وبگاه تخصصي مجله ميهن، Mihan Magazine Afghanistan
بروزرسانی: ۹:۴۹:۱۹ - سه شنبه ۸ ثور ۱۳۹۴
پناه جویان افغان در ایران؛ فرصتی برای تمهید معیشت، ابزاری برای تهدید سیاست؟!

پديده ي پناه جويی افغان ها به ايران، چيستي و چگونه زيستن و نزيستن و اقامت و عدم اقامت جامعه مهاجر افغان درآن كشور، از مسايل بغرنج و پر تنشي بوده است كه هماره بر روابط و مناسبات سياسي فرهنگي اقتصادي دو كشور، سايه افگنده است، كه هر از گاهي دولت مردان ايران بنا بر ملحوظات سياسي و اجتماعي و اقتصادي، دولت افغانستان را تهدید، به خروج اجباري و کتله یی آنان از کشور متبوع شان، می کنند. چناني كه در اين اواخر؛ ابوالفضل ظهره وند سفیر ایران در نشستی که با رییس مجلس سنای افغانستان داشته، با لحن تهدیدآمیزی گفته است در صورتی‌که موافقتنامه همکاری های استراتیژیک افغانستان – امریکا، توسط پارلمان افغانستان مورد تایید قرار گیرد، ایران مهاجران افغان را از آن کشور، اخراج خواهد کرد. در اين مجال سعي خواهد شد تا پيرامون چيستي و پيدايي اين پديده اجتماعي در افغانستان كه پهنه هاي عميق اقتصادي، فرهنگي جغرافیایی و سياسي نظامي دارد، پرداخته شود. پدیده ی که هماره چونان «‌شمشیر داموکلس» از سوی جمهوری اسلامی ایران، بالای سر دولتمردان افغان، قرار می گیرد.
توقع می رود، حافظه تاریخی دولتمردان جمهوری اسلامی ایران در این زمینه ها، بیدار گردد. تا باشد در رفتار و گفتار شان پیرامون جامعه مهاجر افغان، مراقب باشند و از آن استفاده ابزاری و سیاسی ننمایند و عنایت بفرمایند که روابط و تعاملات فرهنگی دوستانه و انسانی ملت های هم فرهنگ، ما فوق روابط خشک سیاسی دولت ها پنداشته می شود. این روابط طبیعی ملت ها و تعاملات فرهنگی اجتماعی و اقتصادی شان است که روابط سیاسی دولت ها را زنده ساخته سمت و سو، می دهد. اما با تأسف که نوع نگاه مسوولین جمهوری اسلامی به این پدیده، همیشه سیاسی ابزاری توأم با متغییر های سلیقه یی و مذهبی، بوده است. این سلیقه ها گاهی با وحشتناک توصیف نمودن جامعه مهاجر افغان، مبدل به بخشنامه ها و دستورالعمل های سختگیرانه و تعصب بار گردیده مانع گشت و گزار مهاجرین در اماکن عمومی و سد راه جذب بچه مهاجر ها به مکتب و مدرسه، می شود.
البته این سیاست دولت ها در جمهوری اسلامی ایران بوده است نه اخلاق مردم ایران، که با اتخاذ سیاست های آنچنانی به شیوه های مختلف در عوض قانونمند ساختن این معضل، خواسته اند جامعه مهاجر افغان را در افکار عمومی جامعه ایران، تخریب کنند تا بتوانند از شناخت و برقراری مناسبات بیشتر جامعه بزرگ 70 میلیونی ایران با جامعه 2 میلیونی مهاجر افغان در آن کشور، جلو گیری به عمل آورند و این تنها سیاستی است که؛ طی سالیان متمادی در قبال افغانستان از ثبات و یک دستی لازم و برنامه ریزی شده در دولت های مختلف ایران، حکایت می کند.

