وبگاه تخصصي مجله ميهن، Mihan Magazine Afghanistan
بروزرسانی: ۹:۴۹:۱۹ - سه شنبه ۸ ثور ۱۳۹۴
کلمه‌های اصل

کلمه‌های اصل

شاید گاهی به این فکر بیافتیم که آیا کلمه هم اصل و بدل دارد؟ فکر می‌کنم این سوال خوبی‌ست در روزگاری که شاعران و نویسندگان زیادی گرم نوشتن‌اند اما در تناسب با این کمیت بالا آثاری با کیفیتی در خور کمتر عرضه می‌شود. این جمله را از جایی در ذهن دارم که نمی‌دانم کجاست: “سوژه‌ی بد وجود ندارد نویسنده‌ی بد زیاد است” به نظر من جمله‌ی تأمل برانگیز و دقیقی‌ست و البته بی‌ربط هم به کلمات اصل و بدلی که از آن‌ها یاد کردیم نیست.

کلمه‌های اصل

روح الامین امینی

شاید گاهی به این فکر بیافتیم که آیا کلمه هم اصل و بدل دارد؟ فکر می‌کنم این سوال خوبی‌ست در روزگاری که شاعران و نویسندگان زیادی گرم نوشتن‌اند اما در تناسب با این کمیت بالا آثاری با کیفیتی در خور کمتر عرضه می‌شود. این جمله را از جایی در ذهن دارم که نمی‌دانم کجاست: “سوژه‌ی بد وجود ندارد نویسنده‌ی بد زیاد است” به نظر من جمله‌ی تأمل برانگیز و دقیقی‌ست و البته بی‌ربط هم به کلمات اصل و بدلی که از آن‌ها یاد کردیم نیست.

در دنیای هنر چه کلمه‌هایی که به دور محتوا می‌چرخند، چه کلمه‌هایی که به دور خودشان می‌چرخند و چه کلمه‌هایی که حالتی بینابین را اختیار کرده‌اند وظیفه‌ی اصلی و اولی‌شان ایجاد زیبایی‌های تازه است که نوع بیان و نگرش نویسنده یا شاعر و هم چنان دید متفاوت او نسبت به دیگران در این باب از مرکزیت خاصی برخوردار است که در ایجاد زیبایی نقش ارزنده‌ای را بازی می‌کند.

بد نیست در این جا به دنبال یک پاسخ که شاید سوالش بیرون از دایره‌ی این بحث باشد اما جوابی که برای آن ارایه خواهد شد در همین دایره است بگردیم و آن این است که زیبایی هنر چه الزامی دارد در دنیایی آکنده از زیبایی‌ها؟ آیا باغ و بوستان، کوه و دریا، آسمان و ستاره‌ها، خورشید و مهتاب، همه و همه‌ی این‌ها کم زیبایی کشف ناشده و دست نخورده دارند که نویسنده و شاعری در ذهن خود به دنبال زیبایی‌هایی دیگر می‌گردد که در قالب کلمات بریزد؟

در مورد این پاراگراف کوتاه به دو نکته می‌خواهم اشاره کنم:

یکی این که طبیعت برای طبیعت با تمام خصوصیات طبیعت زیبایی‌های خاص خود را دارد و انسان به عنوان موجودی که جزیی وابسته به این طبیعت پراکنده و در عین حال منسجم است در طول قرن‌ها و قرن‌ها بر علاوه نیاز به این زیبایی‌ها برای خود نیازهای دیگری هم به وجود آورده است؛ نیازهایی که مرور زمان آن‌ها را امروز جزئی از ذات او کرده است. البته این حرف به این معنا نیست که این نیازها از بیرون وارد طبیعت انسان‌ها شده است بلکه به این معناست که ذره‌ی این نیازها که شاید در جزء جزء هستی پراکنده است در وجود انسان پرورش خیره کننده‌ای یافته و تبدیل شده است به نیازهای او که خلق زیبایی‌های ویژه‌تر برای انسان در همین دایره قابل بیان است.

مثالی در رابطه به زیبایی‌های ویژه انسان می‌خواهم بیاورم مونالیزا یا لبخند ژوکوند نام تابلوی معروفی از لئوناردو داوینچی نقاش بزرگ ایتالیایی است که در دنیای امروز ارزشی زیاد دارد در حالی که یک بُز ممکن است آن را بخورد؛ یک گاو بی توجه از کنار آن بگذرد و یک الاغ آخوری کاه را به مراتب بر آن ترجیح دهد.

نکته‌ی دوم روان و شعور متفاوت انسان‌ها نسبت به هستی‌ست که طبیعتا انسان‌ها نسبت به کنش‌های طبیعی واکنش‌های متفاوتی از خود نشان می‌دهند؛ واکنش‌هایی که گاهی از غریزه‌ی برتری‌جویی آن‌ها و خود بزرگ‌بینی و خود برتربینی آن‌ها سرچشمه می‌گیرد.

