وبگاه تخصصي مجله ميهن، Mihan Magazine Afghanistan
بروزرسانی: ۹:۴۹:۱۹ - سه شنبه ۸ ثور ۱۳۹۴
شعر و شاعر دستِ اول

شعر و شاعر دستِ اول

در مطبوعات، رسانه‌ها و حتی گاهی در مجله‌های تخصصی و کتاب‌ها با مطالبی مواجه می‌شویم که شاعران را به دسته‌های مختلف تقسیم می‌کنند. مثلا شاعران دستِ اول، شاعران دستِ دوم و شاعران دست چندم.

در این نوشته البته قصدی برای رد چنین دسته بندیی وجود ندارد هر چند که اگر در این دسته بندی‌ها از شعرها سخن به میان بیاید بهتر است. برای این که هم‌اکنون هستند شاعرانی که شاید در دسته‌بندی‌ها، شاعران دست اول محسوب شوند در حالی که همین شاعران شعرهایی هم دارند که شعرهای دست چندم هم به حساب نمی‌آید.

البته نگاهی به تاریخ شعر فارسی نیز این مسأله را ثابت می‌کند. ما در این تاریخ طویل و عریض با توجه به کثرت شاعران در حوزه‌ی زبان فارسی از تعداد کمی می‌توانیم به عنوان شاعران دستِ اول نام بگیریم؛ نام‌هایی مانند: حافظ، سعدی، مولانا، فردوسی، خیام، بیدل، رودکی و نام‌های کم دیگری مانند این‌ها که هر کدام از زاویه ای از زوایا توانسته‌اند خود را به صدر فهرست شاعران تاریخ ادبیات نزدیک کنند. اما در آثار تعدادی از همین بزرگان نیز گاهی با شعرهای دستِ دو و حتی دستِ چند مواجه می‌شویم و این در حالیست که در بین شاعران دستِ دوم و دستِ چندم گاهی با شعرهایی مواجه می شویم که در ردیف شعرهای دستِ اول می‌توانیم از آن‌ها یاد کنیم.

نمونه‌های بارز و برجسته‌ی چنین کارهایی ترجیع بند هاتف اصفهانی، مسدس وحشی بافقی و شعرهای پراکنده دیگری از شاعران است که حتی گاهی به قوت شعرهای شاعران نام آور زبان فارسی بر زبان و در دل فارسی زبانان از جایگاه ویژه ای برخورداراند.

در این جا بد نیست اشاره‌ای هم به ادبیات معاصر شود.

در این دنیا نیز شاید عده‌ی زیادی متفق‌القول، از اهالی ادبیات بتوانیم پیدا کنیم که شاعران بزرگ ادبیات معاصر را در نام‌هایی مانند نیما، شاملو، اخوان، فروغ، سپهری و چند نام محدود دیگر خلاصه می‌کنند و همین عده‌ی زیاد از دیگران به عنوان شاعران دستِ دوم و دست چندم یاد می‌کنند در حالی که شاعران دیگر در دایره ادبیات فارسی معاصر کارهای درخشان زیادی را ارایه کرده اند که این کارها در سایه‌ی دیگر شعرهای‌شان یا به فراموشی سپرده شده و یا با چوپ نام شاعر بر فرق آن‌ها کوفته شده که رابطه‌ی معکوس آن را در شعرهای شاعرانی که از آن‌ها نام گرفته‌ایم می‌توانیم بجوییم که شعرهای ضعیف‌شان در سایه‌ی نام و دیگر کارهای‌شان رنگ و رویی غیر از واقعیت وجودی خود را گرفته اند.

با این حساب ما وقتی دسته بندی دقیق‌تری از شعر خود می‌توانیم داشته باشیم بهتر این است تا از شعرهای دستِ اول و دستِ چندم یاد کنیم تا از شاعران آن‌ها؛ هر چند از درون همین دسته بندی هم می‌توانیم به دسته‌بندی شاعران برسیم اما مقدم دسته بندی شعرها بر شاعران است.

اما شعر یا شاعر دسته اول چیست و کیست؟

در باب این بحث به نظر من مهم ترین وجه تفاوت بین آن‌ها و دیگر شعرها و شاعران “خود” بودن‌شان است و “دگر” بودن دیگران و دیگر شعرها. به این معنی که شعری و شاعری هر قدر بیشتر توانسته باشد به زبان، عاطفه، تخیل و اندوخته های خود و شاعر خود متکی باشد تا به زبان، عاطفه، تخیل و اندوخته های دیگران و دیگر شعرها به همان اندازه در بین دیگران می‌توان او را از دیگران مجرد دانست.

البته این وجه به معنای نفی دیگر وجوه قوت شاعران نیست که می‌تواند بر ضعف یا قوت آن‌ها تأثیر بگذارد؛ بلکه می‌خواهم از این ویژگی، در صدر ویژگی‌های شاعران درجه اول نام بگیرم.

دلیل این مدعا سردمدار شعر مدرن فارسی یعنی نیماست. نیمایی که تا پیش از ابداع شعر نیمایی شاعری دست چندم در حوزه‌ی شعر زمانش بود چگونه توانست به جایگاه امروزی خود دست یابد؟ آیا مهم ترین دلیل این مسأله را نباید در رجوع او به “خود” و اندوخته‌های درونیش دانست؟ آیا مهم‌ترین دلیل این مسأله در این نبود که در موقع سرایش و وقتی که اراده کرد نیما، نیما شود دیوان‌ها و مجموعه‌های شاعران دیگر را البته نه به معنای نفی، بلکه به معنای خودجویی بست و گوشه‌ی طاق گذاشت و قدم به میدان سرایش نهاد؟ بدیهی است این مسأله مهم‌ترین نقش را در نیما شدن او بازی کرد.