حافظه تاريخي:

چنانچه آگاهان امور مي دانند ، با اوج گرفتن« جنگ سرد» در مناسبات بین المللی قدرت های بزرگ جهانی، در دهه های 70 و80 قرن 20 ، منازعات و جنگ هاي سياسي ايدئولوژيك در افغانستان نیز از صف بندي ها و جبهه گيري هايي نظامي و سياسي- ايدئولوژيك جهان، شدیداً متأثر بود که تا حدود زیادی؛ از مسكو، قاهره، قم، پيكن، لندن و واشنگتن، الهام می گرفت و بدون ترديد که سازمان هاي جاسوسي شماری از اين كشورها، بازيگران اصلي پشت صحنه اين كشمكش هاي سياسي- ايدئولوژيك، پنداشته مي شود.
اين فعاليت هاي نامريي و پشت صحنه یی، با كودتاي سرطان 1352 / جولاي 1973 شهيد سردار داوود شتاب بيشتري به خود گرفت، افغانستان به ميدان گرم «جنگ سرد جهاني»مبدل گشت و كشتي سياسي مملكت به ساحل سرد «اتحادجماهيراشتراكيه شوروي»، لنگر انداخت.اين تحول عظيم سياسي به پاكستان اين فرصت را داد تا خود را در فهرست كشورهاي تاثير گذار در قبال تحولات سياسي افغاتستان، جا دهد.
جمهوري اسلامي ایران؛ افغانستان دهه 80 قرن 20 در حال جهاد با ارتش سرخ شوروی و افغانستان دهه اول قرن 21 همسو و هم پیمان با نیرو های کمک امنیتی ناتو و امریکا، در حال پیکار و نبرد با تروریزم بین المللی را، اشغال شده اعلام کرد ولی افغانستان نیمه دوم دهه 90 قرن 20 دوره سیاه استبداد طالبان و تهاجم نیرو های چندین ملیتی تروریزم بین المللی سوار بر ماشين جنگي ارتش پاكستان، را که با نیرو های جبهه مقاومت ملی افغانستان به رهبری شهید مسعود، می جنگیدند، يك جنگ داخلی اعلان کرد. اين رويكردن دوگانه، بحث جداگانه ايست كه در مجالي ديگر به آن پرداخته خواهد شد.

پديداري آوارگي و پناه جويي:

پيروزي كودتاي كمونيستي ثور 1357/ اپريل 1978م نورمحمد تركي كه به« انقلاب ثور»معروف است، موجب مي شود تا افغانستان كاملاً به كام اتحاد شوروي فرو رود و وابستگي رژيم كابل به مسكو به اوج خود برسد و آن حركت نامرئي كاملاً برملا گردد. از اين تاريخ به بعد آرام آرام در افغانستان پديده هاي جنگ و نا آرامي پديدار شده و آشنائي مردم ما با واژ هاي «مهاجرت » و پناهجويي، از همين جا آغاز مي گردد كه در واقع نقطه عطف كليه نابساماني ها؛ اختناق و کشتار هاي دسته جمعي، استبداد و سركوب هاي سياسي فرهنگي و عقيدتي، جنگ و آوارگي، و بسي ناهنجاري هاي ديگر، در افغانستان پنداشته مي شود. البته ورود غير قانوني كارگران و متواريان از پيگرد های قانوني، به كشور ايران، پيشنه اي قبل از دهه 70 قرن 20 ، دارد.

انگيزه مهاجرت و پناهجويي:

