهء خرد باید نشاند:

برسرمن تاج دین نهاد  خــــرد           دین هنری کــــرد وبرد بار مـــــرا

راه سوی دینت نماید خــــــــرد          از پس دین رو که مبارک عصاست

در جایی هم قامت انسان را آراسته با زیب خرد میخواهد،نه آنکه تن جولانگاه آرایش ظاهر وپهنای تنه وتوش باشد:

بفزای قامت خرد وحکمت                مفزای طول پیراهن وپهنا

زیوروزیب زنان است حریروزروسیم       مردرا نیست جز از علم وخرد زیوروزیب

به باوروی خرد را نباید خوارشمرد،زیرا خواری خرد،خوارشمردن خود انسان است و نبایستی به خرد به چشم حقارت دید:

تو به پیش خرد ازان خواری           که خرد پیشت ای پسر خوار است

مرد خرد را به علـم یاری ده            که خرد عــلم را خریدار است(۴)

ناصر خرد انسانی رااز شناخت آفریدگار ناگزیر میداند وبرآنست که خرد گوهریست که آفریننده تنها انسانرا به داشتن آن سرافراز گردانیده است.واین گوهر آدمی را بر میانگیزد که:«باز جوید تااین عالم را چرا کرده اند ومر این را بدینجا به چه کار آورده اند و چگونه خواهد بودن،حال تو و پس ازانکه ازین سرای بیرون شوی؟» شک نیست که قایل شدن چنین نقشی برای خرد،دیدگاه متکلمان اسلامی را نماینده گی میکند(۵)

از نگاه ناصر خسرو،خرد ودانش انسانی، کلید پذیرفته شدن طاعت وی بدرگاه رب العزت است،زیرا میگوید،اگر طاعت از روی دانش و دانایی وبا خرد نهادینه شده انجام شود،بیشتر از جانب حق موجب قبول واقع میشود. واو در عین حال عقیده دارد که با طاعت ونیاز جاهلانه نباید بسوی خدا روی،تا زمانیکه به خرد ودانش ذاتی دین آشنا نشده باشی.

بیاموزاگر پارســا بود خــــواهی            مکن دیو را جان خویش آشیانه

به دانش گرای ودرین روز پیری           برون افکن از سر خمــار شبانه

خدای از تو طاعت به دانش پذیرد     مبر پیش او طاعت جاهلانه(۶)

این اندیشمند والا سخن که بر چکاد بلند اندیشه وخرد زمان خویش ایستاده ویک تنه بانابرابریها واجحاف ستمگران ودین فروشان میستیزد،به اندازه خرد ودانش انسان را ارج میگزارد، که حتا نمیخواهد به بیند که پیش نادان دست دانایی دراز شده است:

به آب روی اگر بی نان بمانم         بسی به زانکه خواهم نان زنادان

به نانش چون من آب خویش بدهم         چو آبم شد من آنگه چون خورم نان(۷)

به اندازهء بی خردی ونابخردی انسان درنزد وی مذموم است که فکر میکند انسان بیخرد همیشه در بند است و زندانی اندیشه های جاهلانه خود، که این زندانی هر لحظه وهرآن کتله بزرگی ازانسانهارا معروض به خطر گرداند وفساد ذهن وی زندانهای بی خردی دیگری را نیز بگشاید:

بی خـــــــرد گرچه رهـــــا باشد در بـــــند بود

با خرد گرجه بود بسته چنان دان که رهاست(۸)

علی دشتی اندیشمند ونویسنده معاصر ایران درباره خرد ودانایی ناصرخسرو چنین مینویسد:

«او مردیست با مناعت طبع،خرد مند فروتن،در برابررویدادها وسختیها بردبار،اندیشه ورز ودرراه رسیدن به هدف پای فشار…»(۹)

چنانکه در باره خود گوید:

گه نرم و گه درشت چون تیغ             پند است نهان وآشکارم

با جاهل وبی خرد درشـــــتتم             با عــــاقل نرم وبردبارم

وی همواره مردم را از جنگ وکشتار وبدی دور میدارد وخداوندان زروزور را به پرسش خدداوند(ج)متوجه میگرداند:

