وبگاه تخصصي مجله ميهن، Mihan Magazine Afghanistan
بروزرسانی: ۹:۴۹:۱۹ - سه شنبه ۸ ثور ۱۳۹۴
دهه ملت سازی و آینده نا … 3- رشد اقتصادی افغانستان در مقایسه با همسایگان (پیوسته به گذشت)

همانطوریکه در بحث گذشته تذکر رفت، افغانستان از جمله فقیر ترین و عقب مانده ترین کشورهای جهان بشمار می رود. هیچ کشوری در قاره آسیا به اندازه این کشور از لحاظ توسعه اقتصادی و رشد مادی و معنوی عقب افتاده تر نیست. افغانستان همواره ویران شده ترین کشور در میان کشورهای جنگ زده دنیا بشمار می رود. باآنکه ما در عصری زندگی داریم که دنیا به قله های شامخ ترقی و تعالی در عرصه تکنالوژی دست رسی دارد و ازین تکنالوژی مدرن در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و حیاتی استفاده  به عمل می آورد، دهقان ما هنوز با همان یوغ وا سپار بابایی و گاوآهن سنتی زمین را شخم می زند و آنهم با این فرق که در گذشته ها  نفوس کمتر بود و مالکیت زمین بیشتر و امروز که زمین در میان اعضای فامیل ها تقسیم گردیده است کشت زار ها به قطعات خورد و کوچک تبدیل شده است که سرمایگذاری دراین بخش حیاتی را کم ارزش و حتی غیر سودمند می سازد. در دهات کشور تا هنوز مردم به شکل بسیار بومی زندگی دارند و حتی در مناطق دور افتاده و کوهستانی هنوزهم فامیل ها در یک خانه همراه مواشی شان امرار حیات می کنند. برق سراغ ندارد؛ داکتر و دوا وجود ندارد؛ کسی که بتواند خط را بخواند بندرت پیدا می شود؛ راه موتر رو وجود ندارد و از آثار تمدن قرن بیست و یکم چیزی به چشم  نمی خورد؛ میگویند دنیا  به یک دهکده کوچک جهانی تبدیل شده است لیکن مردم بد بخت ما فرسخ ها از این دهکده هم دور افتاده اند.از سوی دیگر همه روزه مردم از فساد بی حد و حصر داد می زنند و منابع خبری کشور از فرار اموال و پول از داخل به خارج کشور فریاد می کشند ولی گوش شنونده ای وجود ندارد – پولیکه برای بازسازی و پایدار نگهداشتن اقتصاد نوپای کشور امر حیاتی به حساب می رود. از سرمایه گذاری خارجی درکی نیست،  سرمایه گذاری های داخلی هم به علت و خیم شدن روز افرون امنیت، کمبود مواد اولیه مورد نیاز،  نداشتن زیر بناهای درست و …، در حال نابودی است. هنوز انسان های این سرزمین غژدی به دوش دارند و با مال و مواشی شان دنبال علوفه از یک چراگاه به چراگاه دیگر سرگردانند. این سرگردانی کوچی های کشور نه تنها باعث افزایش فقر و عقب افتادگی آنها می گردد بلکه مشکلات امنیتی و اجتماعی بزرگی را نیز خلق کرده است و هر از گاهی شنیده می شود انسان های مظلوم و بی بضاعت در اثر جنگ میان کوچی ها و مردمان بومی کوه پایه های مرکزی به قتل می رسند. این مسله دشمنی و عداوت میان اقوام کشور را افزایش می بخشد که ثمره تلخ آن همان قتل و کشتار  بی معنی و افزایش تفرقه در میان اقوام مختلف است و بس.

