وبگاه تخصصي مجله ميهن، Mihan Magazine Afghanistan
بروزرسانی: ۹:۴۹:۱۹ - سه شنبه ۸ ثور ۱۳۹۴
خطر ستون پنجم پاکستان را جدی بگیریم

با سرازیر شدن تفنگنداران امريكائي و انگليسي در سال 2001 به افغانستان و به تعقيب آن فروپاشي ديكتاتوري امارت اسلامي طالبان و تشكيل حاكميتي با شعار دموكراسي و آزادي بيان در اين كشور ، اين باور را در اذهان عمومي مردم افغانستان قوت بخشيد كه فصل پايان جنگ های تحمیلی، نا امني ها و سيه روزي هاي ملت درد مند افغانستان از راه رسيده است. فصلی كه اگر توأم با اندکی احساس وطندوستي و درايت سياسي در وجود حاكمان فعلي كابل ميبود شايد ميتوانست ثمره اولين ميوه اين فصل جديد تامين امنيت پايدار و پايان مداخله دوامدار و قدرت نمائي همسايگان قدرتمند جغرافياي بنام افغانستان محسوب شود. همسايگاني بي باك که بدون ترديد در حوادث و تحولات سياسي اين سرزمين از زمان فروپاشي نظام پادشاهي و تأسيس نخستين جمهوري توسط محمد داود در سال 1352 ش تا كودتاي خونين 7 ثور 1357 ش و تجاوز اشغالگري ارتش سرخ الي خروج ارتش سرخ 1367 ش و به تعقيب آن سقوط دولت كمونيستي در كابل در سال 1371 ش و شيوع خانه جنگي هاي تنظيمي در اين شهر و سرانجام ظهور ديكتاتوري طالبان نقش مستقيم داشته و طي اين سالها ابادي و امنيت خويش را در خرابي و ويراني اين كشور جستجو ميكردند.
براي اسلام آباد و جنرالان سازمان استخباراتي ارتش اين كشور (ISI) كه به باور آگا هان و انديشمندان مستقل و گواهي تاريخ چندين ساله اخير افغانستان ، بازيگردان اصلي معركه خونين افغانستان بوده، تأسيس يك حاكميت فراگير ، مقتدر و ملي و به حمايت حامي قدرتمندی چون ايالات متحده امريكا به هر شكلي در كابل كابوسی بوده وحشتناك كه آرامش را از سياستمداران پاكستاني و در رأس آن جنرالان افراطي سازمان استخباراتي ارتش آن كشور كه رويائي قيوميت و سلطه طلبي بر افغانستان را طي اين سالها در كّله پرورانيده اند ربوده است.
گرچه تعهد اوليه واشنگتن بعد از حضور تفنگدارانش در افغانستان به اسلام آباد و تطميع و پرداخت ملياردها دالر به حاكمان نظامي و جنرالان (ISI) و سپردن وعده به حاكميت پاكستان مبني بر نگرش واشنگتن از عينك منافع اسلام آباد به تحولات افغانستان ، قدري از وحشت اين كابوس را كاسته است. اما كمكهاي ملياردي ايالات متحده و اعتماد و باور بي پايان اين كشور به اسلام آباد هم نتوانست تا سياستمداران و جنرالان پاكستاني را وادار به سنت شكني و ترك مداخله و مخاصمه با افغانستان نمايد.
اين در حالي بود كه از همان روزهاي اوليه حضور تفنگداران امريكائي و ناتو در افغانستان، بار ها بر عواقب ناخوشايند نگرش واشنگتن از عينك منافع پاكستان به افغانستان و تكيه سرفرماندهي نيروهاي خارجي در افغانستان به اطلاعات و مشاوره هاي مقامات سياسي و نظامي پاكستان در قبال تحولات جاري در اين كشور از سوي بعضي از شخصيت هاي آگاه به امور منطقه و حتي بعضي از فرماندهان جبهه مقاومت هشدار داده شد اما فرماندهان ناتو در اين كشور به اين هشدار ها و به خواست افغانها مبني بر ترسيم سياستی واحد و مستقل از سوي ناتو در قبال تحولات افغانستان توجهي نكردند.
با گذشت زمان و ظهور دوباره جنگجويان طالب و گسترش نا امني ها در مناطق جنوبي افغانستان و بي توجهي فرماندهي ناتو به فرياد هاي دولت مردان افغان مبني بر آغاز دور جديدي از مداخلات سازمان (ISI) در افغانستان، به جنرالان اين سازمان نيروي تازه و جسارت بيشتري بخشيده تا جاييكه جنگجويان طالب براي چندمين بار بر سر راه سربازان ناتو و تفنگداران امريكائي قرار گرفتند.
ديري نگذشت كه تلفات بالاي سربازان ناتو با پيكار جويان طالب فرماندهي ناتو را مجبور به بازنگري در عملكرد گذشته شان و جمع آوري اطلاعات نو در مورد عوامل گسترش نا امني هاي نمود كه منجر به تلفات بالاي سربازان شان در افغانستان گرديده بود. اطلاعات گرد آوري شده توسط نيروها و عوامل ناتو در افغانستان نيز مويد ادعاي كابل مبني بر براه افتادن موج جديد و ويرانگر مداخلات اسلام آباد در افغانستان بود.
با بالا گرفتن گراف تلفات سربازان ناتو در گوشه و كنار افغانستان و فشار رسانه هاي غربي و شكل گيري يك نوع مخالفت در افكار عمومي جوامع غربي با حضور سربازان ناتو در افغانستان، نهايتاً واشنگتن با اكراه پذيرفت كه در نگرشش به تحولات افغانستان بايد براي مدتي عينك منافع پاكستان را كنار گذاشته و به اساس واقعيت هاي منطقه و افغانستان عمل نمايد.