اگر شما هم به این باور هستید که شعر نیمایی سرودن، تنها کوتاه و بلند کردن مصرع‌ها نیست و نیما پیشنهادات دیگری هم داشت که بر علاوه شکستاندن شکل ظاهری شعر، نظام درونی آن را با بیشتر شاخصه‌ها و ویژگی‌هایش، آگاهانه و عامدانه و نواندیشانه دگرگون کرد به این نکته‌ی روشن واقفید که نیما دیوان‌های تمام شاعران پشت سرش را فقط از نگاه وزن و قافیه نبست که هیچ منظری و روزنه‌ای جز اندوخته‌های ذهنی و آن چه از دیوان‌های گذشته‌گانش در ذهن او ته‌نشین شده بود و با جانش آمیخته بود و جزئی از ذات او شده بود برای خود باقی نگذاشت و با این اندوخته‌ها جان، طبیعت و دریافت ویژه‌اش از زبان و پیرامونش را آمیخت و ارایه کرد.

البته نیما از آن دسته کسانیست که در هر دوره اگر بخواهیم از شاعران درجه اول یاد کنیم ناگزیر نام یک نفر باید در صدر بیاید و در دوره ما نام نیما در صدر قرار خواهد گرفت با وصف این که شعر نیمایی بعد از او ادامه پیدا کرد و شکوفا شد و به استثنا چند شعر نیما باید به دنبال نمونه‌های خوب آن در شعرهای بزرگانی مانند اخوان و سهراب و… بگردیم اما هیچ گاه نمی‌توانیم نام این دو و کسان دیگری‌ که در این مسیر خوب درخشیده‌اند و حتی گاهی بهتر از خود نیما شعر نیمایی گفته‌اند را مقدم بر او بیاوریم و مهم‌ترین دلیلش هم دست اول بودن نیماست نه به این معنا که معتقد باشم کسانی مانند اخوان و سپهری دست دوم‌اند که در همین نوشته از آن‌ها به عنوان دست اول یاد کرده ام اما نیما شعر نیمایی را بنیاد نهاد و اخوان و سپهری شعر نیمایی سرودند بدیهی است بین این‌ها تفاوت زیادی وجود دارد.

حتی در مورد کسی مانند شاملو که بنیان دیگری را نهاد و ما امروزی شعری به نام شعر شاملویی داریم در مقایسه با نیما همین برخورد وجود دارد با وصف این که امروز شاعران زیادی داریم که به طبعیت از او شعر می گویند که در مقایسه به شاعران نیمایی سرا این تعداد به مراتب بیشتر است اما شاملو هم ادامه‌ی طبیعی نیما بود کسی که در همان مسیر با فردیت بیشتری حرکت کرد و از این منظر نسبت به دیگر پیروان نیما جایگاه ویژه تری دارد.

با آن چه تا این جا آمد ضروری می نماید تا راه بروز برداشت دگرگونه از این بحث را بست و باید برای تحقق این هدف به دو نکته اشاره کرد:

یک: سیر ادبیات کلاسیک تا زمان نیما را اگر مروری نماییم خواهیم دید خود این حرکت نقش ارزنده ای را در شکل گیری شعر نیمایی بازی کرده است. نمونه اش این است که شعر نیمایی شاید از نگاه درونمایه به طور مثال با آثار شکل یافته در سبک عراقی و کارهای کسانی مانند حضرت سعدی و مولانا و حافظ تفاوت‌های زیادی داشته باشد و از منظر نوع بیان نیز این تفاوت‌ها را بتوان برجسته کرد اما بین شعر نیمایی و سبک‌هایی مانند هندی و بازگشت این تفاوت با آن شدت سابق به مشاهده نمی‌رسد هر چند شعر نیمایی با هر کدام از این سبک‌ها تفاوت‌های ویژه خود را دارد.

دو: بدیهی است تا به امروز هم اگر ما بخواهیم به شعرهای درخشان ادبیات فارسی اشاره کنیم باید در قدم اول به ادبیات کلاسیک رجوع کنیم و از این گنجینه بزرگ یاد کنیم و این شعرها در راهگشایی برای شاعران بعد از خود در طول تاریخ تأثیر عمیق و دقیقی گذاشته اند. آن چه در چند پاراگراف بالاتر با عنوان این که شاعر دست اول کسی است که به “خود” رجوع کند آمد به این معنا نیست که از راهگشایی تاریخ ارزنده ادبیات غافل شود. این مسأله غیر ممکن است. منظور از اشاره به این موضوع این است که استفاده از هیچ اثری نباید جنبه‌ی تقلیدی به خود بگیرد و فردیت شاعر را در درونش نابود سازد. نمونه‌ای برای روشن تر شدن این موضوع حضرت حافظ است که بهترین استفاده از گذشته‌اش را کرد و عصاره دیوان خاجوی کرمانی را با جان خود در آمیخت و با طبیعت خود ورز داد و تا جایی پیش رفت که شاید امروز بتوانیم از او با عنوان صدر نشین شاعران تاریخ ادبیات فارسی یاد کنیم.

با آن چه تا این جا آمد می‌خواهم بگویم استفاده از کارهای صورت گرفته در دنیای معاصر و توسط شاعران تاریخ ادبیات و حتی شاعرانی بیرون از مرز های زبان فارسی می‌تواند راهگشا باشد اما در قدم نخست شعر و شاعر دست اول آن است که در آثارش بیشتر دیده بر دیگر شاعران بسته باشد و البته باز با تأکید می گویم نه به معنای نفی آن‌ها.

روح الامین امینی

نظر دادن مسدود گشته است.

آخرین نوشته ها