هنوز دو سال و هشت ماه از عمر حكومت تحت حمايه مسكو دركابل گذشته بود كه ارتش سرخ اتحاد جماهير شوروي مجهز با پيشرفته ترين ابزار آلات نظامي و مسلح با ايدئولوژي كمونيستي ماركسيزيم – لنينيزم، سوار بر ماشين سیاسی تهاجمی كرملين به قصد اشغال افغانستان و راه يافتن به آب هاي گرم اقيانوس هند و خليج فارس و تصرف بازارهاي پر درآمد و سرزمين هاي پر منفعت و حاصل خيز خاور ميانه و ايران، مرزهاي شمالي كشور را در 6 جدي 1359 / دسامبر 1980 از هوا و زمين در نورديد- البته درآن موقع« KGB » سازمان جاسوسي اتحاد شوروي سرشار از خيال پيروزيي حزب توده در ايران بود كه اگر واقعاً مبارزين مسلمان ايران دير جنبيده بودند و انقلاب اسلامي شان به پيروزي نايل نمي شد و اگر بحث توازن قوا در منطقه پس از پيروزي كمونيست ها در افغانستان، از سوي غرب، لحاظ نمي شد و در پی آن مهمتر از همه، اگر دولت نو پاي امام خميني در برابر هجوم صدام از عراق مقاومت نمي كرد، بدون ترديد دكترين اتحادشوروي تحقق ميافت- بدنبال اين تجاوزگسترده ي نظامي سياسي امنيتي، مردم افغانستان در ميان يك جنگ نا برابر و تحميل شده قرار گرفت كه ناگزير در برابر آن به دفاع از حريم مقدسات و نواميس ديني و ميهني خويش به مبارزه و جهاد برخاستند. مسلما ً يكي از تبعات سوء و مشقتبار اين جنگ خانمانسوز همانند همه ي جنگ هاي ديگر، بي خانماني، آوارگي، پناهجويي و مهاجرت مليوني مردم افغانستان به كشورهاي جهان و بویژه ایران و پاكستان بود كه به اين ترتيب جهاد گران و مبارزين افغانستان با پايمردي، شجاعت و با شناخت تكاليف ديني و ميهني خويش، ارتش سرخ را در اين سرزمين ميخكوب كرده نگذاشتند اين قشون آشوب گر، كشور هاي همسایه شان را، در نوردد. بدين منوال در واقع مبارزين افغانستان، كشور و سرزمین شان را به سنگ محك انديشه هاي كمونستي و كانون جنگ هاي توسعه طلبانه ي پيمان نظامي استراتيژيك « ورشو» مبدل ساختند.
لاجرم اين رويداد فاجعه بار، موجب گرديد تا شمار زيادي از اشخاص سر شناس و خانواده هاي آسيب پذير كه خود را متعلق به خانواده بزرگ مبارزه و جهاد در برابر اتحاد شوروي و كمونيزم مي دانستند، بتا سي از فلسفة اسلامي مهاجرت و الزامات اعلاميه حقوق بشر در امور پناه جويان، خود و يا خانواده هاي خويش را كه حدود بيشتراز پنج مليون نفر تخمين زده مي شد، راهي كشورهاي اسلامي و غربي نمايند كه بيشتر آنان در ايران و پاكستان ماوا گزيدند،كه عمدتاً اين گزينش بر مبناي علايق فرهنگي، امكانات مادي، فرصت هاي اقتصادي و شرايط ميسر شده براي هجرت بويژه در روشنايي شعار« اسلام مرز ندارد»، صورت گرفته است.
كمونيزم وسياست هاي پيشرونده ي اتحادشوروي نه تنها خطر بزرگي براي سلامت منطقه بود بلكه تهديد مدهش، ويرانگر و ايستاپذير اقتصادي؛ براي كل جهان غرب، دين و دين باوري در جهان اسلام محسوب مي گرديد. اينجا بود كه جهان اسلام و غرب در قبال قضايا و مسايل دهه هشتاد ميلادي، افغانستان دست بهم داده و از داعيه بر حق مردم افغانستان در امر مبارزه و جهادشان در برابر ارتش سرخ و انديشه هاي كمونيستي ،حمايت همه جانبه نمودند.