با پيشرفت و گسترش نا امني ها از جنوب و شرق به مناطق غربي و شمال افغانستان و قتل عام افراد ملكي توسط جنگجويان طالب و تلفات روبه گسترش سربازان ناتو ، نسيم سردي بر روابط عميق و ديرينه واشنگتن با اسلام آباد شروع به وزيدن گرفت و با گذشت هر روز بر سردي اين روابط افزوده ميشد تا جاييكه شدت سردي اين روابط بجاي رسيد كه وزارت خارجه و سازمان استخباراتي (CIA) ايالات متحده را مجبور به بازنگري در روابط دوستانه چندين ساله آن كشور با اسلام آباد نمود ، روابط عميقي كه خشت اول اين بنا بخاطر منافع مشترك دو كشور در زمان اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ نهاده شده بود، حال در حال رنگ باختن بود.
ادامه حمايت اسلام آباد از آموزش و تجهيز جنگجويان طالب در خاك آن كشور و پنهانكاري دستگاه ديپلوماسي پاكستان با ايالات متحده سبب شد تا اعتماد و باور واشنگتن در ادامه همراهي ارتش پاكستان در مبارزه با پديده تروريزم با نيروهاي ناتو در افغانستان رنگ ببازد و مقدمات اخراج پاكستان از سبد دوستان استراتيژيك ايالات متحده در منطقه فراهم شود.
براي بخشي از مردم و دولتمردان در افغانستان كه خواهان قطع مداخله پاكستان در افغانستان بودند و بارها سازمان استخباراتي ارتش آن كشور را مسئول آموزش و تجهيز جنگجويان طالب دانسته و شيوع حملات مرگبار اين گروه در گوشه و كنار افغانستان را دستاورد شكل جديدی از مداخلات پاكستان در افغانستان ميدانستند ، افزايش سردي روابط واشنگتن با اسلام آباد خبر خوشحال كننده اي بشمار ميرفت كه بايد به نقش آشكار تيم ديپلوماسي افغانستان در تغيير محسوس و كاهش باور ناتو و در رأس آن ايالات متحده به پاكستان اشاره نمود كه اين موفقيت براي آنعده از افغانهايي كه براي كمرنگ شدن سايه سنگين نفوذ جنرالان پاكستان در افغانستان تلاش ميكنند يك پيروزي محسوب ميشود.
تلخي تراژيدي باور عميق و تكيه واشنگتن بر اسلام آباد در قبال تحولات منطقه و افغانستان وقتي در كاخ سفيد احساس شد كه مرد شماره يك سازمان تروريستي القاعده و دشمن نامدار اتباع ايالات متحده امريكا در جهان از زير چتر حمايت سازمان (ISI) در قلب پاكستان سربه در آورد و اين در حالي بود كه ارتش و حكومت پاكستان به بهانه مبارزه با پديده تروريزم و تعقيب و بازداشت اعضاي بلند پايه شبكه القاعده و در رأس آنها اسامه بن لادن رهبر اين شبكه مليارد ها دالر از دولت ايالات متحده كمك مالي دريافت نموده بود.
بدنبال اين رسوايي پاكستان در سطوح بالاي بين المللي و به تعقيب آن تعليق و قطع كمكهاي ملياردي واشنگتن به اسلام آباد و در ادامه دوري جستن بخشی از حاكميت كابل به تن دادن خواسته هاي سازمان (ISI) پاكستان و موضع گيري و ابراز نظرهاي تند و عجولانه بعضي از مقامات افغان در قبال سياست هاي اسلام آباد در منطقه و افغانستان همه و همه سبب شد تا سازمان (ISI) پاكستان به ماشين جنگي از كار افتاده طالبان در خاك اين كشور جان تازه بخشد و جنرالان و افراطيون ارتش پاكستان با كمك مالي بعضي از سازمان هاي اسلامي و بخشي از كمك هاي اعطا شده ايالات متحده به اسلام اباد دست به سازماندهي مقتدرانه گروه طالبان براي پيگيري مداخلات خصمانه در افغانستان بزنند.
ارتش و سازمان (ISI) بلافاصله و با قدرت تمام سرگرم سازماندهي دوباره سران و فرماندهان طالبان كه بعد از حمله ناتو در افغانستان به بعضي از شهر ها و مناطق قبايلي پاكستان گريخته بودند شدند.
همزمان سياستمداران پاكستاني نيز مصروف ايجاد يك چارچوب مهندسي شده براي بهره گيري از تمام ابزار هاي دست داشته ايشان براي به چالش كشانيدن نيروهاي ناتو و افغان گرديدند.
سياستمداران پاكستان به كمك سازمان استخباراتي شان ، با زيركي خاص و مطالعه دقيق، نقاط ضعف نيروهاي ناتو در منطقه را برجسته ساخته تا بتوانند در زمان كوتاه نهايت فشار را بر نيروهاي ناتو در افغانستان وارد نمايند.
جنگجويان طالب پس از اين به اساس يافته هاي استخبارات ارتش پاكستان موظف شدند نكات برجسته و حساس برانگيز نيروهاي ناتو در افغانستان را هدف قرار دهند.
استراتيژي ارتش و سازمان (ISI) پاكستان براي اعمال فشار بر نيروهاي خارجي در افغانستان با توجه به وضيعت بد اقتصادي پاكستان و انزواي اين كشور در سطوح بين المللي در جهان متفاوت با سالهاي حضور ارتش سرخ در افغانستان بوده است.