چون تیغ بدست آری مردم نتوان کشت         نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت

او در جایی بی خردی وبازبودن بازار مکاره ریب وفریب وظلم وتعدی واجحاف فرومایگان زمان خودش را چنین به تصویر میکشد:

فعل همه جور گشت ومکروجــــفا          قول همه زرق و غدروافسون شد

چاکر نان پاره گشــت فضل وادب           هم به مکرو به زرق معجون شـد

زهد و عدالت سفال گشت و حجر           جهل وسفطه زرودر مکنون شـــد

سر به فلک برکشــــــید بی خردی           مردمی وسـروری در آهـــون شد

باد فــــــرومایگــــی وزیـــد وزو            صورت نیکی نـزندو مـحزون شد

خاک خراسانم چــو بود جای ادب            معدن دیوان ناکس اکنــون شــــد

این هم شعر معروف وی است که در آن دانش وخرد را به چه زیبایی ستوده است:

درخت تو گر بار دانش بگیرد      بزیر آوری چرخ نیلو فری را

در جایی دیگر این قافله سالار سخن واندیشه خراسان زمین که در عزت نفس ودر قیام وقلم وجرات وشهامت زبانزد خاص وعام زمان خود است،خیر انسانرا در عقل ودانایی وی میداند، که واقعیت هستی انسان نیز چنین است،بدین معنی که، انسانهایی زنده گی درست وبجا وبالنسبه راحت داشته اند که با معرفت وبا خرد، بگونه واقعی کلمه بوده اند:

از جان وتنت ناید الا که همه خیر     چون عقل بود درتن وبرجان تو سالار

هرجا که جان خفته را از خواب جهل آوا کند

خویشتن را گرچه دون است ای پسر والا کند(۹)

ناصرخسروبلخی درردیف استفاده ازآیات قرآن کریم،مضامین،احادیث و امثال واشعارعرب، در یک مورد بااستفاده از احادیث پیغمبراکرم(ص)که فرموده اند:

« اول ما خلق الله العقل »درزمینه عقل وخرد چنین سروده است:

خرد آغاز جهان بود وتو انجام جهان       بازگرد از سر انجام بدان نیک آغاز(۱۰)

در جایی دیگر بااستفاده از احادیث نبوی که فرموده اند:

«الثمرة تنبی عن الشجرة» میگوید:

فضل وادب مرد مهین نسبت اویست       شاید که نپرسی ز پدروزعم وخالش(۱۱)

این باور خردمندانه میرساند که او سخت در بند خودی خود انسان است.یعنی که شخصیت واقعی انسان را در داشتن فضل وادب وی جستجو میکند،نه در خانواده وپدر وکاکا ومامای وی.

بازهم از جای دیگر وبااستفاده از سخنان واحادیث گهربار رسول اکرم(ص)که میفرمایند:

« اطلبوالعلم ولوکان بالسین »

علم را فرمود مان جستن رسول             جست باید ار نباشد جز به چین(۱۲)

سید حسن تقی زاده در باره  شعراین مرد بزرگ میگوید:

« …در شعر همان وقت نیز مقام بلندی داشت وباآنکه غزلسرایی ومدیحه گویی وهجو و هزل شعرای زمان راسخت تقبیح نموده وخود بشدت ازین تبری میکند،خود فن شاعری ودبیری را که هنر خود و حرفت قدیمش بود،بی معنی نمیپندارد و گاهی میستاید.ولی این دو فن را علم وهنر ندانسته،پیشه میخواند وبخود اسم شاعری نمیدهد وشعررا به تنهایی فخرخود نمیداند وفقط شعر زهد سرایی را ممدوح میداند…»(۱۳)