آسيب ها و پي آمد ها:

طولاني شدن بيشتر از سه دهه جنگ به اثر دو تجاوز نظامي در افغانستان آسيب مدهشي است كه هنوز پناهجويان و جامعه مهاجر افغان در هر كجايي كه هستند، از آن رنج مي برند و در عين حال، نيازمندي ها، مناسبات فرهنگي و علمي و ضرورت هاي اقتصادي، و اميد به آينده روشن، موجب گرديده است تا اين جامعه مهاجر در جوامع پذيرنده( انصار)، براي امرار معاش به فعاليت هاي اقتصادي و تحصيلي، روي آورند. اين پيش آمدها و حضور دوامدار آنان در جوامع پذيرنده که در نخست با ناگزيري و اكراه همراه بود، ولي به تدريج به لحاظ اشتراكات فرهنگي، جامعه انصار آنان را به خود پذيرفت و روابط اجتماعي و مناسبات اقتصادي ميان آنان شكل گرفت كه در پي آن مسئله ازدواج و ايجاد روابط خانوادگي ميان جامعه انصار و مهاجر پديد ميآيد.
تاجايي كه ديده مي شود بيشترين اين ازدواج ها در سرزمين ايران صورت پذيرفته است. هر چند از نظر تعاليم عاليه اسلام و حكم شرع كه تعلقات ديني و فرهنگي را شرط انتخاب همسر قرار داده مانعي سر راه اين ازدواج ها وجود ندارد، مگر اكثر اين ازدواج ها را دولت جمهوري اسلامي ايران، ثبت نشده و غير قانوني می داند كه همسر ایرانی حق درج نام شوهر افغاني اش را در شناسنامه خود ندارد. ثمره اين ازدواج ها حدود بيشتراز 80 هزار كودك و نوجواني مي باشد كه هويت آنان ميان ايراني يا افغاني مجهول مانده است. در واقع به روايت قانون ج.ا.ا اين دختران ايراني بدون شوهر بچه دار شده اند يعني شوهران شان را به رسميت نمي شناسد، شمار زيادي ازين اطفال كه به سنين جواني هم رسيده اند تا حال نه بنام افغان كارت پناهندگي و نه (شناسنامه) ايراني دارند كه خود ً به يك معضل اجتماعي مبدل شده است.
چنانچه مي دانيد ، ايران بعداز پاكستان، بيشترين آمار پناه جويان و آواره شدگان كشور ما را بخود جا داده است كه عمدتاً در سه مرحله و از بد حادثه نه از پي حشمت و جا، به آن ديار، پناه برده اند:

• مرحل ه اول؛

از سال های 1358 / 1979م ، پس از پيروزي كودتاي رژيم كمونيستي ثور سال 1357 / اپريل 1978، آغاز ميابد که دهة 80 قرن 20م در پي تجاوز چكمه پوشان ارتش سرخ اتحاد جماهير شوروي به خاك افغانستان، جهانیان شاهد مهاجرت و جابجائي ها گسترده ی مردم افغانستان به اقصاء نقاط گیتی، بوده اند.

• مرحله دوم؛

اين مرحله از سال هاي 1372 ه ش / سال هاي 1993 م به بعد با شروع جنگ هاي ذنجيره اي تحميلي و ديكته شده كه ظاهراً درشعاع اختلافات گروه هاي جهادي، بر عليه دولت اسلامي افغانستان به رهبري پروفيسور برهان الدين رباني در کابل به وقوع پيوست، آغاز مي گرددكه در پي تجاوز ارتش پاكستان در تباني با گروه جنگجوی به اصطلاح طالبان و القاعده و اشغال كابل توسط اين گروه ها و حضور مستبدانه ي آنان در اكثر مناطق افغانستان، به اوج، می رسد.
اين گروه هاي جنگجوي ساخته و پرداخته ي اسلام آباد كه از حمایت های پیدا و پنهان سازمان های استخباراتی بزرگ دنیا مانند: CIA، موساد، MI6، ISI و … برخوردار بود، سوار بر ماشین جنگی ارتش پاکستان، استراتيژي تأسيس خلافت نوين اسلامي را با ايدئولوژي و قرأت تحجرآميز از اسلام و فلسفه وجودي «نهرواني» وبا حدود جغرافيايي؛ سرزمين هاي مسلمان نشين در شبه قاره هند تا سينكيانگ چين، آسياي ميانه تا كوه هاي قفقاز، تا كشورهاي عرب نشين خاور ميانه و به قول خودآنان:«خليج عرب و ايران رافضي» را در منطقه، دنبال مي كردند، بلا درنگ در صورت شکستن آخرین پایگاه های جبهه مقاومت ملی و پيروزي كامل در افغانستان، به دو جهت ايران و آسياي ميانه مسير حركت خود را تعيين نموده بودند.
درواقع مردم بي دفاع افغانستان همانند دهه هشتاد ميلادي، يكبارديگر، خود و كشور خود را در اين مرحلهء تاريخي نيز، سپر بلا ساختند و نگذاشتند كانون جنگ و براندازي به كشورهاي همسايه شان بويژه ايران و كشورهاي آسياي ميانه، منتقل شود.