فقدان كمكهاي مليوني سرازير شده به پاكستان در دهه هشتاد ، همراه نشدن توده مردم با جنگجويان طالب و ناكامي دستگاه تبلیغاتي پاكستان در براه انداختن موج جديدي از انديشه هاي ضد غربي و بيگانه ستيزي در جامعه افغانستان سبب شد تا سازمان (ISI) نتواند چون دهه هشتاد جنگهاي سازمان يافته چريكي را آنسوي مرز ها طراحي و به آساني برنامه هاي خرابكارانه اش را در خاك افغانستان عملي نمايد از اينرو گزينه هاي: انفجار بمب هاي كنترول از راه دور در كنار جاده ها جهت آماج قرار دادن قطار نظاميان ناتو ، ارتش و پوليس ملي افغانستان، تجهيز جنگجويان طالب با واسكت هاي انتحاري جهت قتل عام شهروندان بيگناه افغان به هدف ايجاد رعب و وحشت در جامعه ، هدف قرار دادن كاروانهاي اكمالاتي نيروهاي ناتو در شاه راهاي افغانستان ، راه اندازی حملات تروريتسي در نقاط حساس و خبر ساز مانند:- حمله به سفارت خانه هاي كشور هاي خارجي در كابل ، فرماندهي نيروهاي بازسازي ولايتي (PRT) ، پارلمان افغانستان ، حمله به اماكن تجارتي به هدف راه اندازي موجي از تبليغات در رسانه هاي منطقه ، ترور هدفمند شخصيت ها و فرماندهان جهادي دوران مقاومت به هدف تضعيف روحيه پاكستان ستيزي در بين خواص مردم و گاه هم بستن شاه رگ اكمالاتي نيروهاي ناتو در خاك اين كشور ابزاريست كه اسلام آباد را براي رسيدن به اهداف آن كشور در افغانستان اميدوار نموده است.
گرچه فرماندهي ناتو در افغانستان براي خلاصي از فشار پاكستان بر نيروهايش بار ها تلاش نموده تا گزينه ديگري را براي اكمالات لوژستيكي نيروهايش در افغانستان بيابد كه نهايتاً تا به حال به يافتن گزينه مناسب ديگري موفق نبوده است. اما جدا از نيازمندي هاي ناتو به باز بودن اين مسير با توجه به نيازمندي هاي روزمره افغانها به مواد اوليه از قبيل واردات آرد ، برنج و …. از پاكستان ، بسته شدن مرز هاي پاكستان بروي تجار افغان نيز براي كابل به حكم يك فاجعه خواهد بود.
اگر چه سازمان (ISI) از گزينه هاي متذكره در براه اندازي رويداد ها و حوادث خونين جاري در بي ثبات سازي افغانستان نهايت استفاده را ميبرد اما بر خلاف تحليل سياسيون و نظاميان پاكستاني مبني بر تكرار تاريخ و سقوط نظام فعلي بعد از سال 2014 و خروج سربازان ناتو از افغانستان ، موارد ياد شده تهديد جدي براي فروپاشي ساختار نظام نوپاي كنوني افغانستان محسوب نمي شود و هرگاه اراده جدي در حاكميت كنوني براي مقابله با تهديدات موجوده ايجاد شود در كوتاه مدت اين عوامل محكوم به نابودي است.
اما آنچه براي افغانها و افغانستان كابوسيست خطرناك وجود نامرعي و قدرتمند ستون پنجم اسلام آباد در افغانستان است كه اگر براي مبارزه با عوامل اين ستون و قطع ريشه هاي رو به رشد آن اقدامي صورت نگيرد ، بدون ترديد در آينده نزديك افغانستان را پارچه پارچه ساخته و به زودي زود پاكستان چون افعي افغانستان را خواهد بعليد.
عوامل اين ستون كه آغاز گزينش و استخدام آنها توسط سازمان (ISI) به اوايل دهه هشتاد طي سالهاي اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروي و حضور مليوني پناهندگان افغان در كمپ هاي محاجرين مقيم پاكستان برميگردد، حالا در ابعاد مختلف تبديل به يك نيروي نفوذي و قدرتمند گرديده كه بر علاوه آموزش، تجهيز و رهبري جنگجويان طالب، وظيفه جابجايي نيروي هاي آنها در نقاط غير قابل نفوذ تأسيسات و اماكن مهم دولتي طي يك دهه گذشته تا كنون توانسته با القاحات خود سهم بزرگي در تصميم گيري هاي مهم ارگ رياست جمهوري ، مجلس سنا و پارلمان افغانستان نيز داشته باشد.
ناكام ساختن حاكميت در ترسيم چارچوبي براي تعريف جامع منافع ملي و برجسته ساختن خطوط قرمز نظام ، ايجاد تفرقه و يك نوع پراكندگي سياسي در قشر روشنفكر ، تولد روبه رشد تعصبات قومي در حاكميت و نفوذ آن در ميان توده مردم ، دور نگهداشتن شخصيت هاي انديشمند از بدنه حاكميت و جايگزيني عوامل خودي در پست هاي حساس دولتي ، سلب اراده حاكميت در مبارزه جدي با تهديد طالب ، تضعيف اراده حاكميت در مبارزه با فساد گسترده اداري ، اعمال نفوذ بر عقيم ساختن تدابير بازدارنده وزارت هاي دفاع و داخله جهت ادامه بي ثباتي در كشور ، اعمال نفوذ بر ارگ رياست جمهوري براي معلق گذاشتن احكام قضايي صادر شده براي تروريستان در بند ، اعمال نفوذ بر رسانه هاي افغانستان براي القاح بي باور ساختن مردم به حاكميت و نظام ، تلاش براي ايجاد حس بي تفاوتي توده مردم در قبال حوادث خونين تروريستي و جلوگيري از عكس العمل هاي احتمالي مردم در مقابل حوادث ناگوار جاري بخشي از تلاش هاي مهندسي شده ستون پنجم پاكستان در افغانستان بوده كه گوشه از قدرت و نفوذ پايان ناپذير اسلام آباد در افغانستان بشمار ميرود.