روان حقیقت جو وآزاده خواه ناصرخسرو اورا وامیدارد،تا برخیزد وکمر جستجو وحتی سفـر ممتد را بر بندد وبرای کسب کمال واوج عزت ودریافت حقیقت پیرامون آئینها وملل ونحل به جستجو پردازد ودر عین حال نمیخواهد که مانند علمای قشری طوطی وار کلمات را ادا کند،بلکه میخواهد به کنه مطلب پی ببرد وواقعیت اصلی را دریابد:

زاندیشه همی گشت مرا دل به تفکر پرسنده شد این نفس مفکر ز مـــــفکر

رویم چو گل زرد شد از درد جهالت وین سرو بناوقت بخمید چو چــــــنبر

برخاستم از جای وسفر پیش گرفتم نز خانم یاد امــــد ونز گلشن ومــــنظر

تقلید نپذیرفتم و حجـــــت ننـــــهفتم           زیرا که نشد حـق به تقلید مشهر(۱۴)

بازهم در جایی دیگر کروفر گذشته وبالیدن به جمشید وفریدون را نمیپذیرد وکسی که بدین موضوع دل میبندد،ویرا خسیس و بیقدرو وحتی بیدین میداند:

به دین جوی حرمت که مرد خرد             به دین شد ســــــــوی مردمان محترم

خسیس اسـت وبیقدرو بیدین اگر             فریدونش خال است وجمشید عم(۱۵)

در آخر سخن باید گفت که این شاعر اندیشمند وشیوابیان وحکیم فرزانه، در تمام دوران زنده گی خود کوشیده است تا راهی تازه را در شعرواندیشه پی افکند وشعررا پلی سازد میان انسان واجتماع وی.او ندای وجدان روزگار پرتپش خود است وروشی پر ستیزرا در عقیده وبیان ودر شریعت تبلیغ نموده ودرعین حال صدای وی درآن زمان رساترین بوده است.

محقق نیک سیر

پاینوشتها:

۱-       اندیشه های ناارسطویی ناصر خسرو،لطیف پدرام،مجله گفت وگو،شماره اول،پاییز ۱۳۸۶،ص ۱۰۲

۲-       سپاس کرامت انسانی فرهنگ کهن ما،مرکز تعاونی افغانستان،بنگاه انتشارات ومطبعه میوند،چاپ دوم،سال ۱۳۸۳،ص ۱۵۵

۳-       نقد ادبی،دکتر سیروس شمیسا،چاپخانه رامین،تهران،سال ۱۳۸۱،ص۲۹۵

۴-       جایگاه والای خرد واندیشه ناصر خسرو، محمد اسماعیل خراسانپور،انترنت

۵-       ناصرخسرو ونقد فلسفه،واصف باختری،فصلنامه حجت،کانون  فرهنگی حکیم ناصرخسرو بلخی،شماره دوم،سرطان- سنبله ۱۳۷۰،ص۲۳

۶-       انسان سالاری در شعر حکیم ناصر خسرو بلخی،محقق شفیقه یارقین،همان مجله،ص ۷

۷-       همانجا،همان مجله،ص ۷۳

۸-       دیوان اشعارناصرخسرو قبادیانی،به اهتمام سید نصرالله تقوی،چاپ تهران،سال۱۳۸۰ ص ۲۰

۹-       انترنت

۱۰- تحلیل اشعار ناصرخسرو،تالیفدکتر مهدی محقق،چاپ مطبعه دولتی،کابل،۱۳۶۵،ص۷۸

۱۱- همان کتاب،ص ۸۵

۱۲- زنده گی ناصر خسرو در لابلای دیوانش،دکتر عبدالغنی برزین مهر،انجمن نشراتی دانش،پیشاور،میزان ۱۳۷۹،ص۴۳

۱۳- تحقیقی دراحوال ناصرخسرو قبادیانی،سید حسن تقی زاده،انتشارات فردوسی،تهران،۱۳۷۹،ص۸۵

۱۴- انسان آرمانی وکامل،دکتر حسین رزمجو،چاپخانه سپهر،تهران،سال ۱۳۶۸،ص ۱۲۱

۱۵- همان کتاب،ص ۱۲۴

نظر دادن مسدود گشته است.

آخرین نوشته ها