• مرحله سوم؛

از 2004 و2005 م با دو باره زنده ساختن نيرو هاي طالبان و القاعده و ميان تهي جلوه نمودن وعده هاي جامعه بين المللي و امريكا براي سركوبي طالبان و القاعده و پاك سازي افغانستان از وجود لانه هاي اين گروه هاي تروريستي، و بی باور شدن روز افزون مردم نسبت عدم توانایی های دولت در امر تامین امنیت و اجرای عدالت و برپایی یک نظام کارآ و پاسخگو و اساس گذار، آغاز یافته است که نا امیدانه ادامه دارد.
حالا، نكتة جالب و در خور توجه اينست كه همساية‌ غربي افغانستان، ( جمهوری اسلامی ايران ) در هر سه مرحله؛ هجوم ارتش سرخ «اتحاد شوروی»، تسلط تروريزم بين المللي و حضور نیروی های امریکا و ناتو، در افغانستان، شديداً خود را مورد تهديد می بیند که در نخستین اقدام بساط منافع منطقه یی ایران را خواهد چید که بدون نردید سیاست خارجی تهاجمی ایران آن را بر نمی تابد.
در حالي كه پاكستان در روند مرحله اول (هجوم كمونيزم) و كشورهاي آسياي ميانه در شمال افغانستان، فقط در روند مرحله دوم(هجوم تروريزم بين المللي زير شعار مسلمان سازي)، مورد تهديد بس خطرناکی، واقع می گردند.
پس از این رهگذر؛ بيجا نيست كه جمهوري اسلامي ايران طي سال هاي متمادي در كنار مردم افغانستان قرارگيرد و از داعيه برحق اين مردم حمايت كند. و از سوي ديگر اتفاقاً مهاجرين افغان نيز حق مهاجرت و پناه گزيني را به سرزمين ايران چون آب رودخانه هاي هيرمند و هيريرود، به خود محفوظ، دانسته اند و نیک می دانند که اگر چاه نفت ندارند می توانند از آب ها ی رودخانه های شان در سفر به دیار همسایه، مایه بگذارند.
مهاجرين افغان با حضورشان در سرزمين ايران در واقع ناخودآگاه وارد بستر وسيع اشتراكات فرهنگي، ديني و تباري خويش شده اند. چونان فرهيختگان و صاحبدلان آگاهند ايران و افغانستان امروزي متعلق به یک حوزه واحد فرهنگی تمدنی بوده، امتداد فرهنگي تاریخی و جغرافیایی يك ديگر است . لذا كاملاً بديهيست كه جامعه مهاجر افغان بالاخص در ايران بتواند به آساني انس بگيرد و تشكيل خانواده بدهند.
البته در اين شكي نيست كه ورود كتله هاي نسبتاً بزرگ انساني از كشوري به كشوري ديگر خالي از ايجاد مزاحمت ها و معضلات ناشي از آن، نمي باشد ولي با جرأت و كمال شجاعت گفته مي توانيم كه علي الرغم حضور انبوه دو مليون و نيمي جامعة مهاجر افغان در ايران، میزان جرایم و معضلات اجتماعی آنان، اندك بحساب مي آيد. این در حالیست که؛ كارگران مهاجر افغان در طول و عرض اين 30 سال به عنوان يك نيروكار ارزان، خدمات ارزندة را به جامعة ايران تقديم كرده اند و با وجود بسی بي مهري ها و گاهي هم توهين ها و تحقيرها، خاموشانه و بي ريا در شاق ترين كارها اشتغال داشته اند، منظور از شاق ترين کارها اموری است كه كارگران و يا به عباره ديگر بيكاران ايراني هرگز به آن اشتغال نمي ورزند . چون كه درآمد پايان و شاقگي بالا دارد.
بدون ترديد كارگران افغان مستقيماً در پروژه هاي عمراني و ساختمان سازي، توسعة شهري و روستائي و چرخاندن سيستم توليدي فارم داري ها ، باغداري ها و زراعت در ايران، نقش برجسته و انكار ناپذيري داشته اند.
به قول شاعر مهاجر افغان کاظم کاظمی :