وجود حاكميت ضعيف ، فساد گسترده اداري ، نيازمندي هاي شديد اقتصادي و حضور پررنگ عوامل وفادار به سازمان (ISI) در افغانستان و توان روبه رشد پاكستاني هاي در برهم زدن ثبات و امنيت بخشي مهم از افغانستان در مقطع كنوني سبب گشته كه طي يك دهه گذشته روابط اين كشور با افغانستان همچنان خصمانه و نا خوشايند باقي مانده و تيره گي اين روابط سبب جان باختن هزار هاي انسان بيگناهی شده كه قرباني سايه تاريك اين روابط خصمانه گرديده اند.
حال با گذشت بيش از يك دهه از تحولات نوين در افغانستان و حضور صد ها و هزارها كوماندوي غربي و افغان در اين كشور و امضاء دها قرار داد و پيمان راهبردي و استراتيژيك با كشور هاي قدرتمند جهان، چرا هر روز بر بي ثباتي افغانستان افزوده شده و چرا تا به حال روابط خصمانه دو دولت اسلامي در هاله از پنهانكاري و تزوير باقي مانده است و چه عواملی سبب ادامه عصبانيت اسلام آباد در اتخاذ سياست هاي ويرانگر و خونين در افغانستان شده و عملكرد دولت افغانستان در قبال سياست هاي خرابكارانه پاكستان داراي چه نقات ضعف و قوتي بوده است؟
در نگاه اول بنا بر واقعيت هاي موجود كنوني و عوامل متعددي كه قبلاً متذكر شديم به اين نتيجه ميرسيم كه:
كابل طي يك دهه گذشته نتوانسته به يك خود باوري و بلوغ سياسي در منطقه دست يابد و بتواند خطوط قرمز و نكات اساسي تنش زا و عوامل بي ثبات كننده منطقه را بطور كامل رصد نموده و به كمك دوستان بين المللي اش راهكار جامعه و قابل قبولي بر اساس واقعيت ها و نقاط ضعف و قوت نظام موجوده در افغانستان اتخاذ نمايد.
به اساس اجماع نظر انديشمندان و آگاه هان امور منطقه ، غالب سخنان ، فرمانها و تصاميم به اتخاذ شده حاكميت طي يك دهه گذشته مقطعي ، دور از واقعيت ، متناقض و برگرفته از عواطف و احساسات شخصي رییس جمهور و مشاورين نزديكش و متاثر از القاحات ستون پنجم پاكستان در چارچوب حاكميت بوده است و تاكيد بر ادامه اين عملكرد ضعيف از سوي دولتمردان در كابل حاكي از فقدان طرح و چارچوبي جامع و منطقي در آغاز روند پايه گذاري حاكميت فراگير ، ملي و با اقتدار بوده که با صرف هزينه هاي زياد مالي و تلفات سنگين انساني جز تكرار ناكامي های يك دهه گذشته دستاوردي ديگر نخواهد داشت.
در نگاه دوم در شرايط كنوني كه دولتمردان كابل در گردابي از اختلافات و فساد فرورفته اند و فرصتهاي طلائي از دست رفته يك دهه گذشته هم تكرار ناشدني است و فتنه و نا امني در گوشه و كنار افغانستان سر بدر آورده و بي باوري مردم به حاكميت نهايت افزايش يافته، راه بيرون رفت از بحران كنوني دشوارتر از آنست كه در حال حاضر متصور است، اما دور از دسترس نيز نميباشد.
به نظر من راه برون رفت كابل و دولت آينده افغانستان از بحران كنوني نيازمند به بازنگري روش هاي گذشته ، زير سايه مشترك همكاري همگاني با توجه به اقتضائات زماني و مكاني و شرايط روز جامعه ميباشد. بنابرين نياز به بازنگري براي ارتقاء تفكر جامعه روشنفكري ، تشكل ها و رجال سياسي از هر زماني بيشتر احساس ميشود.
هر حركت سياسي ، اجتماعي و علمي جديد كه بتواند گره از پيچدگي بحران موجود بگشايد نيازمند بازنگري روش هاي يك دهه گذشته حاكميت است و نمي توان با همان روشهاي ناكام گذشته دستاوردی تازده داشت.
در شرايط كنوني ارائه تعريف هاي روشن و دقيق از منافع ملي و برجسته ساختن خطوط قرمز نظام و تعين مرز هاي خودي با دشمن بصورت روشن و مشخص از ضروريات است.
لزوم بازنگري در شرايط كنوني و يا آينده نزديك بدين معنا نيست كه حاكميت فعاليت هاي مفيدي نداشته است، بلكه بخشي از فعاليت هاي مفيد حاكميت نيز متاسفانه متاثر از نفوذ برخي از گرايش هاي فكري و قومي به انحراف كشيده شده است.
حال با توجه به آگاهي كافي از مسايل داخلي و بين المللي و دور از جنجال مطالبات سياسي و فرهنگي اقوام بايد بهترين بستر براي تبيين خاص و اراده حقيقي مردم فراهم شود.
در شرايط كنوني جامعه مدني و قشر روشن فكر نيروهاي سازنده كشور محسوب ميشوند و بر همين اساس استفاده ابزاري از اين نيروها آفت مجموعه نيروهاي موثر در جامعه است. بنابرين جامعه مدني و قشر روشن فكر افغانستان با تمام سعي خود و دور از گرايش هاي قومي و سياسي براي باز نگري روش هاي ناكام گذشته قدم به جلوگذاشته و براي ايفاي نقش خود در عرصه سياسي كشور به تربيت و حمايت نيروهاي متعهد به ساختار نظام كنوني و براي ايجاد فضائي سالم و با نشاط در جامعه تلاش كرده ، حفظ استقلال كشور را يك اصل خوانده و اجازه ندهند تا از بيرون براي شان تصميم گيري شده و به آنان خط بدهند.
