وبگاه تخصصي مجله ميهن، Mihan Magazine Afghanistan
بروزرسانی: ۹:۴۹:۱۹ - سه شنبه ۸ ثور ۱۳۹۴
نقدی بر تاسیس دولت اسلامی مجاهدین در کابل با گذار از پنج مرحله تاریخی

20 سال  پیش، انقلاب اسلامي دشوار گذار افغانستان با عبور از 5 مرحله تاریخی، در هشتم ثور سال 1371 / 25  اپريل 1992 به پيروزي رسيد، اما بنابر عوامل داخلي و دسايس پيدا و پنهان خارجي تبديل به سيستم نگرديد و نتوانست و يا نگذاشتند كه از دل آن نظامی با ثبات و قدرتمند بدر آيد. انقلابيون در وهله نخست با اعلان دولت اسلامی، چار و ناچار دچار شعار زدگي شعار های تند و بنیادگریانه ای گردیدند که در جریان 14 سال انقلاب سر داده بودند. رهبران گروه های جهادی انقلابی که بیرون از مرز های کشور روند مبارزه و جهاد مردم را پشتیبانی و یا رهبری می کردند، فاقد كياست سياسي و تمكين رهبري از آب در آمدند، شعار هاي اسلامی صد در صدي، برخورد ها و موقف گیری های سیاسی ایدیولوژیک آنان در عرصه های سیاست خارجی و مناسبات داخلی، كشور را به انزواي سياسي كشانید.

آنان به فكر تحقق انترناسيوناليزم اسلامي در كشور بودند، اندیشه ی كه سید قطب بانی آن بود و سال هاي سال در قالب يك شعار انقلابي باقي مانده بود و محملي براي تحقق آن در هيچ كشور اسلامي سراغ نمي‌گرديد. اندیشه ی که با چالش و درگیری مذهبیی که از « قم » رهبری می شد، مواجه بود.

رهبران سياسي جهاد كه در ایران و پاکستان، بسر مي‌ بردند و از بركت مجاهدت ها و مبارزات مردم و ميادين نبرد مسلحانه وارد كشور شده بودند، نمي‌دانستند كه شعارها، کنش ها و منش های شان تا قبل از پيروزي و بعد از آن بايست  تازه و متفاوت باشد- پرسش جديد پاسخ جديد مي‌طلبد- روش ها و منش هاي سنتي و بنیادگرایانه خود را برای نظام سازی، تصحيح نكردند. براي اداره مملكت و نوع حكومت خود نه برنامه مدون داشتند و نه تعريف مشخص، در حاليكه چهار ده سال براي گرفتن قدرت سياسي و اداره مملكت در بیرون از مرز های کشور بدور از دود و آتش و جنگ و خمپاره و بمب افگن، در تقلا و تكاپو بودند.

زماني كه درشعاع مداخلات آشكار و غرض آلود همسايه ها و بي تفاوتي كشور هاي غربي و دول اسلامي شعله هاي جنگ و تعدي در كابل بالا گرفت، معلوم گرديد كه هيچ كشوري در وجود این «عالیجنابان» صلاحيت و توانمندي سياستگذاري و اداره كشور را تشخيص نداده بودند، چون که تأمين روابط و مناسبات خارجي آنان در روند انقلاب و حتی بعد از آن، بدست جریان های سیاسی استخباراتی، اسلام آباد و تهران افتيده بود که در محافل جهاني از نهضت مقاومت مردم افغانستان نمايندگي مي‌كردند و هر آنطوري كه خود و سياست هاي دراز مدت شان در قبال افغانستان حكم مي‌كرد به معرفي رهبران جهاد، آرمان ها و پيام هاي جهاد و انقلاب اسلامی مردم افغانستان، پرداختند.