بادر نظرداشت عقب ماندگی اقتصادی، چندین دهه جنگ و ویرا نگری، عدم موجودیت بنیادی ترین زیربنا ها، عدم موجودیت زمینه های درآمد با ثبات و مستدام داخلی و خرمنی از سایر کمی ها و کاستی های که این کشور را از لحاظ توسعه اقتصادی در مستوی دهه 1960 و حتی پاین تر از آن نگهداشته است، نمیتوان به سادگی پروسه رشد اقتصادی ده سال گذشته را باآنچه در کشورهای همسایه صورت گرفته است مقایسه کرد. به هر صورت در سطور آتی این تفاوت ها را حتی المقدور مورد بررسی قرار میدهیم:

اول:  از یک طرف به دلایلی که در بالا ذکر آن رفت، این مقایسه درست نخواهد بود و از سوی دیگر رشد اقتصادی در اکثر کشورهای همسایه در روشنایی برنامه ریزیهای اقتصادی پیهم طی بیشتر از نیم قرن صورت میگیرد. در این کشورها جمع آوری، تحلیل و بررسی معلومات ابتدایی بمنظور پلانگذاری بسهولت بیشتر میسر است و همواره این کشورها از لحاظ داشتن ادارات فعال و کارآمد، منابع تمویل پایدار و نیروی بشری قوی تر و بیشتر برخوردار اند که با تاسف هیچکدام از اینها در کشور ما وجود واقعی ندارد.

دوم: واقعیت تلخ اینست که در چند دهه گذشته که وطن ما و مردم ما در آتش ویرانگر جنگ می سوخت، کشورهای همسایه از یک ثبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بهتر بهرور بودند. درحالی که  به دهات و روستا های ما بمب و باروت می ریخت، مزرعه و کشتزار ما طعمه حریق می شد، سرک ها و پلچک های ما ویران میشد، بندهای برق ما تخریب می گردید و کارخانه های تولیدی ما چور و چپاول می شد و….، متخصصین اموراقتصادی و سیاستمداران کشورهای همسایه همه ساله برای آبادی بیشتر، ترقی بیشتر و ساختن زیربناهای قوی تر طرح ریزی می کردند. به این علت است که نرخ رشد افتصادی در این کشورها از یک اساس بلند و ثابت، محاسبه می گردد که به مشکل می تواند برا زندگی چشمگیر داشته باشد؛ در حالی که  اندک ترین پیشرفت در کشور جنگ زده و ویرانی چون افغانستان می تواند اثر مشهود و ملموس داشته باشد.

اما اگر به امکاناتی که در کشور در ده سال گذشته میسر بوده است نظر اندازیم در میابیم که دراین مرحله تاریخ هیچیک از کشورهای همسایه آنقد پول فراوانی را از جامعه جهانی بدست نیاورده است که افغانستان بدست آورده است. اگر از مبلغ 57 میلیارد دالری که بمنظور حمایت از برنامه های بازسازی به کشور تخصیص یافته است پا فراتر گذاریم درمیابیم که مصرف سالانه نظامی امریکا در افغانستان به 100 میلیارد دالر در سال تخمین زده شده است که اگر 20 درصدآن در داخل کشور ما مصرف شده باشد در حقیقت در حدود 200 میلیارد دالر امریکایی ازین ناحیه به اقتصاد کشور در جریان ده سال گذشته وارد گردیده است که هیچ کشور همسایه به این اندازه سرمایه بیرونی    بلا عوض دسترسی نداشته است. این رقم کمک ها و مخارج سایر کشورهای خورد و بزرگ که در پروسه مساعدت به افغان ها شریک شده اند را در بر نمی گیرد که اگر درست محاسبه شود شاید مجموع آن عدد قابل ملاحظه ای را تشکیل دهد.