همانطوريكه اشاره شد ضرورت بازنگري در روش هاي ناكام يك دهه گذشته و بخصوص بازبيني جدي در تامين روابط حسنه با پاكستان نيز جز از ضرورياتيست كه با توجه به نيازمندي هاي سياسي ، امنيتي ، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي كابل به پاكستان ، محترم شمردن خطوط قرمز امنيت داخلي و خارجي پاكستان از سوي مقامات افغان در اولويت قراردارد.
شايد در نگاه اول اينطور به نظر آيد كه پايان خصومت اسلام آباد با كابل بستگي به اراده و خواست اسلام آباد دارد اما از تجارب ناكام گذشته چنين پيداست گرچه مسئوليت ايجاد تنش و خصومت متوجه بازوي توانمند اسلام اباد سازمان (ISI) است اما كابل نيز در بوجود آمدن روابط نا خوشايند و خصمانه كنوني كوتاهي هاي در كارنامه دارد.
اگر بخواهيم خوشبينانه به فكر بازنگري در روابط با پاكستان باشيم بايد همزمان با مديريت بحران كنوني روش ناكام حاكمان كنوني كابل را از انديشه بزدائيم و بايد به اين واقعيت كه سكوت ، سرپوش گذاشتن و كتمان حقايق ، خويشتن داري بيش از حد ، دور نگهداشتن افكار خواص جامعه از درك حقيقي روابط خصمانه اسلام آباد با كابل ، كمكي به تجديد نظر سازمان (ISI) در كنار گذاشتن دشمني در شرايط كنوني با افغانها نخواهد كرد و در مقابل جهت خود باوري سياسي و تكيه بر اعتماد به نفس بتاسي از واقعيت هاي تاريخ چندين ساله افغانها مبني بر وجود توانمندي ايجاد اداره سالم در جامعه افغاني گام اول را با قدرت به جلو گذاشته و بيش از اين به بهانه حضور مقتدرانه عساكر ناتو در افغانستان از رسالتی كه براي پايان بحران در سرزمين خود داريم شانه خالي نكنيم.
ياد مان باشد كه وجود پيمان هاي امضاء شده راهبردي و استراتيژيك با قدرتمندترين دول دنيا در آرشيف وزارت خارجه مان ، ما را در مقابل تهديد پاكستان و ايران و پايان بي ثباتي و نا امني در گوشه و كنار اين سرزمين كمكي نخواهد كرد چراكه در شرايط كنوني جهان دلبستن به امداد بيگانه خطائي بيش نيست.
در نگاه غرب هر كشوري جايگاهي دارد و بدون ترديد در شرايط كنوني نيز جايگاه پاكستان هسته اي در نگاه غرب بالاتر از افغانستان ضعيف ، بي ثبات و در مانده ميباشد.
نبود رهبري دلسوز با ايده هاي ملي ، وجود فساد گسترده در حاكميت ، نبود ثبات و امنيت پايدار ، وجود اقتصادي ورشكسته و ضعيف ، فقر شديد فرهنگي و دها مشكل ديگر جايگاه افغانستان را براي همراهي با استراتيژي غرب در منظقه ضعيف نموده است.
در گام دوم افغانها بايد با درك همزمان حضور تفنگداران امريكائي در افغانستان و هم قبول واقعيت ادامه روابط دوستانه و پايدار ايالات متحده با اسلام آباد جداگانه و به اساس منافع و نيازمندي هاي ملي خود براي تحكيم روابط دراز مدت با غرب و در راس آنها ايالات متحده و هم كشور همسايه پاكستان برنامه داشته باشند و از دلبستن به تئوري غير واقعي اخراج پاكستان از سبد دوستان استراتيژيك ايالات متحده در منطقه و جايگزيني اسلام آباد در اين سبد دوري جويند به اين اساس چارچوب كلي سياست گذاري كابل در منطقه نبايد به اساس متون بالاي منعقد شده و متعدد راهبردي و استراتيژيك كابل با كشور هاي قدرتمند غربي كه منافع دراز مدت آنها بيش از منافع افغانها در اين پيمان ها در نظر گرفته شده و هيچ گونه ضمانت اجرايي نيز براي افغانستان ندارد شكل بگيرد بلكه به حضور سربازان ناتو در افغانستان در يك نگاه به يك فرصت طلائي اما تكرار ناشدني نگريسته شود كه افغانها را در كوتاه مدت براي فايق آمدن بر بحران كنونی كشور شان و در دراز مدت براي تامين ثبات پايدار ، بهبود وضيعت بد اقتصادي كنوني و قطع مداخلات همسايگان افغانستان آنها را كمك خواهد كرد. اما ضرورت كابل با توجه به حضور نيروهاي خارجي و غربي در منطقه و قبل از تكميل شدن شكل جديد مداخلات اسلام آباد در افغانستان و ظهور يك جريان عقيدتي و ايد تولوژيك ضد غربي و افغاني در منطقه مي طلبد كه ماشين ديپلوماسي كابل در يك حركت سريع و هماهنگ با قبول همزمان واقعيت تلخ نفوذ و دستاورد هاي پاكستاني ها طي يك دهه گذشته در افغانستان در انديشه مطالعه و برجسته ساختن عوامل باشد كه اسلام آباد را وادار به انجام حملات خونين در جغرافياي افغانستان نموده است. اما به نظر من آنچه كه در يك نگاه گذرا ديپلوماتيك بر عوامل تنش زا روابط خصمانه اسلام آباد و كابل بدست ميايد و سياستمداران پاكستاني هم همواره آنها را جز خطوط قرمز امنيت داخلي و خارجي خود دانسته اند دو موضوع مهم خط مرزي موسوم به ديورند و روابط لجام گسيخته فعلي كابل با دهلي نو ميباشد.