فضيلت مآبان (آقایون رهبران) شايد فكر مي‌كردند كه دوستي و دشمني در سياست دايمي است. دشمني و رقابت دو کشور همسایه بویژه پاکستان، در باورهاي آنان نمي‌گنجيد. چون به رويارويي منافع ملي افغانستان با پاكستان و پيشينة آن يا باور نداشتن و يا آنرا متعلق به رژيم هاي گذشته مي‌دانستند و يا بدتر از آن، سياست مداخله جويانه پاكستان را در قبال افغانستان در چارچوب مخالفت و سياست هاي شهید مسعود (رح) در قبال پاكستان تعريف و ارزيابي مي‌نمودند.

خلاصه؛ اين پيش آمدها و عمل‌كردها، افزون طلبی ها و تمامیت خواهی ها، بهانه جویی های عاقبت نیاندیشانه، طرز تلقي ها و ساده انگاري ها، جنگ افروزی ها و موشک پراگنی ها، خرد نورزی ها و نظام زدایی ها, ایجاد شورای هماهنگی- برای جنگ و غارت و ویرانی- و اعمال سایر سیاست های دیکته شده دیگر، در شعاع تقابل منافع کشور های منطقه و فرا منطقه در قبال افغانستان، سبب مي‌شود تا انقلاب در مرحله بعد از پيروزي در ابعاد گوناگون سياسي- فرهنگي  اقتصادی و طرح رفرم هاي اصلاحي و ترقي خواهانه خويش سترون باقی بماند و توان رسيدن به قله های پيروزي نهائي و ثبات پايدار را از دست بدهاد.

به هر حال این انقلاب را که به لحاظ همگانی بودن و نقش بی شایبه و همه جانبه مردم در به ثمر رسانید آن با دادن ملیون ها نفر شهید و معلول و آواره، مسیر تاریخ سیاسی کشور را عوض کرد، به«جنگ سرد» نقطه پایان گذاشت، به شکست ناپذیری ارتش سرخ و حقانیت اندیشه جهانی مارکسیزم لنینیزم در عرصه نظام سازی، خط بطلان کشید،  می توان در کنار سایر انقلاب های کبیر گیتی قرار داد، و به آن « انقلاب کبیر»، لقب داد. این انقلاب از خم و پیچ های 5 مرحله ی تاريخي می گذرد :

1 – قيام هاي مردمي( 58- 1357)؛ اين قيام ها كه مبناي حركت هاي سازمان يافته بر ضد رژيم كمونيستي گرديد به شكل خود جوش در مقابله با رفرم ها و فرامين انقلابي رژيم كه بر مبناي رفرم هاي انقلاب بلشويكي 1917 روسيه و ايديولوژي ماركسيزيم لنينيزيم استوار بود، اسلام و مشاعير اسلامي، دين و دين باوري، نواميس ملي و خانوادگي مردم  را نشانه گرفته بود، صورت گرفت.

2 – انسجام ( 1359 )؛ منسجم شدن مجدد نهضت اسلامي در خارج از كشور و هسته گزاري آن در قراء و قصبات داخل افغانستان با اعزام گروپ هايي از رزمندگان و جهادگران داوطلب بود، كه وظيفه داشتن موجي را كه احساسات مردمي بر ضد رژيم ايجاد كرده بود، همچنان مواج نگهدارند و مردم را متشكل ساخته آموزش هاي لازم را بدهند.

عبور موفقانه از دو مرحله اول ودوم تداوم مبارزه و جهاد مردم افغانستان را تضمين كرد.

