وبگاه تخصصي مجله ميهن، Mihan Magazine Afghanistan
بروزرسانی: ۹:۴۹:۱۹ - سه شنبه ۸ ثور ۱۳۹۴
ها خون دل خورده تا ذهنش را باد نبرد

“پرده های اتاق برای کسی که همیشه در خانه می ماند و کمتر از خود حتا بیرون می رود خیلی خوب است و این امکان را به او می دهد که گمان کند پشت آن ها چیزی غیر از آن چه که در حقیقت هست وجود دارد صبح که در اتاقم نشسته ام گمان می کنم در پشت پرده کویری هست که گاهی در آن بادی گونی سرگشته را با خود می چرخاند ظهر در آن طرف پرده شهری دور افتاده و متروک عصر باراندازی در کنار بندری قدیمی که همه کشتی هایش را آب برده است و شب هیچ جز خلایی که همیشه هست.”

غرق شدن در خود و اندیشیدن به دنیایی که حتی سکوتش را کلمه ها تعبیر می کنند غرق شدن در خود و رفتن به خلسه ای که خلوصش نه به دنبال جذبه ای عارفانه است و نه شوقی عاشقانه نه بار شریعت را به دوش می کشد و نه از فلسفه طریقت چیزی می گوید غرق شدن در خودی که فقط از رابطه هستنده ای به نام انسان حرف می زند با پیرامونش با طبیعتش و با خودش که در همه کلمه هایش جاریست کلمه هایی که در گذری به نام “ها” گرد هم آمده اند و هر کدام نقش خودشان را بازی می کنند و آرایه های بیرونی و درونی شان آرایه های درونی و بیرونی نویسنده است که به شکلی از اشکال و نحوی از انحا جان گرفته و بر سپیدی کاغذ دویده است در پشت پرده اتاقی که از آن سویش شهر با دگرگونی روح نویسنده به دگرگونی می خورد.

ها ریشه دوانده به سوی آسمانی که در جان نویسنده وسعت گرفته و “گور سربازی گمنام که دیگر بیرقی هم بر آن نیست که باد آن را تکان دهد و رنگ هایش را با خود به دورها ببرد.”

ها در درون نویسنده اش حرف می زند اغلب با مخاطبی که در درونش نفس می کشد مخاطبی که یا اوست یا در درون اوست و یا برعکس مخاطب ها نمی تواند از این سه طیف مجزا باشد.

ها گاهی کلمه است گاهی جمله و در بلند ترین حالت پاراگراف. ها به قدری کوچک است که در یک نفس می شود 376 صفحه اش را خواند و به قدری بزرگ است که یک پاراگرافش یک هفته خواندن می خواهد.

حرف هایی از دست ها حرف هاییست که هر روز در سر ما می چرخد می چرخد و می چرخد تا عاقبت مانند گونی سرگران و سرگشته در هزار توی ذهن مان گم می شود و به فراموشی ابدی می رسد “فراموشی دارد در موی رگ هایم راه می رود: شبیه بیابانگردی که عمرش را بر سر طی کردن گذاشته باشد.” مثل کلمه هایی که از دهانی رها می شود و بادی می آید و در صد و بیست روز آن ها را صد بیست قرن از ما دور می کند یا به جلو یا به عقب و تنها فراموشی ست که حرف آخر را می زند همان طور که حرف اول را زده. “به گمانم هر آن چه که در زیر آسمان است می گذرد حتی خود آسمان نیز می گذرد.” ها خون دل خورده تا ذهنش را باد نبرد.

در این روزگار انبوه نوشتار از سر و روی مان بالا می رود مثل آبی که کم کم راه نفس را می بندد و خفگی یک لحظه ما را می برد پشت همان دیوار بلندی که آن طرفش پیدا نیست اما در این انبوهی نوشتار گاهی نوشته ای از نوعی دیگر پنجه می برد بر تار بی نام نشانی که در پستوی دل هر آدمی خاک می خورد و ها دقیقا در این مقام نقشش را به خوبی بازی کرده ها در درون من حرف می زند:

“قایقی را که خالی مانده و قایق رانی که دیگر نیست. او رفته است و دیگر قایق روی آب تکان نمی خورد. فلس ها و بقایای ناچیز ماهی مرده در دهان ماهیان دیگر، پرکاهی ست که بر هر سو می رود. رد قدم هایی که از جایی تا کرانه آب ها آمده بود رودخانه ایست خالی. ابر با خاطرات ابرها و هواها، و همه ذرات حیات های دیگر، دارد کم کم از بین درز تخته های کف قایق داخل می آید و قایق را پر می کند. حتما تا چند روز دیگر قایق در آب ها فرو خواهد رفت و ناپدید خواهد شد و آب خواهد ماند و آب؛ بدون هیچ حرکتی. بدون هیچ قایق و قایق رانی.”

این عبارت ها مانند عابران غمگینی از کنار ما می گذرند بی کلمه ای بر لب بی حرفی بر زبان مانند سینمای صامت از کنار ما می گذرند با تصاویری اندوهناک و ملالی خواستنی که در جان هر کسی رسوب نمی کند.

ها در زیر پوست زمان ما حرکت می کند جایی که دیدنش کار آسانی نیست همان طور که باید رگت را بزنی تا خون زیر پوستت به بیرون فوران بزند بخورد به صورتت سراپایت را بیالاید باید رگت را بزنی تا اندام لزجش را بتوانی در بین انگشتانت لمس کنی ها دقیقا در همان جایی از زمان ما حرکت می کند که خون در اندام ما می دود باید رگ جانت را زده باشی تا بتوانی با او بیرون از هر قرار دادی ملاقات کنی ها یاس فلسفی نیست و سراغی از سرخوشی و امیدوارگی نیز نمی دهد ها در بین همه این ها ایستاده است و با خودش حرف می زند و کلمه ها مانند تکه تخته هایی در آن کنار هم میخ شده اند ها فقط قایق کوچکی ست که در اقیانوسی بزرگ با موج ها بازی بازی می کند موج هایی که خلاف توقع، اکثرا آرام اند و گاهی به او می کوبند. ها کلمه نیست؛ عبارت نیست؛ جمله نیست؛ پاراگراف نیست؛ کتاب نیست؛ ها ها دقیقه هایی بودند که از کنار ما می گذشتند و چند دقیقه بعد بی هیچ نشانه ای فراموش می شدند اگر سال 1383 بازی دیگری با نویسنده می کرد.

روح الامین امینی

نظر دادن مسدود گشته است.

آخرین نوشته ها