به باور آگاهان امور مرزي و منطقه اي يكي از دلايل عمده كه به پاكستاني ها بهانه دشمني و خصومت با افغانها را داده است جنجال ديرينه بر سرمنطقه مرزي موسوم به خط ديورند ميباشد كه طي قرار دادي در سال 1893 ميلادي بخش وسيعی از مناطق جنوبي افغانستان آن زمان توسط امير عبدالرحمن خان به دولت انگليس واگذار شد و پس از آن هم توسط جانشينانش امير حبيب الله خان و پس از آنهم توسط شاه امان الله خان بر اين قرار داد مهر تائيد زده شده و از آن زمان الي صدارت سردار محمد داود بين سالهاي 1953 الي 1963 ميلادي اعتراض جدي به اين قرار داد نشده است. خط مرزي كه پس مدت كوتاهي از به ميان آمدن كشوری بنام پاكستان در سال 1947 ميلادي در خوبي و خرابي روابط اسلام اباد با كابل تاثیر مستقيمي داشته است.
در نگاه اول اگر دور از احساسات و جنجالهاي خبر ساز به جنجال مرزي موسوم به خط ديورند نظر اندازيم به اين واقعيت نزديك ميشويم كه آنچه مسلم است ياد آوري قرار داد ديورند بعد از گذشت سالها توسط افراديكه هيچ جايگاهي در جامعه افغاني ندارند خوش خدمتي به افغانها و افغانستان نبوده بلكه دامن زدن به جنجال خط ديورند طي سالهاي بعد از بوجود آمدن پاكستان بيشتر به بهانه وارد آوردن فشار از سوي جوامع غربي بر اسلام آباد بخاطر تن دادن به خواست آنها براي كند ساختن مسابقه تسليحات هسته اي بين هند و پاكستان ، جلوگيری از روند روبروشد سامانه موشكي اسلام آباد با قدرت انتقال كلاهك هاي هسته اي ، مهار و جلوگيري از نفوذ تند روان مذهبي در نقاط كليدي و حساس دولت و ارتش پاكستان و نهايتاً وادار ساختن اسلام آباد به قطع حمايت از گروه هاي تروريستي بين المللي و بخصوص گروه القاعده و طالبان در مناطق قبايلي اين كشور صورت گرفته است.
در نگاه دوم دامن زدن به مسئله جدائي پشتونستان و مناطق آنسوي خط ديورند از پيكر پاكستان و اظهار نظر و موضع گيري هاي غير آگاهانه و غير كارشناسانه بخشی از مقامات بلند پايه حاكميت و هم بعضي از حلقات كه خود را جز بدنه جامعه مدني افغانستان مينامند و آنهم بعد از حملات خرابكارانه و خونين طالبان در مناطق مختلف افغانستان و اخيراً هم بعد از شدت گرفتن حملات توپخانه اي ارتش پاكستان به مناطق شرقي افغانستان گاه از روي عواطف و احساسات و گاه هم بخاطر پيشبرد اهداف سوء پشت پرده شان صورت گرفته و در سطح وسيعي از رسانه هاي منطقه انعكاس یافته است ، بيان آنها جز دامن زدن غير مسئولانه به بحران موجوده افغانستان و افزايش عصبيت نيروهاي مداخله گر كمكي به مردم افغانستان نخواهد كرد.
اما نگاه سوم و آخر: با رصد نمودن تاريخ معاصر و تحولات گذشته و حال و منطقه و جهان در ميابيم كه تعين سرنوشت براي قبايل بزرگ آنسوي خط مرزي ديورند لقمه ايست كه نه حاكميت ضعيف و ناتوان افغانستان توانايي بلعيدن آنرا دارد ، نه پاكستان چنين اجازه اي را به افغانستان ميدهد و نه هم مردم و قبايل آنسوي خط مرزي ديورند تمايل به پيوستن دوباره به جغرافياي بنام افغانستان را داشته و حتي افغانها را بيگانگاني مي شمارند كه بايد مثل بيگانه با آنها زندگي كرد و مويد اين واقعيت هم رفتار اخير رهبران قبايلي و مردم آنسوي خط ديورند با پناهندگان افغان مقيم مناطق قبايلي پاكستان و اظهار به تصميم اخراج اين پناهندگان از اين مناطق است.
به راه افتادن گاه و بيگاه زمزمه جدايي بخشی از سرزميني كه از سوي حاكمان افغان براي بقا بر تخت سلطنت به بيگانگان تحفه داده شده است در عمل و در اين روزگار شبيه به رويايي بيش نيست. پس گرفتن دوباره سرزمينی كه به بها اندك به بيگانگان فروخته ايم امروز آنقدر آسان نيست كه گروه كم خرد در كابل تصور ميكنند.
كسانيكه در كابل روياي سلطه دوباره بر پشتونستان را در سر ميپرورانند بايد بدانند كه افغانها در عصر طلايي رياست جمهوري سردار محمد داود و با وجود شهامت داود خاني و شعار هاي ملي گرایانه و حتي تهديد و ارعاب اسلام آباد از سوي كابل نتوانستند كمكي به مردم آنسوي خط مرزي ديورند بكنند چه رسد به حاكميت ناتوان و درمانده اي كه پول نان شبش از واشنگتن آمده و امنيت مردمش را بيگانگان تامين ميكنند.
با گذشت زمان حال مشخص شده كه تاكيد سردار محمد داود و به راه افتادن موجي از شعار هاي ملي گرايانه در از سر گرفتن مسئله ديورند و جدايي پشتونستان از پاكستان نتيجه القاحات افسران احذاب كمونيستي در بدنه دولت و ارتش افغانستان بوده كه براي جلوگيري از پيوستن كابل به حلقه امنيتي متمايل به غرب موسوم بنام جنبش غير متعهد ها كه براي جلوگري از نفوذ اتحاد جماهير شوروي در منطقه ايجاد شده بودصورت گرفته است نه بخاطر جدايي پشتونستان از بدنه پاكستان.