3 – حمايت بين المللي (60- 1361)؛ آغاز حمايت هاي بين المللي در پي پر آوازه شدن؛ شجاعت، فداكاري، مردانگي تحمل، پايداري و صلابت ديني مردم افغانستان در مقابل قشون سرخ پيروزمند در جنگ دوم جهاني، بدست آمد كه نيمي از دنيا را رياست مي‌كرد. اين مبارزه بي امان مردم ما سبب شد تا توجه جهانيان كه از شيوع انقلابات سوسياليستي و كارگري در كشورهاي شان نگران و هراسان بودند، به جانب  افغانستان جلب کند و اين كشور را بمثابه يك ميدان گرم و استراتيژيك جنگ سرد، مورد حمايت خويش قرار دهند و از آن باتلاقي براي قشون شوروي بسازند، چون باتلاق ويتنام براي امريكا. اين پيش آمد موجب گرديد تا افغانستان در اقصاء نقاط جهان شناخته شود كه قبل بر آن اين چنين شناخت عمومي و جهاني از اين كشور وجود نداشت.

4 – مبارزه همگاني (61-1369)؛  مرحله چهارم بسيج شدن تقريباً اكثريت قريب به اتفاق مردم در سرتاسر كشور در قالب يك مبارزه همگاني در تمام سطوح و طبقات جامعه بود. اين مرحله را مي‌توان مرحله حمايت ملي از جهاد مسلحانه یا انقلاب اسلامی بر ضد اشغالگران و آميزش عمومي مردم با روند جهاد و مبارزه براي آزادي وطن و نجات استقلال سياسي و اقتدار ملي كشور دانست. كه با تأسف براي جذب و ساماندهي عناصر كار آمد و مجرب اين رستاخير ملي و خودجوش بستر مناسبي از سوي سران گروه هاي جهادي ايجاد نگرديد در حاليكه اساتيد و دانشمندان، مديران و سياستمداران، متخصصين و اهل خبرة مملكت، در گام نخست همه به قصد ادامه مبارزه عليه رژيم كمونيستي، به  ایران و پاکستان هجرت نمودند، ليكن نسبت برخوردهاي جاه طلبانه و تهديد آميز، ايديولوژيك و عاقبت نيانديشانه در يك كلام ديكته شده، اين قشر كارآمد اداري و سياستگذاري و حتي آناني كه از زندان هاي رژيم آزاد شده بودند، ناگزير دست به مهاجرت دوم زدند. در واقع این فرار مغز ها و کادر ها، نقیصه ی بزرگ و جبران نا پذیری بود که پس از پیروز انقلاب، موقع نظام سازی، تبارز یافت، این نقیصه بزرگ دردی بود که مسعود شهید همواره از آن رنج می برد.

5 – رسيدن به پيروزي (68-1371)؛ از لحاظ سياسي دشوارترين مرحله پنداشته مي‌شود، قواي اتحاد شوروي از كشور رانده شده است، شتاب زدگي در ميان سران گروه ها در «پيشاور» و« قم» آغاز مي‌شود. هر كدام عمر رژيم كمونيستي كابل را از روي احساسات، ساده انديشانه پيش بيني مي‌كنند. يكي سه روز تا يك هفته، ديگري دو هفته يا يكماه و آن يكي ديگر تا سه ماه، داكتر نجيب رئيس حكومت كابل را مهلت حيات و بقا مي‌دهند. چون اطلاعات و ارزيابي شان از توانائي رژيم و جبهات خودشان غير واقعي و تهی از هر نوع بينش عميق سياسي و نظامي بود، لذا انتظار معجزه را داشتند. ولي مردي از تبار آرش و از سلالة حمزه، از دره ها و كوه پايه هاي هندوكش انديشمندانه فرياد بركشيد كه نه! « ما حد اقل به سه سال ديگر نياز داريم تا رژيم را از پا در آوريم و روس ها واقعاً مجاهدين را با اين خروج ناگهاني شان در وضعيت نامساعدي قرار دادند مجاهدين نيروهاي آماده براي اداره شهرها ندارند و خود را نساخته اند، ما وارد مرحله جديدي شده ايم كه تمام مجاهدين كشور آمادگي ورود به اين مرحله را ندارند. شيوه هاي جنگ بايد تغيير بخورد. {مراد از مرحله جدید مسوولیت پذیری و نظام سازی است} مجاهدين نياز به تعليم و تربيه دارند تا اوضاع و شرايط جديد به آنان تفهيم گردد. وظايف و مسئوليت‌هاي خود را كه با توجه به تصرف مناطق وسيع، شهرهاي ولايات و ولسوالي ها تغيير مي‌كند،درك كنند و آن را بشناسند.»