به هر چه آئينه، تصويري از شكست من است                     

به سنگ سنگ بناها ، نشان دست من است

ولي از حق نگذريم كه اين كارگران خاموش و اين جامعة انبوه مهاجر افغان، از مزايا و امكانات مادي و معنوي فني و حرفه یی، درايران تا حد امكان استفادة مطلوب برده اند كه اكثراً بر خلاف رویه خشن نیرو های دولتی، مورد اعتماد و شفقت مردمان با فرهنگ و با درک ایران واقع شده اند كه با فراغ بال در فضاي پويا و بالندگي فرهنگي و ثبات امنيتي اين كشور مشغول به كار و فراگيري علم و دانش بوده اند كه بنوبه خود جاي قدرداني را دارد.

مهاجرين افغان در ايران، در سه طیف قرار می گیرند:

 طیف اول؛ شامل آن عده از مهاجرين خانواری مي شود كه از 15 تا 30 سال بدينسو به علت هجوم ارتش سرخ شوروی، خانه وکاشانه خود را ترک گفته اند در واقع سه نسل تازه از خانواده های شان را وارد جامعه ایران، نموده اند گفته می توانیم که اين دسته از مهاجرين، بیشترین علایق و وابستگی های خویش را نسبت به سرزمین آبایی شان، از دست داده اند. فرزندان شان خود را متعلق به جامعه ایران می پندارند تا افغانستان. تغییر این روحیه مستلزم زمان و ثبات و امنیت در سرزمین آبایی شان بود که تا هنوز میسر نگشته است.
 طیف دوم؛ را كارگران فصلي تشكيل مي دهد كه تاريخچة تقريباً بيشتر از 35 تا 40 ساله در ايران دارد. اين دسته از مهاجرين غالباً التفاتی به سياست ندارند، عامل هجرت آنان عمدتاً فقر وبيكاري پايدار و خشك سالي های پی هم در افغانستان ، شناخته شده است. این دسته از مهاجرین که غالباً شامل افراد مجرد و بیکار می شود در اواخر فصل تابستان و اوایل فصل بهار، در آمد و شد می باشند.
 طیف سوم؛ مهاجريني را در بر مي گيرد كه از مدت اقامت و جابجايي شان تا (2001م) حدود 6 تا 8 سال مي گذرد. این طیف از پناهندگان اکثراً خانوار بوده و غالباً متعلق به ولایات کابل، پروان، کاپیسا، پنجشیر، بغلان، کندز، تخار، بدخشان، بلخ، سمنگان، فاریاب، بادغیس، جوزجان، سرپل، بامیان، غزنی، ارزگان، غور، هرات، فراه، نیمروز و بخش های از ولایت میدان وردک، بودند که عامل پناه جويي و آوارگی آنان قتل عام، سیاست زمین سوخته، کوچ اجباری، نسل کشی وحاكميت نژاد پرستانه و استبداديي قومي- مذهبي طالبان و القاعده، گزارش شده است. اکثریت قریب به اتفاق این دسته از مهاجرین، پس از تحولات 2001م به خانه های شان بر گشتند. چون که فرصت و علاقه چندان به ایجاد علایق گسترده در جامعه ایران را نداشتند.