حال داستان خط ديورند براي كسانيكه آنرا ابزار مطمئن براي فشار آوردن بر اسلام آباد ميدانستند نيز به پايانش نزديك است و حال سناريو نويسان و بازيگردانان بزرگ منطقه براي در دست داشتن ابزاري مطئن براي ادامه فشار بر پاكستان گزينه استقلال بلوچستان پاكستان را برگزيده اند.
و نتيجه نهايي با توجه به بي توجهي حاميان پيشين جدايي پشتونستان از پاكستان و هم از دست رفتن موقعيت استراتيژيك خط ديورند براي بازيگردانان بزرگ بين المللي تنها و بهترين گزينه در شرايط كنوني در مورد خط مرزي ديورند و مجموعه جغرافياي پشتونستان ، سپردن آن بتاريخ و سرپوش گذاشتن به جغرافياي به اين نام است همانطوريكه نام خراسان و جغرافياي بزرگي به اين نام سالهاست به ايران واگذار شده و مدت هاست كه اين نام در اذهان افغانها فراموش شده و به تاريخ پیوسته است.
اما موضوع دوم و مهمي كه طي اين ده سال اسلام آباد همواره از آن به عنوان يك نگراني نامبرده است همانا روابط لجام گسيخته و بي برنامه تيم ديپلوماسي حاكميت كنوني با دهلي نو و تاكيد بر گسترش اين روابط تنش آفرين در منطقه است.
حال سوالي كه جوابش متوجه تيم ديپلوماسي وزارت خارجه است اينست كه آيا گسترش روابط در چنين سطح و گشودن بابي بزرگ به روي هندوستان لازمه كابل است و باز كردن اين چنين بابي بزرگ به روي هند همنوا با منافع ملي و به صلاح افغانستان است و نتيجه اين روابط عميق حسنه چه دستاوردي براي افغانها دارد و تا به حال از اين ارتباط نيكو چه نفعي برده ايم.
مناسبترين پاسخ به نظرم اينست متاسفانه همانطور كه در بسا موارد حساس حاكميت كنوني دريافتن راه درست ناتوان و نا كام بوده است در تامين روابط مناسب و دوستانه با هند هم در چارچوب تامين منافع ملي نمره قبولي ندارد.
دولتمردان هندو برخلاف جنرالان تند رو پاكستاني با زيركي و شگرد خاص آنطور سياسيون و جمعي از روشنفكران ما را در هم پيچيده و اغفال نموده اند كه ندانسته در هر بزمي سخن از دوستي صادقانه دهلي با كابل است.
حال آنكه اگر كارنامه مثبت دهلي در افغانستان طي يك دهه گذشته با دقت مطالعه شود نتيجه كه از آن بر ميآيد آنست كه هر حركت مثبت و كمك دهلي نو که طي اين ده سال در افغانستان انجام گرفته است در درجه اول و دوم حتي درجه سوم به اساس منافع خود شان بوده و نهايت هم لبخندي به رخ حاكميت بخواب رفته و ناتوان ما زده اند تا مبادا دولتمردان ما از خواب خرگوشي بدر آيند كه در آنصورت تصور دوستي با هند در چنين سطح با افغانها خيالي بيش نخواهد بود.
اگر به تاريخ پيمان هاي دوستي هند با كابل بعد از اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروي به دقت و بيطرفانه بنگريم در ميابيم كه اساس و مبنای انگيزه دوستي دهلي با كابل فقط در اظهار دشمني با اسلام آباد نهاده شده است نه به اساس نياز كابل و به هدف كمك هند به مردم افغانستان.
شايد خيلي از هموطنان ما به اين باور ند كه ناديده گرفتن كمك مالي هند به افغانستان در شان مردم افغانستان نباشد من هم تا جايی با اين دوستان موافق و هم نظرم اما آنچه كه براي ما مهم است كمك هاي دراز مدتيست كه همسو با منافع ملي ماست نه كمك هاي مقطعي هر كشوري كه بنا بر مصلحت و منافع خويش به كابل سرازير مينمايند.
در بعد اقتصادي كمك هاي نقدي و غير نقدي چند ساله اخير دولت و مردم هند به افغانستان از رقم بالاي برخوردار بوده است اما تا به حال به فكر اين افتاده ايد ساليانه چند مليون دالر بنا به مناسبت هاي مختلف از تداوي مريضان الي برگزاري مراسم غم و شادي در خاك هند از كابل به دهلي سرازير است و اگر وضيعت بدينگونه پيش رود كه اين چنين نيز خواهد بود طي فقط چند سال اينده رقم كمك هاي هند به كابل كمتر از پولي ميباشد كه مردم ما فقط براي تداوي در خاك هند صرف ميكنند.
در بعد امنيتی كمك هند به امنيت و ثبات داخلي افغانستان با توجه به فاصله جغرافياي هند با افغانستان سبب گشته كه دهلي تاثیر مستقيمي در تامين امنيت و يا هم بر هم زدن بخشي از ثبات و امنيت افغانستان را نداشته باشد و عقد پيمانهاي راهبردي و امنيتي با دهلي هم به منظور كمك به تامين امنيت و عقب كشيدن نيروهاي وفادار به اسلام آباد از افغانستان نيز تا به حال كمكي به افغانها نكرده است بطور مثال: با اينكه كابل با دهلي روابط عميق و بي بديلي در منطقه دارد و دهلي تعهد نموده است كه براي تامين امنيت در افغانستان از هيچ گونه تلاشي دريغ ننمايد چرا در مسئله گلوله باران مناطق شرقي افغانستان توسط توپخانه ارتش پاكستان تا به حال به حمايت از افغانها موضعيگيري نكرده است و اگر در پيمانها و تعهدات هند با كابل صداقتي ميبود بايد حتي براي دلخوشي افغانها و اطمينان خاطر دولت شان از تكيه بر حمايت هندوها در منطقه در مقابل تهديد آشكار ارتش پاكستان دست به جابجايي اندك قوا و براه انداختن مانور هاي عسكري تبليغاتي در خطوط مرزي اش با پاكستان ميزد و مطئناً در روزهاي دشوارتر از اين هم بخاطر منافع افغانها چنين كاري نخواهد كرد و اين نقطه كوچكي از عدم صداقت و پايبندي هندوها به اساس منافع دوجانبه است.