چنانچه شاهد بوديم كه عمر رژيم نجيب به طول انجاميد. سركوب كودتاي تني- گلبدين، ناكامي مجاهدين، عرب ها و پاكستاني ها در جنگ جلال آباد به رژيم كابل ثبات بخشيد و روحيه افراد آن را بالا برد، داكتر نجيب كمربند امنيتي شهرهاي مهم كابل، هرات، قندهار، مزار شريف و جلال آباد را گسترش داد و مجاهدين را در چند حلقة امنيتي به عقب كشيد، مشي مصالحه ملي نجيب، شمار از فرماندهان و سران گروه ها را كه به اثر ناكامي جنگ جلال آباد مأيوس شده بودند اغوا كرد و تمكين سياسي و نظامي را از آنان ربود.

«بينان سيوان« نماینده خاص سرمنشی ملل متحد، بي باكانه و بي توجه به مبارزات چندين ساله ملت افغانستان و پيام اين مبارزه در صدد ابقاي رژيم نجيب و نوعي ائتلاف مجاهدين با او بود. در واقع این شیوه کار «بینان سیوان»  شک و تردید های فراوانی را میان مجاهدين داخل کشور، پدید آورد. بویژه رهبری شورای نظار سابق شهید مسعود، در اين طرح افق روشن و صداقت لازم را نمي‌ديد و آينده آنرا به نفع رژيم كمونيستي و سركوبي نهضت مقاومت مردم، استهزاء و تشهیر انقلاب اسلامی افغانستان تلقي مي نمود، مسعود روند ناگواری را پیش بینی می کرد و از وقوع آن هراس داشت که طی این یک ده اخیر پس از شهادت آن بزرگ مرد، بر سرنوشت مجاهدان، تاریخ و ارزش های متعالی جهاد و انقلاب اسلامی، مستولی ساخته اند.

مشي مصالحه ملي داکتر نجیب الله آنقدر پيش رفته بود كه حتي كشورهاي همسايه و حامي مجاهدين را به خود باورمند ساخته بود. تا حدي كه به گروه هاي تحت فرمان و مستقر در كشورهاي خويش دستور داده بودند تا در چارچوب مشي مصالحه ملي در ساختن يك حكومت ائتلافي با داكتر نجيب شريك شوند. كه در پي آن مذاكرات مستقيم بين نمايندگان رژيم نجيب با نمايندگان بعضي از گروه هاي جهادي در سوريه تحت نظر ايران و در عراق تحت نظر پاكستان آغاز گرديد.

و اما اراده خداوند به پاس خون پاك شهدای كه عاشقانه چه در ميادين جهاد به مصاف اهريمن و دژخيمان زمان شتافته بودند و چه در زندان هاي مرگبار رژيم شكنجه كنان جام شهادت سركشيدند و چه بسا به يمن اشك يتيمان و مادران داغدار و آه زنان و همسران چشم به راه مانده و شب زنده داري پدران كمر خميده چون كوه استوار شهيدان و معلولين، طور رفته بود که مجاهدين و مبارزين كشور را از كوره راه حوادث انقلاب پيروز و سربلند، بدر كناد.

اين پيروزي خيلي صميمانه و ميهني بود و همينطور تأثير ناپذير از جائي و كجائي بود. اما رشك برانگيز و باور نكردني و غير قابل تحمل براي کشور های فرا منطقه و همسايگان ما بویژه پاكستان و نواز شريف صدراعظم وقت آن كشور بود.