بهر حال در اين بحبوحه كميسارياي عالي سازمان ملل متحد در امور پناهندگان اعلام مي دارد که، تا پايان سال 2002 ميلادي كمك هاي خود را در امور پناه جويان افغانستان در كشورهاي ايران و پاكستان قطع مي كند و آنرا داخل افغانستان منتقل مي سازد .
اين رويكرد به نسبت عجولانه بودن آن، پيآمدهايي دلخراشي براي جامعه مهاجر افغان طي اين چندسال اخير، بخصوص در ايران ببار آورد. چون که بلافاصله مقامات جمهوري اسلامي ايران، سال های 1382 و1383 را پایان اقامت پناهجویان افغان در ایران اعلان کرد که با فشار های گوناگون؛ فرهنگي آموزشي، اقتصادي و اجتماعي مسكوني، و هشدارهاي فراوان و اخطارهاي متواتر- بدون توجه به مظلوميت تاريخي پناه گزينان افغان ونقش خاموشانه آنان در سازندگي دوران جنگ وپس ازآن – درايران، همراه بود. این احرم های فشار فزاينده بر دولت تازه تأسيس افغانستان، آرام آرام به سياست « شمشیر داموکلوس» دولتمردان جمهوري اسلامي ايران، بر بالای گردن دولتمردان افغانستان در قبال كنش ها و منش هاي سياسي بين المللي این کشور، مبدل گشته است. اين سياست پس از 2001م كماكان هر از گاهی از سوی تهران در برهه هایی اعلام می گردد که، کابل در اتخاذ روش های سیاست خارجی خویش، رضایت ویا عدم رضایت تهران را لحاظ نکرده باشند.
چناني كه اين روزها گزارشات رسانه ها حاكي از برخوردهاي سختگيرانه و سيستماتيك و تهدید آمیز مقام های رسمی دولت آقاي احمدي نژاد مانند موضع گيري منفي وصريح سفير و نماينده فوق العاده آن كشور دركابل در قبال امضاء و تصويب موافقتنامه راهبردي افغانستان با ايالات متحده، مي باشد كه تبعات سوئ آن مستقيماً به جامعه مهاجر افغان مقيم ايران، آسيب مي رساند.
گرچه با اينگونه پيش آمد ها وبرخورد ها پناه گزينان افغان مقيم ايران بيگانه نيستند ولي ازدولت رییس جمهور احمدي نژاد باتوجه به سياست هاي عدالتخواهانه وشعارهايي «حمايت ازمسلمين و مستضعفين جهان» نظام جمهوري اسلامي ايران بعيد به مي نمايد که از جامعه مهاجرین افغان مقیم آن کشور که به درستی یک پدیده اجتماعی اقتصادی است و برای تمهید اسباب معیشتی به آن دیار پناه برده اند، استفاده سیاسی و ابزاری نماید.آن هم با اين همه اشتراكات ديرپاي فرهنگي و ديني ،مناسبات سياسي اجتماعي مطلوب و منافع اقتصادي مستدام و پايداری که در عرصه هايي ترانزيت ، تجارت و مبادله كالا، انرژي و منابع آب، باهم دارند، عاقلانه نیست که دست به اقدامي بزند كه باعث ملالت خاطر مسلمانان و فراهم ساز تنش و سردي روابط و مناسبات ميان دوكشورگردد.

نگارنده: انجنیر توریالی غیاثی

نظر دادن مسدود گشته است.

آخرین نوشته ها