نمونه‌ی این مسأله تفاوت زندگی بشر با زندگی در طبیعت است. هیچ کدام از همه‌ی موجودات هستی به اندازه‌ی انسان از طبیعت دور نشده اند بسیاری از کارهای امروز بشر را ماشین انجام می‌دهد و قسمتی از کارهایش را دیگر موجودات زمین در حالی که دیگرانی که منظور از غیر انسان‌ها هستند پیشرفته‌ترین امکانات‌شان یا امکانات طبیعی است یا امکاناتی که به واسطه‌ی سود جویی انسان‌ها در اختیار آن‌ها قرار گرفته. البته بحثی برسر خوبی و بدی این مسأله نداریم و مورد نظر ما تفاوت موجود در انسان‌هاست. گذشته از آن وقتی بشر به امکانات طبیعی اکتفا نکرد و دست به ایجاد و صنعتگری زد با این حساب اکتفا نکردن او به زیبایی‌های طبیعی هم با توجه به دیگر جوانب زندگی‌اش امری غیر طبیعی محسوب نمی‌شود.

با آن چه در این بیان تا این جا گنجانده شد برای کسی مثل من زیبایی‌های متفاوت‌تر با زیبایی‌هایی که شاید برای دیگر موجودات هستی وجود داشته باشد دلیل دیگری نمی‌خواهد و از همین رو هیچ گاه به دنبال این نبوده‌ام تا برای هنر به دنبال دلیلی محکم‌تر از خلق زیبایی‌های متفاوت بگردم هر چند حرف‌ها و دست‌آوردهای دیگری هم گاهی از درون این خلق زیبایی‌ها متولد گردیده که عده‌ای هم آن‌ها را نتیجه غایی هنر می‌پندارند.

آن چه تا این جا آمد البته مقدمه‌ای به معنای معمول کلمه برای بیان اصل موضوعی که مد ذهن نویسنده است نبود بلکه حرف‌های مقدمی از دیگر قسمت‌های بحث بود که به دنبال کلمات اصل و بدل و چیستی و چگونگی آن‌ها می‌گردد که در هنرهای زبانی در هر دو مورد در مرکز نشسته‌اند.

اما یک نکته دیگر که باید به آن اشاره شود و پیوند آغاز و پایان این نوشته را روشن کند این است که کلمه‌ها مهم‌ترین عنصر خلق زیبایی در هنرهای زبانی‌اند. یعنی جانشینی و بی‌جانشینی آن‌ها نقش مهمی را در آثار عالی، خوب و زشت ادبی بازی می‌کند و در واقع از دید نویسنده‌ی این نوشته که خلق زیبایی‌های متفاوت را مهم‌ترین هدف هنر می‌داند کلمه‌های اصل و بدل نقشی محوری در زشتی و زیبایی هنرهای زبانی بازی می‌کنند.

سوال و جوابی برای روشن شدن آن چه در ذهنم می‌گذرد می‌آورم که سوالش این است: آیا واژه‌ی زمستان در شمار کلمه‌های اصل می‌آید یا بدل؟

برای پاسخ به این سوال از همان جمله‌ای شروع می‌کنم که در سطرهای مقدم این نوشته نیز آمده بود “سوژه‌ی بد وجود ندارد نویسنده‌ی بد زیاد است.” من فکر می‌کنم برای این بحث هم این جمله می‌تواند راهگشا باشد واژه‌ی بدل وجود ندارد سخن چین بدل زیاد است که البته منظور از سخن چین معنای اصطلاحی آن نیست. من فکر می‌کنم کسی که کلمه‌ها را می چیند اصالت آن‌ها را باید تضمین کند یا در بیان بهتر نوع چینش کلمات متضمن اصل یا بدل بودن آن‌هاست به همان شکلی که در مورد شعر پیش از این گفته‌اند “واژه‌ی غیر شاعرانه وجود ندارد” این شاعر است که گاهی باعث رستاخیر واژه‌ای متروک و از نظر افتاده می‌شود و گاهی واژه‌ای را مسخ می‌کند یا به صلابه می‌کشد.

ما نویسندگان خاین زیاد داریم البته خاین به کلمات که اگر قرار باشد قانون و دادگاهی برای آن ها باشد اکثرشان به اشد مجازات محکوم خواهند شد با این توضیح که برای نویسنده مجازاتی بدتر از این نیست که محکوم به ننوشتن بشود.

نویسنده باید برای کلمه به دنبال هم‌نشینِ خوب باشد. نویسندگان خوب معمولا دو سوی واژه‌های‌شان را می‌بینند و نویسندگان بد از خود واژه بیرون نمی‌آیند به این معنا که دو سوی واژه‌ها گاهی می‌تواند از خود آن‌ها مهم‌تر باشد.

کلمه‌ها موسیقی دارند؛ بار اصطلاحی دارند؛ فضای حسی خاص دارند؛ سن و سال متفاوت دارند و فضای ناهمگون با خصوصیات ذاتی‌شان فاجعه می‌آفریند فاجعه‌ای که هر روز در همین فضای پیرامون‌مان عده‌ی زیادی عاملین آن‌اند.

واژه‌ها همه در جای خودشان اصل‌اند و همه در جایی غیر از جای خودشان بدل؛ البته نه در ذات بلکه در معنا.

نظر دادن مسدود گشته است.

آخرین نوشته ها