نكته كه تفكرات منفي بر عدم صداقت دهلي در افغانستان را قوت ميبخشد عدم پايبندي اين كشور به قرار داد ها و تعهداتيست كه طي اين قرار داد ها اعمار بعضي از پروژه هاي عمراني و حساس افغانستان به هندوها واگذار شده است و مردم افغانستان نيز در شرايط بد اقتصادي كنوني سخت نيازمند اتمام اين پروژه ها هستند بطور مثال:
دولت هند حدود يك دهه پيش طي قرار دادی با وزارت انرژي و آب افغانستان تعهد نموده كه پروژه مهم اعمار بند سلما واقع در 120 كيلومتری شرق شهر هرات را طي مدت چهار سال به اتمام رساند اما تا با حال كه حدود ده سال از شروع كار آن پروژه ميگذرد كار اجرايي آن عملاً پانزده درصد پيشرفت داشته يعني طي هر سال حدود يك و نيم درصد.
با اين وصف هنوز هندوها جواب قانع كننده اي كه چرا اتمام اين پروژه تا اين حد به تاخير افتاده براي ملت ما ارائه نداده اند. حال با توجه به وضيعت رو به رشد هندوها و توانمندي هاي فني بالاي متخصصان آن كشور مردم ما چطور بخود بقبولانند كه به عقب افتادن كار اين پروژه طبق گفته هاي متناقض مقامات هندي بخاطر مسايل امنيتي است يا بنا به نوشته يك روزنامه هندي بخاطر مشكلات اقتصادي دولت و مردم هند.
مگر بر خلاف تصور هندوهاي محصور در سفارتخانه و قونسلگري هاي اين كشور در افغانستان و برخلاف سرپوش گذاشتن دولتمردان افغان، اهل خرد افغانستان دريافته اند كه پروژه اعمار بند سلما تبديل به یک پروسه سياسي بين دهلي و تهران گرديده است و هندوها بخاطر منافع اقتصادي و سياسي شان در منطقه و سود سرشاري كه از معامله و خريد ارزان نفت و گاز ايران به جيب ميزنند حاضر به رنجاندن حاكميت ايران كه هيچ تمايلي به اتمام كار پروژه بند سلما بخاطر نيازمندي هاي آبي ایران در مناطق شرقي این کشور ندارد و از هر تلاشي براي خرابي و ويراني اين پروژه حمايت ميكند ، نيست. و دولتمردان ما و بخصوص وزير انرژي و آب نيز با توجه با روابط نزديكش با مقامات ايراني با گذشت ده سال از تاخير طولاني اتمام پروژه بند سلما نيز بر عملكرد هندوها سرپوش گذاشته است.
در حاليكه تلفات انساني افراديكه در تامين امنيت اين پروژه موظف اند ساليانه به ده ها نفر ميرسد و هر اندازه كه اتمام كار اين پروژه به طول انجامد جوانان بيشتري قرباني سياست هاي نامرعي هندوها در افغانستان خواهند شد.
حال با توجه به واقعيت هاي متذكره بازبيني و احيايي تجديد قوا زير سايه مشترك همكاري همگاني و ملي جهت برون رفت از بحران كنوني جزء ضروريات ملت و دولت ماست.
شناخت عوامل و سياست كشور هاي مداخله گر از لوازم شناخت بحران كنوني افغانستان بشمار مي ايد بر اين اساس محور اصلي تشكيل سياستگذاري هاي كلان ملي ما بايد به اساس شناخت عوامل مداخله كشور هاي مداخله گر شكل گرفته و از تقابل با سياست هاي نا ميمون اين كشور ها دوري شود.
اما مهمتر از همه آنچه كه مبارزه و توجه با آن براي توده مردم ما قبل از پردازش به امور خارجي كشور مهم است وجود شبه تاريک فساد گسترده و همه جانبه و فراگير در كشور ماست كه سبب دوري مردم از حاكميت و افزايش باور ملت به عدم پايداري اين نظام گرديده است و بدون تردید قبل از شروع مبارزه عليه اين پديده ويرانگر هيچ حركتي از سوي هيچ نهاد مسئوليت پذير و مستقلي هم توأم با موفقعيت نخواهد بود و اگر براي مهار اين فتنه در آينده نزديك تلاشي عاجل صورت نگيرد با وجود تلاش هاي جامعه جهاني جهت حفظ نظام كنوني روند فروپاشي نظام موجود و نابودي افغانستان براي هميشه تاريخ اغاز خواهد شد.
و در اخير پيشنهادم به دولتمردان ، جامعه روشن فكر و بخصوص اصحاب رسانه كشورم اينست كه بايد براي تغيير نگاه و باور مردم به آينده مبهم شان و ايجاد حس اميد و خود باوري در جامعه براي اولين بار با يك حركت هماهنگ و منسجم براي اصلاح خود و به كنترول بر بحران موجود از ابزار ایدیو لوژي اسلامي خود بهره گيريم چراكه پيامبر بزرگ ما فرموده اند:
دو گروه از امت من اگر خوب باشند جامعه سالم و خوبي خواهيم داشت ، علما و امرا.
و در يك كلام بدبختي و خوشبختي ، صعود و زوال هر ملتي بستگي به شايستگي آن ملت و رهبرانش دارد و به قول مونتسكيو متفكر فرانسوي هر ملتي شايسته حكومتي است كه دارد

نویسنده: جمال عبدالناصر حبیبی

نظر دادن مسدود گشته است.

آخرین نوشته ها