سوم: اگر به شکل فوق دقت کنیم در میابیم که خط رشد برای کشورهای همسایه از یک کشور تا کشور دیگر فرق می کند که بستگی به ثبات سیاسی، اقتصادی، بنیه مالی و توانمندی تطبیق برنامه های آن کشور دارد. و اگر اندکی بیشتر دقت به خرج دهیم در مییابیم که هر کدام از خطوط فوق مسیر صعودی و نزولی باثبات تر و یا حرکت فراز و نشیب کمتر نسبت به کشور ما را نشان میدهد. اما خط رشد افغانستان به یک شکل زیکزاک ویا دندانه های اره میماند که بیانگر  بی ثبات بودن و نهایت آسیب پذیری روند رشد در کشور را نشان میدهد. می بینیم که بعد از افغانستان کم ثبات ترین خط از کشور محاط به خشکه تاجکستان است؛ آنهم مانند افغانستان سال های جنگ و آشوب زدگی را در دهه نود پشت سر گذرانیده است و از لحاط غنای مادی و مالی نسبت به سایر کشور ها فقیر تر می باشد. تنها کشور ازبکستان یک خط مایل به صعود را نشان می دهد که نمایانگر رشد متزاید و باثبات تر در این کشور می باشد. لیکن با در نظرداشت نظام موجود در ازبکستان نمی توان ادعا نمود که این رشد راپور شده توسط منابع رسمی آن کشور تصویر حقیقی روند رشد در آن کشور را به نمایش گذارد. اما در ایران که از لحاظ ثروت مادی و بشری نسبت به سایر کشورهای منطقه غنی تر است روند رشد در سالهای 2006-2008 کم ثبات به نظر می خورد که شاید هم به علت در انزوا قرارگرفتن این کشور، بحران مالی که اقتصاد دنیا را در لرزه انداخت، و تعذیرات اقتصادی پیهم که از طرف ایالات متحده امریکا و جامعه اروپا وضع گردیده است باشد. اما پاکستان از سال 2003 تا 2007 رشد با ثبات داشته است و در سال 2007 و 2008 مسیر نزولی را پیموده است. در سال های 2003-2006 که وضع سیاسی و امنیتی در افغانستان رو به بهبود بود پاکستان بخاطر همکاری اش با ایالات متحده امریکا در جنگ علیه تروریزم به مبالغ زیادی از کمکهای بلا عوض دست رسی داشت که ماشین اقتصادی این کشور را در گردش می انداخت. اما بعد از سال 2006 بعلت همکاری نیروهای امنیتی پاکستان با طالبان و افزایش فشار جامعه بین المللی بالای پاکستان از مبالغ هنگفتی که بعنوان کمک بلاعوض به این کشور سرازیر می شد کاسته شد. از سوی دیگر با بلند شدن غوغای بحران مالی در غرب، پاکستان در سال 2008 هشدار داد که اگر از جامعه جهانی مساعدت در یافت نکند به یک بحران اقتصادی مواجه خواهد شد. این درحالیست که پاکستان خود با یک جنگ داخلی با نیروهای طالبان پاکستانی در ایالت سرحدی پشتونخوا مواجه شده بود. سیلاب های ویران گری که در سال 2010 در این کشور بوقوع پیوست نیز در رکود اقتصادی پاکستان نقش دارد.

چهارم: شکل ذیل درآمد سرانه داخلی افغانستان را در مقایسه باجمعی از کشورهای همسایه نشان میدهد. درآمد سرانه داخلی یک کشور عبارت از مجموع درآمد ناخالص داخلی آن کشور تقسیم تعداد افرادی است که درآن کشور زیست دارند، می باشد. کشورهای که نفوس بیشتر داشته باشند درآمد سرانه آنها پاینتر نسبت به کشورهای که درآمد ناخالص داخلی مشابه دارند خواهد بود. باید خاطر نشان ساخت که بلند بودن درآمد سرانه نمی تواند بیانگر بهبود اقتصادی ویا بلند بودن معیار زندگی در یک کشور باشد چه بسا کشورهای در منطقه وجود دارد که قسمت بیشتر سرمایه آن در اختیار یک فیصدی محدود قرار دارد و سایر مردم این کشورها در فقر شدید قرار دارند. بهرصورت ما این عنصر را بعنوان توانمندی و نشانه ثروتمند بودن یک کشور فرض کرده ودر این مقایسه از آن استفاده به عمل میآوریم.  طوریکه در این شکل میبینیم علی الرغم میلیاردها دالر امریکایی که در ده سال گذشته در اقتصاد ما ریخته است افغانستان کمترین درآمد سرانه را در میان کشورهای همسایه دارد. حتی کشور جنگ زده و فقیر تاجکستان درآمد سرانه تقریبا دوبرار افغانستان داشته است. قابل یاد آوری است که تاجکستان از جمله کشورهای همسایه است که کمترین کمک های بیرونی را در ده سال گذشته بدست آورده است و اقتصاد آن بیشتر متکی به زراعت و درآمد مزدور کاران این کشور در روسیه می باشد. با آن که پاکستان یک کشور فقیر است و تعداد نفوس آن بیشتر از چند برابر نفوس کشور ما است، درآمد سرانه آن دونیم برابر افغانستان گذارش شده است. یعنی درآمد سرانه افغانستان در سال 2009 به 1000 دالر امریکایی تخمین زده شده است[1] در حالیکه در این سال درآمد سرانه پاکستان به 2496 دالر، از تاجکستان به 1752 دالر و از ازبکستان به 2426 گذارش شده است. من ایران و ترکمنستان را در این مقایسه شامل نکردم چه این دوکشور همسایه با ثروت طبیعی فروانی دست رسی دارند که درآمد سرانه آنها را فزایش میدهد.