این کشور ها؛ سياست خصمانه ای در پيش گرفتند و هر كدام مأمورين و وابستگان خويش را يكبار ديگر مورد نوازش و تفقد قرار داده سلاح هاي شان را پر از باروت و كيسه هاي شان را پر از دالر و كلدار  و تومان و ریال و درهم، نمودند تا كابل زيباي وطن را بسوزانند آنچناني كه – جنرال اختر- گفته بود. و چنان هيزمي فراهم ساختند و از آن آتشي در آشيان من و تو افروختند كه كماكان تا هنوز به خاموشي نگراییده است.

واقعاً ملت مان حيران و هراسان و با كوله باري از زندگي و خاطرات شيرين با هم بودن، از اينجا به آنجا مي‌رفتند و نمي‌دانستند كه چرا مورد تجاوز دوم قرار گرفته اند و برايشان باور كردني نبود. چون اين بار لباس تجاوزگر، لباس اسلام همرنگ لباس خودش و پایگاهش مسجد، بود. مردم هميشه فكر مي‌كردند كه لباس تجاوز سرخ است و پایگاهش کرملین و کلیسا است. اما كمي دیر تر پي بردند، كه نه!؟ لباس تجاوز مي‌تواند به رنگ سبز، سياه، سفيد هم باشد و پایگاهش هم مسجد و مدرسه. این تعادل خود آگاهی دینی و خود آگاهی ملی میان مردمان آگاه این مرز و بوم، اندیشه مقاومت ملی را، پدید آورد که منجر به ایجاد جبهه مقاومت ملی برای دفاع از افغانستان، گردید.

بي ترديد بايد گفت كه جنگ ها در افغانستان ظاهراً در شعاع اختلافات گروهي شكل گرفت و اصل كار اهداف نامشروع و پشت پرده همسايه هاي مداخله گر بود، كه بعدها به تجاوز آشكار و بي شرمانه همسايه جنوبی ما به كشور انجاميد. در واقع مردم هنوز زخم های تجاوز ارتش سرخ بر پیکره میهن را التیام نبخشیده و نفس راحتی نکشیده بودند که ناگهان کشور و ارزش های ملی و میهنی و عقاید متعادل دینی خویش را در برابر تجاوز دوم یافتند، تجاوز دوم به مراتب ویرانگر و وحشیانه تر از تجاوز اول بود، بود. تجاوز اول افتخارات زیادی را نصیب مردم افغانستان ساخت اما تجاوز دوم نه تنها تمام آن افتخارات ملی و جهانی را از کف مردم ما ربود، بلکه آتش نفاق و منازعه ملی و تمامیت خواهی و برترجویی های قومی را در جامعه  بیشتر از پیش، شعله ور و نهادمند ساخت. تروریزم و قاچاق مواد مخدر را  درج هویت افغانی نمود، وقار و حیثیت کشور وآبروی فرهنگی مردمان ساکن در این سرزمین پر افتخار را در سطح بین المللی، از میان بٌرد.

این رخداد ها؛ بار ديگر سبب شد تا ملت عزيزمان  تا به امروز مظلومانه نظاره گر جنگ و نا امنی در كشور شان باشند و در نتيجه چنان شد كه افغان ها خود در آتش دوم بسوزند انقلاب شان به ثمر ننشیند و از رفتن به مراحل بعدی باز ماند. ملت هاي دربند كمونيزم و اتحاد شوروی در ساير كشورها آزادي خود را جشن بگيرند و ديوار برلين را يك شبه فرو ريزند.

گویی سر نوشت کشوری به نام افغانستان از بدو تاسیس در دایرةالمعارف الهی مصداق این بیت شعر حضرت حافظ رقم خورده است:

جام می و خون دل هریک به کسی دادند        در دایـره ی قسمت اوضــاع چنین  باشــد

نگارنده: انجنیر توریالی غیاثی

نظر دادن مسدود گشته است.

آخرین نوشته ها