پنجم: برای فهم بیشتر روند اقتصادی کشور به بعضی از شاخص های اقتصادی کشورهای جنگ زده دنیا نظر انداختم و آنرا با کشور خودمان به مقایسه گرفتم. با تاسف دراین حالت هم دریافتم که ما از هرلحاظ نسبت به اکثر کشورهای جنگزده دنیا نیزعقب افتاده ایم. شکل ذیل شاخص های میزان فقر بشری، تخمین عمر، و نرخ سواد را برای کشورهای افغانستان، سودان، جمهوری دیموکراتیک کانگو، و تیمور شرقی نشان میدهد. اگر به این شکل دقت کنیم در میابیم که افغانستان کمترین فیصدی باسواد را در میان این کشورها دارد. همچنان از لحاظ تخمین عمر افغانستان در پایین ترین سطح قرار دارد و از لحاظ فقر بشری بلند ترین مقام را دارد (یعنی فقیر ترین این کشورها میباشد). درحالیکه نه سودان و نه جمهوری دیموکراتیک کانگو (دو کشوریکه چون افغانستان سالهای متمادی را در جنگ گذرانده اند) به اندازه افغانستان کمک های بلاعوض از جامعه بین المللی بدست آورده اند. تیمور شرقی نیز از عقب مانده ترین ولایات سابق اندونیزی است که در سال 1997 بعد از یک جنگ ویرانگر استقلال خود را بدست آورد و تا مدتی در آتش آشوب های داخلی می سوخت.

از ورای سطور فوق و آنچه در مقاله گذشته نوشته شده بود برمی آید که ده سال گذشته نیز همانگونه که تاریخ     پر رنج و درد این کشور نشان داده است مرحله فرصت های طلایی بوده است که این کشور و مردم آن دراثر        بی توجهی و ناتوانی رهبران شان از دست داده اند. فرصتی که قربانی هوی و هوس نا اشباع شدنی رهبران و سیاستمداران این کشور شده است. دوسال بعد که نیروهای بیرونی خارج شوند و آسیاب سخاوت آنان از چرخیدن بازماند، و این اقتصاد حبابی هم ترقیدن گیرد، نا امنی و دربدری از سر آغاز گردد، مردم به عقب نگریسته و در مورد رهبران امروزی قضاوت خواهند کرد و آنوقت جز آه و افسوس سودی نخواهند برداشت. درآنوقت اکثر بزگمردان تخت نشین به کشورهای بر میگردند که از آن کشورها قبلا تابعیت دریافت کرده اند ویا به کشورهای رو خواهند آورد که به آنان در بدل خدمات سال های پار، تابعیت خواهد داد. با تاسف مصلحت ملت و مردمی که در معادله قدرت حتی یک متغیر عادی هم بحساب نمیرود در راس اولویت ها کاری زمامداران قرار نداشته است چه در بسا موارد منفعت بیرونی ها در تناقض با منفعت مردم بیچاره و بیکاره ما قرار گرفته است؛ بیرونی های که در این ده سال اخیر همه کاره بوده اند. اینجاست که این مردم بیکاره افغانستان نمیتوانند از مساعدت های جامعه بین المللی سود درست بردارند چه رهبرهای سیاسی آنان نتوانستند منفعت خود ها و ملت شان را در منفعت بیرونی ها دنبال کرده و از ازدواج منفعت های متقابل به نفع کشور استفاده به عمل آورند. لیکن تاریخ در مورد این همه بی انصافی ها و حق تلفی ها خاموش نخواهد ماند و با اضافه کردن صفحاتی سیاه بیشتری به فصل های تاریک تاریخ پر رنج و درد ما این خبر عبرت دهنده را به نسلهای بعدی به ارمغان خواهد گذاشت.

بقلم: ع. امیری


[1] Human Development Report 2009

نظر دادن مسدود گشته است.

آخرین نوشته ها